شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

چو بشناخت آهنگری پیشه کرد


چو بشناخت آهنگری پیشه کرد    از آهنگری اره و تیشه کرد
چو این کرده شد چاره‌ی آب ساخت    ز دریای‌ها رودها را بتاخت
به جوی و به رود آبها راه کرد    به فرخندگی رنج کوتاه کرد
چراگاه مردم بدان برفزود    پراگند پس تخم و کشت و درود
برنجید پس هر کسی نان خویش    بورزید و بشناخت سامان خویش
بدان ایزدی جاه و فر کیان    ز نخچیر گور و گوزن ژیان
جدا کرد گاو و خر و گوسفند    به ورز آورید آنچه بد سودمند
ز پویندگان هر چه مویش نکوست    بکشت و به سرشان برآهیخت پوست
چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم    چهارم سمورست کش موی گرم
برین گونه از چرم پویندگان    بپوشید بالای گویندگان
برنجید و گسترد و خورد و سپرد    برفت و به جز نام نیکی نبرد
بسی رنج برد اندران روزگار    به افسون و اندیشه‌ی بی‌شمار
چو پیش آمدش روزگار بهی    ازو مردری ماند تخت مهی
زمانه ندادش زمانی درنگ    شد آن هوش هوشنگ بافر و سنگ
نپیوست خواهد جهان با تو مهر    نه نیز آشکارا نمایدت چهر


همچنین مشاهده کنید