پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا
سه قصه مسافران
در زمانهاى گذشته سه نفر با هم مسافرت مىکردند و يکى از آنان گفت: براى اينکه سرگرم شويم هر کدام قصهاى بگوئيم. همگى قبول کردند. نفر اول گفت: چند سال پيش همراه با تعدادى از قشون به جنگ مىرفتيم. هوا بسيار گرم بود و حسابى کلافه شديم. دنبال جائى مىگشتيم که سايه داشته باشد. در اين وقت يک خيمه بسيار بزرگ ديديم که فقط در وسط آن يک ستون بود. بسيار خوشحال شديم و به زير سايه آن رفتيم. عدهاى از افراد هيزم جمعآورى کرده آتشى فراهم نموده مشغول پختوپز بودند. در اين هنگام ديديم قطرات آب از بالاى سر ما فرو مىريزد. به آسمان نگاه کرديم، ديديم که صاف است. بالاى سرمان نگاه کرديم، ديديم اى داد بيداد اينکه خيمه نيست بلکه قارچ بسيار بزرگى است که در دامنه کوه سبز شده و تمامى قشون در زير سايه آن جمع شدهاند. |
نفر دومى گفت: اينکه چيزى نيست. من از اين عجيبتر ديدهام. اگر برايتان تعريف کنم خيلى تعجب مىکنيد. مدتى پيش با کاروانى به اصفهان مىرفتيم. در آنجا ديديم که در بازار مسگران اصفهان ديگ بسيار بزرگى قرار دارد. و تعداد زيادى مسگر داخل آن مشغول چکشکارى هستند، و ديگ بهقدرى بزرگ است که هيچ کدام صداى چکش زدن ديگرى را نمىشنود. نفر اول گفت: آخر ديگ به اين بزرگى به چه درد مىخورد؟ دومى در جواب او گفت: اين ديگ مخصوص همان قارچ است. آخر قارچ به آن بزرگى در داخل چنين ديگى پخته شود. |
نفر سوم که مىخواست شروع به گفتن قصه بنمايد با خود گفت اينها هر چه قصه زمينى بود گفتند. بهتر است که من قصه هوائى بگويم. مرد سوم گفت: من چندى پيش بهجائى مىرفتم، ناگهان بالاى سرم صداى واق واق سگى را شنيدم. به بالا که نگاه کردم ديدم عجب! يک کلاغ تولهسگى را به منقار گرفته است و دارد پرواز مىکند. آن دو نفر رو به او کردند. و گفتند: آخر اين چه دروغى است که تو مىگوئي؟ مگر ممکن است که چنين چيزى اتفاق بيفتد؟ نفر سوم گفت: آخر دروغهاى بزرگ و شاخدارى که شما تعريف کرديد ديگر جائى براى من نگذاشتيد. وقتى که قصه قارچ را تعريف کرديد، من ديگر چه مىگفتم؟ مجبور شدم قصهاى بگويم که روى زمين نباشد و در آسمان بگذرد. |
- سه قصه مسافران |
- قصههاى مردم خوزستان، ص ۸۹ |
- گردآورى: پرويز طلائيانپور |
- راوى: عيسى قنواتى، ۸۰ ساله، هنديجان |
- سازمان ميراث فرهنگى کشور، پژوهشکده مردمشناسي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، ۱۳۸۰ |
همچنین مشاهده کنید
- قصهٔ حضرت سلیمان (ع)
- تنبلو
- سرنوشت
- حیلهٔ تاجر
- شاهرخ و نارپری (۲)
- کبک و باز
- متیل چهل دروغ
- کره اسب
- کچل خروسچران
- ابراهیم گاوچران
- کربلائی فراش و دزدان
- حاتم طائی
- غریب و شاهصنم (۲)
- مرغ حضرت سلیمان (۲)
- میرزا مست و خمار، و بیبی مهرنگار
- شاهزادهٔ فارس و دختر سلطانِ یمن (۳)
- عهد شب زفاف
- تقدیرنویس
- پیدا کردن بخت
- حکایت انشاءاله گفتن
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران توماج صالحی امام خمینی سریلانکا حجاب دولت پاکستان کارگران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی رئیسی سید ابراهیم رئیسی
کنکور هواشناسی سیل تهران اینترنت سازمان سنجش شهرداری تهران پلیس فراجا قتل سازمان هواشناسی قوه قضاییه
قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار خودرو دلار بانک مرکزی بازار خودرو ارز قیمت سکه ایران خودرو سایپا تورم
تلویزیون فیلم سحر دولتشاهی سینمای ایران ترانه علیدوستی مهران مدیری کتاب شعر تئاتر سینما صدا و سیما رادیو
کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه فلسطین رژیم صهیونیستی آمریکا روسیه جنگ غزه چین طوفان الاقصی اتحادیه اروپا اوکراین ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال فوتسال بازی تیم ملی فوتسال ایران باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس تراکتور بارسلونا رئال مادرید والیبال
هوش مصنوعی ناسا مریخ انرژی اپل فیلترینگ فناوری تبلیغات همراه اول ایلان ماسک
سلامت روان استرس داروخانه پیری سرکه سیب دوش گرفتن