جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

آموزش بنیادی و پایه (۲)


در مورد پاداش دادن بايد گفت پاداش فقط يک حادثه مطبوع نيست، بلکه برطرف کردن يک انگيزه نفرت‌بار (مورد ۴ - اصل تشديدى) نيز هست. اگر با رفتار مشخص، انگيزه مجازاتى برطرف شود، در اين‌صورت احتمال تجلى و بروز اين رفتار زياد مى‌شود؛ مثلاً گروه‌هاى جوان کوچه و بازار از اين واقعيت که لباس خاص (معيّن) نپوشند يا موتورسيکلت خاصى را تصاحب نکنند نفرت دارند. براى سيگارى‌ها، سيگار اغلب اين کارکرد را دارد که ترس و عدم اطمينان را به بازى گيرند، رفتار متقابل (برهم کنشي) اجتماعى و الحاق پيوستگى (Kohäsion) را آسان مى‌سازند و ميزان انفعال و تأثيرپذيزى خود را (براى سيگارکشيدن) تقويت کنند. عيناً همين موضوع براى يک همکار کارخانه اثر تخفيف‌‌دهنده دارد؛ وقتى که فى‌المثل يک وضع بد عصبى خاصى بر طرف شود.
مى‌شود اين‌طور فرض کرد که در ابتدا فقط آن انگيزه‌هائى خصلت تشديدى دارند که قادر هستند نيازهاى اوليه طبيعت فيزيولوژيک انسان را بر طرف سازند (مثل گرسنگي، تشنگي، تمايلات جنسى و غيره). ولى در حقيقت اغلب تشديد‌کنندگان عقده‌هاى جهان اجتماعى ما 'تشديد‌کنندگان ‌ثانوي' هستند اين عقده‌ها صفت تشديدکنندگى خود را به‌تدريج و فقط به‌وسيله فرايند‌هاى شرطى معين، کسب کرده‌اند. مخصوصاً در اينجا اصل کلاسيک و قديمى 'مشروط بودن' مهم است (مورد ۵ - اصل تشديدي). اين فرضيه با اين اصل آغاز مى‌شود که پيوسته وقتى انگيزه‌اى با کمک يک تشديدکننده تجلى کند، اين احتمال زيادتر مى‌شود که در عين‌حال اين انگيزه اثر تشديدى به‌دست آورد حتى اگر اين انگيزه اصلى (غيرمشروط بودن) ديگر مؤثر نباشد. مثلاً چنين اثرى بيشتر از طريق تبليغات مورد استفاده قرار مى‌گيرد، مانند توليد مشخص يا مارک مشخص با کلمات مکمل و اضافى (اغلب مطبوع و جذّاب) يا تصاوير جالب و جاذب تبليغ شود که بازتاب مثبتى ايجاد کند. بر همين قياس تقريباً يک رئيس ـ که فرض را بر آثار تشديدکننده گذاشته است ـ به‌تدريج خودش موضوع و موجد گرايش‌هاى عاطفى مثبت واقع مى‌شود.
'اصل عموميت دادن' مى‌گويد که افراد در وضعيت‌هاى مشابه رفتار يکسان (آزمون شده) نشان مى‌دهند (موارد اصل تعميم). افراد تمايل درند که تجارب کنونى خود را بر وضعيات نشبتاً جديد انتقال دهند، به اين شرط که وضع فعلى با وضع اوليه برابر و مساوى باشد؛ مثلاً خريدارى به‌وسيله توليدکننده کالاى X تجارب خوبى به‌دست مى‌آورد، در اين‌صورت او در شرايط ديگر کالاهاى ديگرى از همان توليد‌کننده (X) را بسيار پرارزش مى‌بيند و آنها را در شرايط مذکور مى‌خرد. يا اينکه کارمندي، شرکت خود را عوض مى‌کند، لذا او ابتدا خواهد کوشيد تجارب حاصل شده خود را به وضع جديد نيز منتقل کند.
تعميم به نحو معين اصل مخالف و مغايرى دارد که اصل تبعيض است. در اين اصل تأکيد مى‌شود که فرد به‌طور متناوب آموزش مى‌بيند که در چه شرايط و اوضاعى رفتار معينى حفظ مى‌شود و در چه شرايطى حفظ نمى‌شود. مثلاً بر همين منوال برخى شرايط مناسب، سودمند و موفق هستند و مى‌شود درباره ارزش آنها بحث کرد و در شرايط ديگر اين‌طور نيست. وانگهى افراد مى‌آموزند که در اوضاع معين و شرايط مشخص نقش‌ها لازم است که انسان پرخاشگر باشد و در شرايط و اوضاع ديگر اين‌طورى نباشد. در اين شرايط اصل نظريه‌ آموزشى تبعيض تا حدى وزنه متقابلى درباره فرضيه 'تحقيق شخصيتي' عرضه مى‌دارد که مدعى است تشکيل معيارهاى شخصيتى فراتر از شرايط و اوضاع است. نظريه‌‌ آموزش بيشتر فرض را بر اين قرار مى‌دهد که تنها شيوه رفتارى معين متناسب با وضعيت فراهم باشد. اين اصل معيارهاى شخصيتى قلمروهاى ويژه، قبل از همه به قول ميشل (Meschel ـ در سال ۱۹۶۹)، توسط وضعيت‌گرائى (Situationismus) و گاه‌گاهى نيز به‌طور اغراق‌آميزى مورد تأکيد قرار گرفته شده است. با وجود اين بروز و ظهور انگيزه وضعيتى مى‌تواند احتمال انگيزه ـ بازتاب را به‌طور تعيين‌کننده‌اى تحت‌تأثير خود قرار دهد. به اين ترتيب فى‌المثل افراد مى‌دانند که بروز رفتار متناسب با مصرف (مثلاً کشيدن سيگار) اغلب به‌طور مؤکد با وضعيات خاص يا طبقاتى به هم گره خوده است (مثلاً سيگار کشيدن پيوسته بعد از ناهار خوردن).
شيوه‌‌هاى رفتارى که تثبيت شده باشند به‌صورت عادات در مى‌آيند (موارد اصل عادت کردن). در اينجا فرد از ساختن و پرداختن انگيزه به‌طور مداوم فارغ مى‌شود؛ شيوه‌هاى رفتار مثل مکانيسم خودکار جريان مى‌يابد. مهم آن است که در اين 'فرايند عادت کردن' چگونگى حل و فصل کردن کارکردها انجام مى‌شود. شيوه‌هاى رفتارى نگهدارى مى‌شود، هر چند آن شيوه‌ها ديگر تشيوق نشوند (يا مورد مجازات قرار نگيرند)؛ مثلاً من برحسب عادت با اتومبيل فاصله معينى را مى‌پيمايم تا به سر کار خود برسم (با وجود آنکه ممکن است اين کار مناسب‌ترين شيوه رسيدن به محل کار نباشد). به‌طور کلى فرض را بر اين قرار مى‌دهند که در ابتداى تشکيل هر عادت، وجود يک يا چندين حادثه مشدّده محرز شده باشد که برحسب آن، موضوع در مورد رفتارى مصداق دارد که يک‌بار مورد تشويق قرار گرفته است (مثلاً به‌طور تقريب مقايسه کنيد عادات مصرفى با عادت به محل کار رفتن را).
در ارتباط تنگاتنگ با عادت کردن 'درونى کردن و هضم کردن ـ Internalisierung' معيار رفتارى معين (موارد اصل درونى کردن و هضم نمودن) به‌کار مى‌رود. شيوه رفتار تشويق شده گاهى نگهدارى و حفظ مى‌شود حتى اگر منبع تشويقى خارجى ديگرى وجود نداشته باشد. همچنين آن نوع شيو‌ەهاى رفتارى که بيشتر مورد مجازات واقع مى‌شدند ديگر بيان نمى‌شوند و با وجود اين در مورد آنها، مقام صالح مجازات‌کننده (يا پاداش دهنده) خارجى ناپديد شده و از ميان رفته است. تشويق کردن‌ها يا مجازات کردن‌ها درونى مى‌شوند و از اين طريق، موضوع درونى‌کردن ضوابط و قواعد، ارزش‌ها و نقش‌ها مطرح مى‌شود. در اينجا آنچه معتبر است اين است که فرد خود را مجازات کند و با اين شيوه هماهنگى و همنوائى (Konfirmität) رفتار خود را به‌صورت عامل مشدّده درونى در مى‌آيد. بروز اين عامل مشدّده درونى از لحاظ نظريه آموزشى و از طريق درصد متفاوت عوامل تشديدکننده قبلى توضيح داده مى‌شود.
بسيارى از اعمال عادى ما عبارتند از: واقعيات بديهى مستقر که از استانداردها و قالب‌ها درونى شده، متابعت مى‌کنند و به هيچ‌وجه پاداش‌هاى خارجى يا انگيزه‌هاى مجازاتى را سبب نمى‌شوند. منشأ اغلب اينها در ارزش‌داورى‌هاى فرهنگى کاملاً معين قرار دارند که سابقاً از طريق فرايندهاى اجتماعى شدن کسب شده‌اند. در صورت لزوم برخورد عليه ضابطه در اينجا با احساس گناه يا عذاب وجدان همراه خواهد بود؛ مثلاً پدر خانواده که غفلت مى‌کند قرار داد بيمه بندد؛ مادرى که احساس گناه مى‌کند، زيرا غذاهاى آماده شده و کنسرو به‌کار مى‌برد يا براى فرزند خود که از مدرسه برگشته تا به حال ناهارى نپخته و آماده نکرده است و غيره. اينگونه ضوابط درونى شده مثل احتياجات اثر مى‌کنند؛ مانند آداب بهداشتى که براى ما امرى درونى شده و به‌صورت عادت درآمده است.


همچنین مشاهده کنید