پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

زندان زندگی


تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم    روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست    تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل    یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست    چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار    من در صف خزف چه بگویم که چیستم


همچنین مشاهده کنید