چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

نمایش نوروزی، کوساگلین


  نمايش نوروزى، کوساگلين
نخست کوسه، با لباس مخصوص، ماسک زده، کلاه بوقى بر سر با لباده‌اى بلند که شرنده پرنده از زير آن آويزان است، وارد صحنه مى‌شود. بعد دستيار کوسه با خواندن اشعار زير، کوسه را به صحنه دعوت مى‌کند:
آ کُوسا کُوسا گلسه‌نه: آى کوسا، کوسا، بيائى
گليب سالام وئر سه نه: به ما سلام نمائى
بشقابى دولدور سانا: بشقاب را پر بکنند
کُوسانى يولا سالسانا: کوسا را راه بيندازند
کوسا در ميان خنده‌هاى شادمانهٔ مردم، در حالى‌که لباس‌هاى خود را نشان مى‌دهد و دست بر شکم دارد وارد مى‌شود و مى‌خواند:
آنچه خورده‌ام آش بلغور است که نصفش آب است
لباسم هفت لا خورده، که بهترينش اين است
دَوَران مى‌زند و تقاضاى کمک مى‌کند، اما کسى به او کمک نمى‌کند. گروه جوانان مى‌خوانند:
کوسا بير اويون ائله‌ر: کوسا يک بازى درمى‌آورد
قوردونان قويون ائيله‌ر: بازى گرگ و گوسفند درمى‌آورد
پيغارشابران دويوسون: برنج را جمع مى‌کند
ماحمودون تويون ائيله‌ر: عروسى محمود را راه مى‌اندازد
کوسا مجدداً بازى درمى‌آورد، تماشاکنندگان دسته‌جمعى مى‌خوانند:
آى اويروغو، ايروغو: آى کوسا، کوسا
اريتمه ميش قويرغو: دنبه آب نکرده
ساقفالى ايت قوير وغو: ريشش مانند دنب سگ
بيغلارى بروشان کوسا: سبيل‌هايش کم‌پشت 'کوسا'
مردم کوسا را دست مى‌اندازند و مى‌خندند و او بازى درمى‌آورد. پهلوان پنبه هم به او کمک مى‌کند. کوسا مى‌خواهد به مردم بفهماند که گرسنه و بى‌پول است. اما کسى به او کمک نمى‌کند؛ و کوسا زار و گريان وانمود مى‌کند که مى‌خواهد از اين ديار برود. 'پهلوان پنبه' به کوسا مى‌گويد که براى نجات از اين وضع ناهنجار به بز مراجعه کند. يک نفر چوپان در لباس 'بز' وارد صحنه مى‌شود. کوسا دردش را به بز مى‌گويد. بز که چوبى در دست دارد از مردم پول جمع مى‌کند کوسا بيشترين پول را خود برمى‌دارد و اندکى به پهلوان پنبه مى‌دهد و براى بز چيزى باقى نمى‌گذارد. بز بچه‌هايش گرسنه هستند به سر و روى مى‌زند و گريه مى‌کند و باز از مردم پول جمع مى‌کند و باز کوسا آن را مى‌قاپد و بز و بچه‌هايش را از صحنه مى‌‌راند و خود به خواب مى‌رود. بز وارد صحنه مى‌شود و کوسا را مى‌زند و مى‌کشد. پهلوان پنبه که از ماجراى مرگ کوسا خبر ندارد. به حرکات مضحک بز و کوسا مى‌پردازد. سرانجام معلوم مى‌شود که کوسا مرده است. پهلوان پنبه مى‌خواند:
آرشين اوزون، بئز قيسا: افسوس که کرباس کوتاه است و زرع بلند
کفن سبز ئولدو کوسا: و کوسا بى‌کفن مرده است
بز با بچه‌هاى خود به صحنه برمى‌گردد و مردم شادى مى‌کنند.
(ادبيات شفاهى مردم آذربايجان ـ با تلخيص)
  ترانهٔ سيزده به در
- دختران خراسانى به‌هنگام سبزه گره زدن رو به قبله مى‌نشينند و مى‌گويند:
سيزده به در چارده به تو
سال ديگه خنهٔ شو
هاکوت کوتو هاکوت کوتو
هاکوت کوتو
(عقايد و رسوم مردم خراسان)
- در کرمان:
سيزده به در
چارده به تو
دردا بلام
وز تو کُتو
ور جون مردقت قُتو
يا تندرستون
جوغن دارم
دسته مى‌خوام
يا تندرستون
مرد کمر بسته مى‌خوام
يا تندرستون
سال ديگر
بچه ور بغل
خونه‌شو ور
يا تندرستون (۱)
(فرهنگ اصطلاحات کرمان)
(۱) . تندرستان، نام محلى است بين دو کوه در خارج شهر، انتهاء محلّه زرسيف که معمولاً ايام بهار براى تفريح به آنجا مى‌روند.
  ترانه‌هاى جشن سده (به روايت دکتر ابراهيم شکورزاده )
مفصل‌ترين ترانه‌ها دربارهٔ جشن سده را، در خراسان، با تشريفات بسيار مفصل مى‌خوانند:
آى سده، سده، سده
صد به غله، پنجه به نوروز
آى سده، سده، سده
صد به غله، پنجه به نوروز
زِنونِ بى شو، چله به در شو
زنونِ شودار، به غم گرفتار
صد به غله، پنجه به نوروز
دختران دِخَنَه، دِفکرِ جئمه، نوروز بى‌يَمَهْ
صد به غله، پنجه به نوروز
دختران دِخَنَه، برشو مِنَلَهْ
آى صد به غله، پنجه به نوروز
سده در پشت دالُ، بميرن غله‌داُر
صد به غله، پنجه به نوروز
سده سدهٔ ما، مى‌شوِد گلّه ما
āy sada, sada, sada
sad be qalla penja be novruz
āy sada, sada, sada
sad be qalla penja be novruz
zenone bi- šu, čella bedar šu
zenone šu-dār, be qam gereftār
sad be qalla, penja be novruz
.doxtaron dexana de fedre ja'ma novruz bi-ama
sad be qalla penja be novruz
doxtaron dexana bar šu menala
ترجمه:
آى سده، سده، سده
صد روز به غله مانده، پنجاه روز به نوروز
آى سده، سده، سده
صد روز به غله مانده، پنجاه روز به نوروز
زنان بى‌شوهر، چله به در رفت (سرماى زمستان به پايان رسيد)
زنان شوهردار به غم گرفتار (زيرا استراحت پايان يافت و کار مزرعه شروع شد)
صد روز به غله مانده، پجاه روز به نوروز
دختران در خانه، در فکر جامه عيد هستند، نوروز آمد
صد روز به غله مانده، پنجاه روز به نوروز
دختران در خانه براى شوهر مى‌نالند
آى صد روز به غله مانده پنجاه روز به نوروز
سده در پشت دالان (کمين کرده)، غله‌دار (محتکر) از غصه بميرد
صد روز به غله مانده، پنجاه روز به نوروز
سده سده ما باشد، ميش‌هاى (بسيار) در گله ما باشد.
(نقل از آداب و رسوم مردم خراسان، صص ۱۱۷ - ۱۱۹)
  ترانهٔ شب چله
در گيل و ديلم، شب اول دى‌ماه، افراد خانواده، خويش و همسايه، گرد هم جمع مى‌شوند و آئين‌ شب چلّه را برگزار مى‌کنند:
امشو، شب چله emšow šab، a čalla
خانم جير پله xānam jir، a palla
چاقو بزنيم هندونه کلّه čāqu bazanim hendone kalla
امشب، شب چله است
خانم زير پله است
چاقو به کلّه (محل اتصال به بوته) هندوانه بزنيم
(آئين‌ها و باورداشت‌هاى گيل و ديلم)
  ترانهٔ جشن نوزاد
اين ترانه را خراسانى‌ها در ششمين شب تولد نوزاد، طى شب‌نشينى جالبى مى‌خوانند:
بچه، بچه، ماهه بچه خدا نگهدار بچه
هر که خوره نون بچه دعا کنه جون بچه
بگير بچه‌رَ، بگير بچه‌رَ
پس از خواندن اين شعر، نوزاد را به دست ديگرى مى‌دهد و آن شخص دو بيت زير را مى‌خواند:
بچه دِرُم يگانه کوک ميون خانه
ککر ککر مخوانه چشمش به تو ممانه
بگير بچه‌رَ، بگير بچه‌رَ
نفر سوم (که بچه به او داده شده) مى‌خواند:
بچه دِرُم يگانه کوک ميون خانه
ککر ککر مخوانه لُپش به تو ممانه
بگير بچه‌رَ، بگير بچه‌رَ
نفر چهارم و نفرات بعدى به ترتيب همين شعر را مى‌خوانند، جز آنکه در مصرع چهارم هر کدام نام يکى از اعضاء بدن بچه را مى‌برند. (عقايد و رسوم مردم خراسان)
  ترانهٔ 'سمنوپزان'
اهالى کوهمره‌نودان، جروق و سرخى فارس، در ضمن به‌هم زدن ديگ سمنو اين اشعار را مى‌خوانند:
هاى سمنى، هاى سمنى ، يار منى
امشب تو مهمان منى
سمنى که داره بوئى
صلبات براش بگوئى
صل على محمد
صلبات بر محمد
(گوشه‌هائى از فرهنگ و آداب و رسوم مردم کوهمره‌نودان، جروق و سرخى‌فارس، ص ۱۹.)


همچنین مشاهده کنید