پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را


من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را    کی توانم برکشید از سینه پیکان تو را
گر بدینسان نرگس مست تو ساغر می‌دهد    هوشیاری مشکل است البته مستان تو را
وعده فردای زاهد قسمت امروز نیست    بهر حور از دست نتوان داد دامان تو را
جز سر زلف پریشانت نمی‌بینم کسی    کاو به خاطر آورد خاطر پریشان تو را
ای دریغ از تیغ ابرویت که خون غیر ریخت    سالها بیهوده رفتم خاک میدان تو را
هرگز از جیب فلک سر بر نیارد آفتاب    صبح‌دم بیند اگر چاک گریبان تو را
دامن آفاق را پر عنبر سارا کنند    گر بر افشانند زلف عنبر افشان تو را
چشم گریان مرا از گریه نتوان منع کرد    تا به کام دل نبوسم لعل خندان تو را
آه سوزان را فروغی اندکی آهسته تر    ترسم آسیبی رسد شمع شبستان تو را


همچنین مشاهده کنید