سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا

مرد دهاتی که سنگی از طلا پیدا کرد


يه نفر دهاتى فصل عيد يه خورده شيره، کشمش، دو سه تا بار آورد تهران بفروشه که براى شب عيدش شيرينى و آجيل بخره. زنش بهش گفت: 'براى من يه جفت کفش قرمز بخر بيار!' وايساد به زنيکه فحش دادن، گفت: 'مگه اين دو تا جوال کشمش، گردو رو از من (چن) مى‌خرن که تو از من کفش قرمزم مى‌خواهي؟' ضعيفه بنا کرد به گريه کردن، گفت: 'خدايا، ما يعنى بنده تو هستيم شب عيده هيچى نداريم، يه جفت کفشم به ما نمى‌دي؟' مرتيکه غرغر کنون آمد تهرون، آمد و بارشو فروخت، شيرينى و آجيل و اينهائى که لازم داشت، خريد و برد.
در بين راه که مى‌رفت تو سرازيرى و کوه و دره يه سنگ بزرگى برق مى‌زنه. رفت اينو ورداشت و با خودش گفت: 'اون براى سنگ ترازو خوبه' . سنگ رو ورداشت، گذاشت روى بارش تو خورجين و رفت جمارون زنش ازش پرسيد: 'اين چه چيه آوردي؟' گفت: 'اين تو دره افتاده بود' . ضعيفه گرفت و برد گذاشت تو صندوقخانه.
فردا ديد اين خيلى برق مى‌زنه، به شوهرش گفت: 'اى مرد، اين به‌نظرم طلا باشه، زنها که از تهرون مى‌آند بالا، گوشواره گوششونه، مثل اونها برق مى‌زنه، اين هم مثل اونها برق مى‌زنه' . گفت: 'زنيکه اين برنجه' . گفت: 'اين برنج نيست، يه تيکه از اين بشکن، ببر تهرون، ببين چه چيه، شايد خدا به ما داده طلا' .
مرتيکه يه تيکه شکست، آورد تهران، برد دکون زرگري، داد به زرگر. زرگر محک زد، ديد طلاى نابه، گفت: 'عمو مثقالى چند مى‌دي؟' گفت: 'هر چه قيمتشه، تو مثقالى چند مى‌دي؟ هر چه تو مى‌دى منم مى‌دم' . گفت: 'خوب عمو جون، من طلا که مى‌فروشم، ساخته است، مزد ساخت داره، تو چند مى‌دي؟ چون طلاى تو خوبه، من مثقالى دو تومن از تو مى‌خرم' . مى‌کشه، بيست تومن ازش مى‌خره، عوض يه جفت کفش براى زنش (دو جفت) کفش مى‌خره، يه چادرم مى‌خره، ور مى‌داره مى‌بره براى زنش.
اونوقت از اين طلاها هى مى‌کنه، هى مى‌بره مى‌فروشه و مى‌آد گوسفند مى‌خره، گاو مى‌خره، باغ مى‌خره. بهش مى‌گن: 'ملاقلى تو نون شب نداشتى بخوري، اين همه دارائى رو از کجا آوردي؟' مى‌گه: 'به خدا قسم که اگه خدا بخواد بده از توى دره کوه جمارون هم مى‌ده' .
- مرد دهاتى که سنگى از طلا پيدا کرد
- قصه‌هاى مشدى گلين خانم ـ ص ۱۸۱
- گردآورنده: ل. پ. الول ساتن
- ويرايش: اولريش مارتسولف، آذر امير حسينى نيتهامر و سيد احمد وکيليان
- نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۴
- به‌نقل از: فرهنگ افسانه‌هاى مردم ايران ـ جلد سيزدهم ـ على اشرف درويشان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۲


همچنین مشاهده کنید