سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا

گنجشکی که دنبال پرزورترین می‌گشت


يه گنجشکى بود، رفت سر يخ آب بخوره، يخ پاشو بريد خون آمد، گفت: 'اى يخ تو چقدر زور دارى که پاى منو بريدي.' گفت: 'اگه من زور داشتم آفتاب منو آب نمى‌کرد.' گنجشکه رفت پهلوى آفتاب، تو چقدر زور دارى که يخو آب مى‌کني.' گفت: 'اى گنجشک اکه من زور داشتم به کوه نمى‌زدم.' رفت سر کوه، گفت: 'اى کوه، تو چقدر زور داري.' گفت: 'اگه من زود داشتم، علف سر من سبز نمى‌شد.' رفت سر علف، گفت: 'اى علف، تو چقدر زور دارى که از تو کوهِ سنگ سبز مى‌شي، مياى بيرون.' گفت: 'اى گنجشک، من اگه زور داشتم بُزه منو نمى‌خورد.' رفت سر وقت بزه، گفت: 'بزه، تو چقدر زور دارى که اين علف که از کوه مياد بيرون، مى‌خوري.' گفت: 'اى گنجشک، من زورم کجا بود؟ اگه زور داشتم قصاب سرمو نمى‌بريد.' آمد پهلو قصابه، گفت: 'اى قصاب، تو چقدر زور دارى که از همه پرزورتر بزه‌اس، تو سر بزه رو مى‌بري.' گفت: 'اى گنجشک، من زورم کجا بود؟ اگه من زور داشتم، گربه گوشت منو نمى‌برد.' رفت پهلو گربه، گفت: 'آگربه، تو چقدر زور داري.' گفت: 'زور دارم و زور بچه، موشارو مى‌گيرم با پنجه، ننم مى‌خورده کلوچه، مياره هفت تا هفت تا بچه.'
- گنجشکى که دنبال پرزورترين مى‌گشت
- قصه‌هاى مشدى گلين خانم ـ ص ۳۹۳
- ل. پ. الول ساتن
- ويرايش: اولريش مارتسولف، آذر اميرحسينى نيتهامر و سيداحمد وکيليان
- نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۴
- به نقل از: فرهنگ افسانه‌هاى مردم ايران ـ جلد دوازدهم ـ على‌اشرف درويشيان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۲


همچنین مشاهده کنید