چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

عنصرالمعالی کیکاوس


امير عنصرالمعالى کيکاوس‌بن اسکندربن قاموس‌بن وشمگير‌بن زيار از امراى دانشمند خاندان زيارى و از نويسندگان بزرگ پارسى است. وى از زياريانى است که بعد از منوچهربن قابوس و على‌الخصوص پس از غلبهٔ ترکمانان سلجوقى بر ايران، حکومت مستقلى نداشته و تنها به‌عنوان اميرزادگان و مقتدران محلى در قسمتى از طبرستان باقى مانده بودند. چنانکه از اشارات امير کيکاوس در کتاب قابوسنامه مشهود است پدرش اسکندر داراى دستگاه امارت بود و کيکاوس او را امير ماضى خوانده و او خود نيز امارت گونه‌اى داشته است ولى گويا اين امارت منحصر به قسمت محدودى از گرگان و طبرستان و بسيار ضعيف بود، چنانکه او خود مدتى دراز بيرون از ولايت مى‌گذراند و به‌سبب آنکه زن او فرزند سلطان محمود غزنوى بود، مدتى دراز از اين ايام يعنى هشت سال در دستگاه سلطان محمود به‌سر برد و چندى به غزو در هندوستان گذراند و به غزو در سرحدات روم نيز رفت و سپس چند سال در گنجه نزد امير ابوالسوار شاووربن فضل (فضلون) پادشاه شدادى (۴۲۲-۴۵۹ هـ) به‌سر برد و مدتى را نيز در سفر حج گذرانيد، و اينها همه دليل است بر آنکه از اشتغالات سلطنتى و مملکت‌دارى فارغ بود. اما اشارات ديگرى که در کتاب قابوسنامه دارد دليل بر آن است که فى‌الجمله دستگاهى در سرزمين اجدادى داشت ليکن با قدرت سلاجقه از طرفي، و توسعهٔ نفوذ آل‌باوند از طرفى ديگر، مسلماً براى او و ساير افراد خاندانش دستگاه سلطنت و حکومت چنانکه در سابق‌الايام داشتند، باقى نماند.
وفات او را ابن اسفنديار صاحب تاريخ طبرستان در سال ۴۶۲ نوشته ولى اين قول با آغاز شدن تأليف کتاب قابوسنامه در سال ۴۷۵ سازش ندارد.
عنصرالمعالى پسرى به‌نام گيلانشاه داشته است که کتاب قابوسنامه را براى او نوشت. ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان مى‌نويسد که: '... و پسر او (يعنى پسر عنصرالمعالي) گيلانشاه به ولايت او بنشست اما اندک مواضعى به تصرف ايشان (يعنى زياريان) مانده بود که امراى سلجوقى بازستانده بودند و بعد از آنکه سلطان طغرل از راه گرگان به طبرستان آمد و مال و خراج بستاند به‌هر ناحيت عليحده وکيل و نايب بنشاند ...'
عنصرالمعالى چنانکه از قابوسنامه به صراحت آشکار است مردى دانشمند و مطلع از غالب فنون عهد خود بود و همين وسعت اطلاع باعث شد که بتواند در قابوسنامه در مباحث مختلف وارد شود و مقدمات غالب فنون را با بيانى ساده و روشن بيان کند. وى اين کتاب را بدان قصد نوشته است که اگر فرزندش بعد از او امارت را حفظ کند و يا اضطراراً کارهاى ديگر بپذيرد چگونه آنها را به ادا رساند، و نيز در اين کتاب به قصد تربيت فرزند همهٔ رسوم را اعم از رسوم لشکرکشي، مملکت‌داري، اجتماعى و نيز علوم و فنون متداول زمان، مورد بحث قرار داده است و از همين‌جا است که کتاب او حاوى اطلاعات ذى‌قيمت و متنوعى در مسائل مختلف مربوط به فرهنگ و آداب و عادات ايران در قرن پنجم گرديده و از اين حيث الحق منحصر است.
روش انشاء عنصرالمعالى در اين کتاب همان شيوهٔ نثر سادهٔ فارسى است که در قرن چهارم و پنجم معمول نويسندگان بوده است و اگر اختصاصى در اين انشاء بخواهيم بايد آن را در کهنگى زبان و علاقهٔ مؤلف به آوردن بسيارى از اصطلاحات و تعبيرات و ترکيبات به‌صورتى که در زبان فارسى اوايل قرن پنجم متداول بوده است، بدانيم، و با آنکه کتاب قابوسنامه تقريباً هم‌عهد با سياست‌نامه است ليکن زبان و انشاء آن خيلى کهنه‌تر از آن به‌نظر مى‌رسد.
گويا نويسنده به‌همان‌نحو که از متن کتاب برمى‌آبد اين کتاب را 'نصيحت‌نامه' ناميده بود و نورالدين محمد عوفى هم در جوامع‌الحکايات آن را به‌عنوان نصايحى که کيکاوس به فرزند خود کرده بود، ذکر مى‌کند و گويا اسم 'قابوسنامه' بعدى باشد.
عنصرالمعالى به زبان پارسى و طبرى هم اشعارى متوسط مى‌سرود که خود قسمتى از آنها را در قابوسنامه نقل کرده و از آن جمله است اين سه رباعي:
گر بر سر ماه برنهى پايهٔ تخت ور همچو سليمان شوى از دولت و بخت
چون عمر تو پخته گشت بربندى رخت کان ميوه که پخته شد بيفتد ز درخت
تا دور شدى شدستم اى روى چو ماه انديشه فزون و صبر کم حال تباه
تن چون نى و بر چو نيل و رخساره چو کاه انگشت به لب گوش به در چشم به راه
گر شير شود عدو چه پيدا چه نهفت با شير به شمشير سخن بايد گفت
کانرا که به گور خفت بايد بى‌جفت با جفت به خانه در نمى‌بايد خفت


همچنین مشاهده کنید