پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

عمری که صرف عشق نگردد بطالت است


عمری که صرف عشق نگردد بطالت است    راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است
من مجرم محبت و دوزخ فراق یار    واه درون به صدق مقالم دلالت است
گیرم به خون دیده نویسم رساله را    کس را در آن حریم چه حد رسالت است
در عمر خود به هیچ قناعت نموده‌ام    تا روزیم به تنگ دهانش حوالت است
کام ار به به استمالت ازو می‌توان گرفت    هر ناله‌ام علامت صد استمالت است
گر سر نهم به پای تو عین سعادت است    ورجان کنم فدای تو جای خجالت است
آمد بهار و خاطر من شد ملول‌تر    زیرا که باغ بی‌تو محل ملالت است
گفتم که با تو صورت حالی بیان کنم    در دا که حال عشق برون از مقالت است
برخیز تا به پای شود روز رستخیز    وانگه ببین شهید غمت در چه حالت است
کی می‌کند قبول فروغی به بندگی    فرماندهی که صاحب چندین جلالت است


همچنین مشاهده کنید