چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

روایت ممسنی


  روايت ممسنى
دختر و نون مى‌پزى، نونى به من ده
ميون نون پختنت بوسى به من ده، دوى بلال
دويه دويه جونم، دوى بلال
بُرده‌اى ايمونم، دوى بلال
خود گل و نومت گل و گل تو دماغت، دوى بلال
من بشم بلبل بگردم دور باغت، دوى بلال
دويه دويه جونم، دوى بلال
برده‌اى ايمونم، دوى بلال
دختر و دسم گرفت بردم تو دالون، دوى بلال
گفتمش: بوسى بده. گفت: برو نادون، دوى بلال
دويه دويه جونم، دوى بلال
برده‌اى ايمونم، دوى بلال
(يادداشت‌هاى پراکنده)
  ترانهٔ جهرمى
شب که مى‌شه من و يار
روز که مى‌شه من و يار
رو مى‌کنيم به ديوار
زار و زار و زار گرئيم
بى‌اختيار گرئيم
از فراق يار جونى
چون ابر باهار گريئيم
(نوشته‌هاى پراکنده)
دلم مى‌سوزه و سوز تو داره نوشتم نامه، کس نيس تا بياره
به ابرش مى‌دهم، ترسم بباره به بادش مى‌دهم، ترسو نياره
به بلبل مى‌دهم، شيرين زبونه به قمرى مى‌دهم، بارش گرونه
به ماهى مى‌دهم، ميره به دريا به آهو مى‌دهم، ميره به صحرا
خوت دور و رهت دور، منزلت دور اگر ترکت کنم، چشمم شود کور
(کتاب هفته، ش ۱۳)
  باياتى‌هاى آذرى
عزيزم! باغدا دارا: عزيز من در باغ شانه بزن
آچ زلفون باغدا دارا: زلف‌هايت را باز کن و در باغ شانه کن
بولبولى گولدن اوترى: بلبل را به خاطر گل
چکوبله باغدا را: در باغ به دار زده‌اند
هراى لارهاى هراى لار: اى داد و اى فرياد
هر اولدوز لار هر آى لار: تمام ماه‌ها و تمام ستاره‌ها
چمن ده بير گول بيتيب: در چمن تنها يک گل رسته
سوسوز و ندان هراى لار: که از تشنگى هوار مى‌کشد
گه گئداخ داش بولاغا: بيا برويم سرچشمهٔ سنگى
سوئى سرخوش بولاغا: چشمه‌اى که آبش گواراست
ببرين سن دى، ببرين من: يکى تو بگو، يکى من
تو کاخ قان ـ ياش بولاغا: اشک خونين بريزيم بر چشمه
(مجلهٔ آرش، ش ۱۸)
من عاشيق: نئيليم سنه: من عاشقم به تو، چکار کنم
دوشو بدور مئيليم سنه: ميلم به تو افتاده است
من دؤنسه‌م، اوزوم دونمه‌ز: من اگر رخ بتابم، دلم رخ نمى‌تابد
سن دؤنسه‌ن نئيليم سنه: اگر تو رخ بتابى، چکارت کنم؟
  شربه‌هاى فارس
اُبَ مِزْگِشْتِ بِگن (۲ بار): ايل امروز کوچ کرد
کِرپْ دَنِ گشْتِ بِگِن: از پل هم گذشت
آغْ زُ سَلامَله يارُم (۲ بار): يار سلام کننده‌ام
سَلام سِزِ گشتِ بِگِن: امروز بدون سلام گذشت
اُتايه ياتَن اُغلان (۲ بار): اى پسر که بى‌خبر خفته‌اى
ايالى آپاردِلار: عروس را بردند
آغاج اَتم نار گلده (۲ بار): چوب انداختم انار آمد
کى نِگ بيج دِم دار گَلْدِه: پيراهن بريدم و تنگ آمد
کِلْ گَ دوش تو قاقپيه: سايه دَم در افتاد
دِدِم بَلگِ يار گَلْدِه: گفتم شايد يارم آمد
فاره قُينَ قيرمِه: ميش سياه را بريان نکن
اددَن اِدَ ديرمِه: بى‌سبب مهمانى نکن
مِن سِنَن يارى اِل مَم: مرا که به تو شوهر نمى‌دهند
کيل باشيَّ مُيرْمه: به عبث مالت را به خاطر من ضايع مکن
اُتايَده گُل بى‌شسّه: در آن سوى بتهٔ گل نشسته‌اى
بوى ـ بُغدَه ـ خيشه: قَدَت به مانند خوشه گندم است
اَگل ايزينّن ايم: يله شو تا ترا ببوسم
گُتُرُم ايل توشه: و توشهٔ يکسالهٔ نانم را بردارم
آى گُرنى جَِ گديْر: ماه را ببين که چه سان مى‌رود
اِرگَنبِ گجِ گدير: انس گرفته است و شب مى‌رود
اَکِلَ اکلَن پِر لَر: زمين که کشت شد
کُرزهَ چ کِ لَنِ پر لَر: زمين که کرتش را بستى
اى لان ايزو نَن اِپم: خم شو تا رويت را ببوسم
چَترى تکُلن پِر لَر: جائى که چتر زلف بر رخساره‌ات ريخته
هر که يار و اِردن اِلهّى: هر کس يارى را از يارى جدا کند
دوش سِن اِولَر کُونجِن: خانه و زمينگير مى‌شود
(يکهزار و چهارصد ترانهٔ محلى، صص. ۲۴۶ ـ ۲۵۲)


همچنین مشاهده کنید