شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

مسافر مجنون


رفتم و بیشم نبود روی اقامت    وعده‌ی دیدار گو بمان به قیامت
گر تو قیامت به وعده دور نخواهی    یک نظرم جلوه‌کن بدان قد و قامت
بانگ اذان است و چشم مست تو بینم    در خم محراب ابروان به امامت
قصر نمازت چه؟ ای مسافر مجنون    کعبه‌ی لیلی است قصد کن به اقامت
در همه عالم علم به عشق و جنونی    گو بشناسندت از جبین به علامت
آنچه به غفلت گذشت عمر نخواندم    عمر دگر خواهم از خدا به غرامت
پیرم و بر دوشم از ندیم جوانی    از تو چه پنهان همیشه بار ندامت
خرمن گل‌ها به باد رفت و به دل‌ها    نیش ندامت خلید و خار ملامت
شحنه‌ی شهری تو دست یاز به شمشیر    باری اگر شیر می‌کشی به شهامت
من به سلام و وداع کعبه و صحرا    صحیه زنانم که بارکن به سلامت
شمع دل شهریار، شعله‌ی آخر    زد به سراپا که سوختن به تمامت


همچنین مشاهده کنید