پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

مهاباد، استان آذربایجان غربی


  اروميه
شهر اروميه (مرکز استان آذربايجان غربي) در جلگه‌اى به طول ۷۰ کيلومتر و عرض ۳۰ کيلومتر در کنار درياچهٔ لاجوردى اروميه گسترده است. اين جلگه از رسوبات رودهاى باراندوز ، شهرچاى ، روشه‌چاى و نازلوچاى که همه ساله به طور منظم آن را مشروب مى‌سازند پوشيده شده است. پيشينهٔ تاريخى و استقرار اين شهر در مسير قفقاز ، ارمنستان ، آسياى صغير و بين‌النهرين و نيز زمين‌‌هاى بارور و آب و هواى مساعد ، اهميت بسيار ويژه‌اى را به آن بخشيده است. غرب درياچهٔ اروميه همواره پيش از ساير نقاط ايران مورد توجه ملل ماقبل تاريخ قرار داشت ، زيستگاه‌هاى متعدد نيز که امروزه تپه‌‌هايى از آنها باقيست ، مؤيد همين امر است.
يکى از اين تپه‌‌ها که به نام «گوى تپه» معروف است ، ‌ با قديمى‌ترين تپه‌‌هاى باستانى بين‌النهرين ، ‌ آسياى صغير و فلات ايران رقابت مى‌کند. انتساب چند زرتشتى که در هنگام تولد عيسى (ع) به بيت‌الحم رفته بودند و در اروميه مدفونند حاکى از آن است که اين شهر يکى از بزرگترين کانون‌هاى مذهبى و اجتماعى گذشته‌هاى دور بوده است و سرداران و امپراطوران روم جهت دستيابى به آتشکده يا آذرخش بزرگ زرتشتيان (آذرگشنسب) و پايتخت تابستانى ساسانيان (گزنا) - تخت سليمان - بارها از آن عبور کرده‌اند. بعد از اسلام نيز اروميه دومين شهر مهم آذربايجان ، پس از مراغه ، به شمار مى‌رفت. از قرن ۱۵ ميلادى که ترکان عثمانى جايگزين امپراطور روم شرقى شدند ، بازار اروميه به عنوان شهر سرحدى اهميت فوق‌العاده‌اى پيدا کرد و از برج و باروى مهمى برخوردار شد. برج سه گنبد و مسجد جامع اروميه از يادگارهاى عظمت تمدن اسلامى در منطقه به شمار مى‌رود. شهر اروميه نقطهٔ تلاقى اقوام و اديان پيرامون خود از قبيل آشورى‌ها ، ارمنى‌ها ، يهودى‌ها و بالاخره مسلمانان بود و به تبع آن حائز ويژگى‌هايى شد که در بخش‌هاى ديگر مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
  اشنويه
در اين ناحيه اقوامى چون لولوبى‌ها ، هوريائيان ، آشورى‌ها ، اورارتوها و مادها در دوره‌هاى معينى از تاريخ مى‌زيسته‌اند. در کتيبهٔ کوروش از ايالت اشنوناک که همان اشنويه باشد به عنوان خراجگزار نام برده شده است. در کلى‌شين (جنوب غربى اشنويه) سنگى به ارتفاع ۱۷۰ سانتى‌متر وجود دارد که بر روى آن کتيبه‌اى به دو زبان اورارتويى و آشورى حک شده و متعلق به هشت قرن پيش از ميلاد است. متن اورارتويى از ايشيونيا (۸۱۴ قبل از ميلاد) پادشاه اورارتو است که در سمت چپ آن همان متن به زبان آشورى حکاکى شده است. اين شهر در حيات تاريخى خود جولانگاه جنگ و گريزهاى زيادى بود.
در سال ۱۹۰۹ ميلادى عثمانى‌ها اشنويه را تسخير کردند و با قدرت تمام دست به کشتار زدند. جنگ روس‌ها و عثمانى‌ها نيز زيان زيادى به جان و مال مردم وارد کرد. پس از کشتار روس‌ها و عثمانى‌ها نوبت به مرگ و مير ناشى از قحطى بزرگى رسيد که مردم مجبور به مهاجرت به عراق (موصل و کرکوک) شدند و از جمعيت ۱۳ هزار نفرى آن روز تعداد ناچيزى باقى ماند. در سال ۱۳۲۰ هجرى ، زلزلهٔ بزرگى شهر اشنويه را تکان داد و خسارات مالى و جانى سنگينى را به بار آورد ، به طورى که شهر کاملاً از بين رفت و مردم مجدداً آن را بازسازى کردند. امروز شهر اشنويه يکى از شهرهاى متوسط استان آذربايجان غربى است که در جهت رشد و توسعه گام بر مى‌دارد.
  تكاب
تکاب به معنى آب باريک و زمينى کم‌آب است. منطقهٔ‌ تکاب داراى ده‌ها اثر تاريخى قبل و بعد از اسلام است که از آن جمله مى‌توان به تخت سليمان اشاره کرد که در ۴۵ کيلومترى شمال شرقى آن واقع شده است. بقاياى آتشکدهٔ‌ بزرگ ساسانى ، به نام آذرگشنسب نيز در آنجا قرار دارد. شهر باستانى شيز نيز در آنجا قرار داشت و احتمالاً به علت فعاليت‌هاى آتشفشانى کوه زندان در فاصلهٔ ۱/۵ کيلومترى تخت سليمان فعلى ، ويران شده و آثارى از آن برجاى نمانده است. آثار ديگرى نيز که شرح آنها خواهد آمد حکايت از تاريخ عظيم و تمدن باستانى اين منطقه دارد.
  خوى
شهر خوى را که به علت استقرار در محلى پست اصطلاحاً «خوى چوخوري» نيز مى‌نامند ، از اهميت نظامى و تجارى ويژه‌اى برخوردار بود. پيش از اسلام شعبه‌اى از بزرگراه معروف ابريشم که شرق را به غرب متصل مى‌نمود ، از خوى عبور مى‌کرد. در صدر اسلام نيز راهى که بلاد جزيره‌العرب را به ماوراى خزر ، ‌ ارس ، اردبيل و مرکز آذربايجان وصل مى‌کرد ، از خوى مى‌گذشت. شهر خوى امروزه يکى از شهرهاى مهم استان آذربايجان غربى و داراى آثار تاريخى متعددى است. خوى در زبان کردى به معناى نمک است و به واسطهٔ وجود معادن نمک در منطقه ، به خوى معروف شده است. محل اوليهٔ خوى «چورس» کنونى يا «دروازهٔ ماکو» بوده که در اثر حملهٔ مغولان منهدم و ويران شده است. شهرستان خوى تاريخچهٔ نسبتاً طولانى دارد. اين منطقه هنگامى اهميت يافت که جنگ معروف چالدران بين شاه‌اسماعيل صفوى و سلطان سليم خليفه عثمانى ، در منطقهٔ سيه‌چشمه در گرفت. بعدها فتحعلى‌شاه با راهنمايى ژنرال‌گاردان حصار محکمى اطراف آن بنا نهاد.
  سردشت
مردم شهر سردشت آنجا را زادگاه زرتشت - پيغمبر ايرانى - مى‌دانند و عقيده دارند که سردشت از نام اين پيغمبر اخذ شده است. سردشت طبيعتى زيبا دارد و آبشار آن معروف است. در اين شهر آثار تاريخى ويژه‌اى کشف شده است.
  سلماس
چنان‌که از شواهد تاريخى و جغرافيايى برمى‌آيد ، بافت اوليهٔ اين شهر در گذشته بافتى روستايى بود ، ولى به علت مرکزيت ارتباطى - تجارى و با گسترش مبادلات بازرگانى بازارهاى هفتگى و جذب خدمات به صورت شهر درآمده است. با توجه به حفارى‌‌هاى به عمل آمده از تپهٔ تبان قدمت سلماس به زمان مادها مى‌رسد و در زمان هخامنشيان «زاروند» نام داشت. اين شهر در دورهٔ اشکانيان يکى از ايالت‌هاى حايل بين ايران و روم بود و پس از شکست خسرو اشکانى ، ضميمهٔ متصرفات ساسانيان شد. يادگارى که از اين سلسله در کوه پيرچاوش بر سر راه اروميه به سلماس باقى مانده ، تخت سنگى است که بر آن شکل دو نفر سوار بر اسب حکاکى شده است. وجود کليسا و گورستان‌هاى متروکهٔ مسيحى و سکونت فعلى ارامنه در بعضى روستاهاى پيرامون اين شهر همه گواه بر سکونت ارامنه در منطقه است. ياقوت حموى نيز در ناميدن اين شهر همين کلمه را به کار برده که بعدها کلمه سلماس جايگزين آن شده است. زلزله‌اى در سال ۱۳۰۹ اين شهر را کاملاً ويران کرد. مردم ، شهر ديگرى را با معيارهاى جديد شهرسازى در کنار بقاياى شهر ويران سلماس ساختند.
  سيه‌چشمه
سيه‌چشمه بين شهرهاى خوى و ماکو با وسعتى معادل ۵۰۰۰ کيلومترمربع واقع شده است. منطقه چالدران که در اين قسمت از استان قرار گرفته است ، به علت وقايع جنگ‌هاى شاه‌اسماعيل اول با سلطان سليم عثمانى اهميت تاريخى دارد. نام سابق سيه‌چشمه (قره‌عيني) بود که طبق روايتى نام پدر و پسرى که «قره» و «عيني» نام داشتند و اولين ساکنان اين منطقه بودند گرفته شده است به روايتى ديگر ، نام سيه چشمه از منطقه‌اى نيمه‌باتلاقى و چمن‌زار به نام قره‌بلاغ (سيه‌چشمه) گرفته شده است. مرکز منطقه همان سيه‌چشمه است که سابقهٔ تاريخى آن به حدود پنج قرن مى‌رسد. از آثار تاريخى آن ، مى‌توان به قره کليسا و مقبرهٔ صدرالدين - وزير شاه اسماعيل - اشاره کرد. در پيرامون اين شهر مقبره يا سکونت‌گاه صخره‌اى فرهاد و شيرين قرار دارد که قدمت آن به دورهٔ اورارتوها مى‌رسد.
  صائين‌‌دژ
در زمان ساسانيان در ۳۰ کيلومترى آتشکده آذر گشنسب ، قلعه‌اى به نام صائين (نگهدارنده) دژ بنا شد. اين قلعه مورد استفاده افرادى بوده که براى نيايش و زيارت به آتشکده مى‌آمدند. بعد از حمله اعراب ، نام آن به صائين قلعه تغيير يافت. اين قلعه در دوره‌هاى بعد محل عبور و اقامت زائران کربلا شد. نام اين شهر در رژيم شاه به شاهين دژ تغيير يافت ، ولى بعد از پيروزى انقلاب اسلامى همان صائين‌دژ خوانده شد.
  ماكو
شهر ماکو يکى از قلاع محکم سرحدات ايران و عثمانى محسوب مى‌شد ، چنان‌که در سنهٔ ۱۰۴۵ هجرى ، سلطان مراد چهارم عثمانى ، قره مصطفى پاشا ، يکى از سرداران معروف خود را براى خرابى قلعهٔ نظامى اين شهر مأمور کرد ، ولى با مرگ سلطان مراد چهارم اين دستور عملى نشد. در زمان صفويه نيز قلعهٔ نظامى ماکو براى دولت ايران و قلعهٔ کاتور در ايالت وان براى دولت عثمانى اهميت خاصى داشت. در سال ۱۰۵۲ هـ.ق به فرمان شاه‌عباس دوم قلعهٔ ماکو را به علت آنکه پناهگاه مفسدان شده بود ويران ساختند. شهر ماکو در طول تاريخ به اسامى مختلفى ياد شده که به شرح زير است : - به روايتى اسم قديمى ماکو «شاوارشان» بود که از کيارستان که امروزه به نام سياوش معروف است ، اخذ شده است. - اسم ماکو را «آرتاز» ، «قلعه قبان» و «روساومکي» (محل مرتفع گوسفند و آغل زمستاني) نيز مى‌گفتند که احتمالاً به علت خوبى مراتع از طرف ارامنهٔ‌ منطقه نامگذارى شده بود. شهر ماکو علاوه بر آنکه از نظر ساختار فيزيکى ، شهر جالب ‌توجهى است ، ‌ داراى آثار متعدد باستانى و تاريخى نيز است که شرح آنها ذکر خواهد شد.
  مهاباد
مهاباد در گذشته ، آبادى کوچک و بى‌اهميتى بود ، ولى در سال ۱۰۳۸ هجرى قمرى در اواخر سلطنت شاه عباس اول ، شخصى به نام بداق‌السلطان که رياست قوم مکرى را به دست گرفته بود ، مرکز حکومت خود را به مهاباد منتقل کرد. اين شخص آثارى نظير بردى‌سو (پل سرخ) «۱۰۷۹ هجرى قمري» و نرگوتى سو (مسجد سرخ) «۱۰۸۹ هجرى قمري» را از خود به يادگار گذاشته است. نام قبلى اين شهر ساوجبلاغ (چشمهٔ سرد) بود که در ۱۴ مهرماه ۱۳۱۴ همزمان با تغيير نام تعدادى از شهرهاى ايران به مهاباد تبديل شد. اين شهر در گذشته در اثر زلزله‌اى نابود و مجدداً ساخته شد. در پيرامون اين شهر آثار تاريخى متعددى وجود دارد که در جاى خود به آنها اشاره خواهد شد.
  مياندوآب
اين شهر چون ميانِ رودهاى زرينه‌رود و سيمينه‌رود واقع شده است ، مياندوآب ناميده مى‌شود و همواره مورد توجه بوده است. در اين منطقه اقوام مختلفى مانند مادها ، اورارتوها ، کردها ، سلجوقيان ، ترک‌ها و مغول‌ها زندگى و حکومت کرده‌اند.
  نقده
شهر نقده در ميان شهرهاى مهاباد ، پيرانشهر ، اشنويه و اروميه واقع شده و به عنوان کانون ارتباطى بين شهرهاى فوق است. عبور رودخانهٔ گدار ، وجود اراضى حاصلخيز و موقعيت نظامى آن از علل ايجاد اين شهر بود. نقده سرگذشت پر حادثه‌اى داشته و آثار متعددى را در خود به يادگار دارد. آثار باستانى فراوانى در روستا و تپهٔ حسنلو که در چند کيلومترى شمال شرقى آن قرار دارد ، کشف شده است. قبرهايى يافت شده است که با سنگ ساخته شده و روى آنها تخته‌سنگ بزرگى قرار داده‌اند ، به طورى که مردگان اين قبور در حالت چمباتمه به خاک سپرده شده‌اند. ظروف سفالى زيادى نظير قورى ، جام و ... با نقش‌هاى زيبا در آنجا پيدا شده است. سابقهٔ‌ اين آثار تاريخى به ۲۰۰۰ سال پيش از ميلاد مسيح مى‌رسد. اقوام مختلفى ، مانند آشورى‌ها ، کردها ، ماناها و ترکان پيوسته به اين ناحيه مهاجرت مى‌کردند و ساکن مى‌شدند تا آنکه طايفهٔ قره پاپاق (کلاه سياه) که در زمان فتحعلى‌شاه از قفقاز به ايران مهاجرت کردند ، ‌ در جلگهٔ وسيع سلدوز مسکن گزيدند و به کشت گندم و برنج و پرورش درختان ميوه پرداختند و ماندگار شدند.


همچنین مشاهده کنید