چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

وزین روی بنشست بهرام گرد


وزین روی بنشست بهرام گرد    بزرگان برفتند با او وخرد
سپهبد بپرسید زان سرکشان    که آمد زخویشان شما را نشان
فرستید هرکس که دارید خویش    که باشند یکدل به گفتار وکیش
گریشان بیایند وفرمان کنند    به پیمان روان را گروگان کنند
سپه ماند از بردع واردبیل    از ارمنیه نیز بی‌مرد وخیل
ازیشان برزم اندرون نیست باک    چه مردان بردع چه یک مشت خاک
شنیدند گردنکشان این سخن    که بهرام جنگ آور افگند بن
زلشکر گزیدند مردی دبیر    سخن گوی و داننده ویادگیر
بیامد گوی با دلی پر ز راز    همی‌بود پویان شب دیریاز
بگفت آنچ بشنید زان مهتران    ازان نامداران وکنداوران
از ایرانیان پاسخ ایدون شنید    که تا رزم لشکر نیاید پدید
یکی مازخسرو نگردیم باز    بترسیم کین کارگردد دراز
مباشید ایمن بران رزمگاه    که خسرو شبیخون کند با سپاه
چو پاسخ شنید آن فرستاده مرد    سوی لشکر پهلوان شد چو گرد
همه لشکرآتش برافروختند    بهر جای شمعی همی‌سوختند


همچنین مشاهده کنید