جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

اثر جهانگردی در ارتقاء فرهنگ روحی و معنوی مسافر (۲)


   پند آموختن از تاريخ
از مهم‌ترين فوايد سفر پند آموختن از سرنوشت اقوام گذشته و پى بردن به علل پيشرفت و تعالى ملت‌ها يا سقوط و هبوط آنها است.
قُل سيرٌوا فِى‌اَلارضِ ثٌمّ‌ انٌظرٌوا کَيفَ کٰان عاقبة‌اْلمکذّبين (قرآن کريم، سورهٔ انعام، آيهٔ ۱۱)
(بگو در زمين سير و سفر کنيد و بنگريد که عاقبت کار کسانى‌که آيات و نشانه‌هاى خداوند را باور نداشتند و تکذيب مى‌کردند چگونه بود).
در طول سفر آدمى با آثار و ويرانه‌هاى شهرهائى برخورد مى‌کند که روزگارى در نهايت آبادانى بوده‌اند. اين شهرها پايتخت پادشاهان و فرمانروايانى بوده، که در کاخ‌هاى مجللِ بنا شده بر روى خون و استخوان فقراء و زحمتکشان مى‌زيستند. اين شهرها و کاخ‌ها در اوج زيبائى و شکوه و آبادى بودند و اقامتگاه کسانى بود که با اتکاء به قدرت خويش، با زور سرنيزه و سلاح، ميليون‌ها انسان بى‌گناه را استثمار مى‌کردند و يا به بردگى گرفتن هزاران تن از همنوعان ضعيف خود زندگى پُررونق و شکوه‌مندى براى خود مى‌ساختند. اما دير نپائيد که حوادث روزگار يا دست اجل طومار زندگى آنان را درهم پيچيد و شيرازهٔ حيات پر جلال و شوکت آنها را از هم گسست. آن پيکره‌هائى که در بسترهاى راحت مى‌آراميدند و ملبس به لباس‌هاى پرزرق و برق و فاخر و جواهرنشان بودند. به دل خاک سپرده شدند و در اندک زمانى متعفن و متلاشى شد و بالاخره به خاک تبديل گشتند. آن قصرهاى مجلل و افسانه‌اى ويران شدند و کنام لاشخوران و لانهٔ جغدان گرديدند. آرى چنين است شيوهٔ روزگار که دير يا زود فريادهاى آمرانهٔ فرمانروايان خودکامه و گردنکشان و کشورگشايان ستمگر را خاموش مى‌کند و سرهاى تاجداران را به خاک مى‌سايد و پيکرهائى که از خون مظلومان و بينوايان فربه شدند، به خاک سياه تبديل مى‌کند:
فَاعَتِبرٌو يٰا اٌوليَ‌الابصٰارْ
اگر بناهاى تاريخي، کاخ‌ها و گنجينه‌ها و اشيائى که در معرض تماشاى جهانگردان است زبان و بيان داشتند، چه بسيار داستان‌هائى که از ساکنان و صاحبان گذشتهٔ خود مى‌گفتند و چه افسانه‌هائى که از قدرت و عظمت و غرور و نخوت و ستم پادشاهان يا مهربانى و نکوئى مردمان گذشته بر زبان مى‌آوردند.
هر ذرهٔ خاک ارگ رازى دارد هر کنگره‌اش ز فخر نازى دارد
گر باز کند زبان به صحبت خشتى دانى که چه سوزى و چه سازى دارد.*
پهنهٔ خاک زمين سرشار از خاطراتى شگفت‌انگيز، از شهرها و تمدن‌هائى است نظير کار تاژ، فينيقيه، بابل، سومر، اکد، ماده، هخامنشي، نيل، يونان و روم و... است. هم‌اکنون تنها نشانى که از آن همه هياهو و جلال و شکوه باقى مانده يادى نامى است که جاودانه بر تارک تاريخ نقش بسته است: نامى نيکو و يادى گرامي، اگر صاحب‌نام در ايام حيات خود در جهت کمال و در راه آسايش و آرامش خلق گام برداشته است يا نامى زشت و مورد لعن و نفرين چنانچه صاحب‌نام در چند روز عمر او به‌دليل رفاه مادى و برخوردارى از نعمات و ارضاء روح سرکش شهوات نفسانى و... از هيچ جنايتى خوددارى نمى‌کرده است.
* اين شعر از آموزگارى دلسوخته به نام حاج محمود توحيدى است که به همت بانوئى دانشمند در بخشى از ارگ بم کرمان، زينت‌بخش ديوار قهوه‌خانهٔ سنتى شده است.


همچنین مشاهده کنید