سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا
قرن ششم و نثر فنی
فرق نثر و نظم در اصل طبيعت آن است: نثر عبارتى است که گوينده را در آن قصد و مرادى به جز بيانى ساده و اداى قصدى خالى از احساسات و هيجانات درونى نبوده باشد، مانند قوانين کشوري، و دستورالعمل بزرگان به زيردستان، و قصه نوشتن فرودستان، و ماجراى واقعىاى يا پيغامى که کسى به کسى شرح دهد يا گزارش حادثه و شغلي، يا سرگذشت و حسب حالي، که مجموع اين گفتهها يا نوشتهها از سادگى بيرون نباشد. |
اما شعر: در اصل طبيعت، سخنى بوده است که گوينده آن را با الفاظ و تعبيراتى خوش بيارايد، و انديشه و خرد و ذوق را با هيجان دل و قوّت روح ترکيب کند، و از آن مراد و مطلبى وراى شرح و نقل و نپوشانيدن مطلب عادى داشته باشد. |
اين است به عقيدهٔ من اصل فرق ميان نظم و نثر - و در کتب ادب نيز هر کسى تفاوتى ميان اين دو قائل شده است و همهٔ آن سخنان نيز بهجاى خود درست است، چه در شعر در هر زمانى قاعدهٔ معيّنى دارد و نيز در نزد هر قومى به دستورى ديگر شعر گفته شود - يکى وزن و قافيت را از جملهٔ ضروريات شعر داند - ديگرى وزن را مناط اعتبار داند و قافيه را نشناسد - قومى نه وزن را در شعر معتبر شناسند نه قافيت را، اما آنچه مراد ماست آن است که در اصل طبيعت بدانيم که ميان نثر و نظم چه تفاوتى بوده است و تقسيمى که کرديم مُتَرَتِّب بر اين مقدمه است. |
مىدانيم که سخنان بزرگان قديم مانند زرتشت و سخنان بودا و برهمنان صاحب ويدا و سخنان هر کسى که خواسته است شريعتى و ملّتى پيدا آورد، و دل مردم را به سوى خود و گفتار خود فرو کشد، و قصدى عالى و مرادى بزرگ داشته است، سخنانش هرچند از وزن و قافيت تهى است شعر است نه نثر، و از اينرو مىتوان گفت که پيدا شدن شعر پيشتر از نثر است، و نخست در عالم، کتاب شعر پيدا آمد و سپس کتاب نثر موجود گرديد و هرچه روزگار گذشت مردم نثرنويس و کاتبان و وزيران براى پيشرفت سخن خود چيزى از شعر به وام گرفتند و بر نثر پيرايه کردند و نام آن را (صنعت) نهادند و شاعران نيز بر اثر اين کار بر شعر پيرايهها افزودند و تکلّفها بهکار بستند و همچنان نامش را (صنعت) نهادند، و باز نثرنويسان از آنان تقليد کرده چيزى به وام گرفتند و هَلُمّ جَرّا تا به دورهٔ تاريخ رسيد. |
در دورهٔ تاريخ به خوبى اين عمل پيش چشم ما نهاده است، مثلاً 'گاثهٔ زردشت' که قصائد غرّائى است، جز عبارات خالى از وزن و قافيه چيزى نيست و تفاوت آن اشعار با کتيبههاى داريوش که ظاهراً در يک زمان تدوين شدهاند بسى ناچيز است و اگر تفاوتى روشن بخواهيد علاوه بر قواعد هجاها که در آن اشعار رعايت شده است همان طرز بيان و بروز هيجانها و سوزناکى سخن 'گاثه' است که در کتيبههاى نظير آن يافت نمىشود. |
همين قاعده تا زمان ساسانيان برقرار است و فرقى که ميان سخنان (ماني) و اشعار او با سخنان آذرپاد مارسپندان و کتيبههاى شهنشاهان ساسانى ديده مىشود مانند تفاوت 'گاثه' با کتيبههاى هخامنشيان است که آن يکى پر است از احساسات و تشبيهات و وعد و وعيد و قصص و تجسّم معانى در داستان خلقت جهان و غيره و اين يک سخنانى است ساده و بىپيرايه در بيان کارهاى شهنشاه و يا دستورهاى مختصر اخلاقى و غيره. |
ليکن در نثر ساسانيان به آثارى برمىخوريم مانند (يادگار زريران) يا رسالهٔ (خسروکواتان و ريذکي) که پر است از هيجانها و تجسم معانى و تکرار کلمات و عبارات از براى تأثير در خواننده و تشبيهات زيبا در وصف گلها و وصف هنرمندىهاى 'زرير' و ساير شاهزادگان و سخنان جاماسپ و گشتاسپ و اسفنديار و يا لطايف بيان 'ريذک' در وصف خود يا تعريف گلها و خورشها و بازىها، و از اينرو مىگوئيم که يا اين دو رساله نيز شعر است و يا نويسنده براى زيبائى نثر از نظم چيزى به عاريت خواسته است و سخن خود را بدان آراسته است. |
همچنین مشاهده کنید