جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد


تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد    آشیان دل یک سلسله را بر هم زد
بود از زلف پریشان توام خاطر جمع    فتنه عشق چو گیسوی تواش بر هم زد
تابش حسن تو در کعبه و بت خانه فتاد    آتش عشق تو بر محرم و نامحرم زد
تو صنم قبله‌ی صاحب نظرانی امروز    که زنخدان تو آتش به چه زمزم زد
گر نه از مردن عشاق پریشان‌حال است    پس چرا زلف تو صد حلقه درین ماتم زد
حال دل سوخته‌ی عشق کسی می‌داند    که به دل داغ تو را در عوض مرهم زد
اگر آن خال سیه رهزن من شد شاید    زان که شیطان به همین دانه ره آدم زد
چشم بد دور که آن صف‌زده مژگان دراز    خنجری بر دل صد پاره‌ی ما محکم زد
خجلت عشق به حدی است که در مجلس دوست    آستین هم نتوان بر مژه‌ی پرنم زد
اولین نقطه‌ی پرگار محبت ماییم    پس از آن کلک قضا دایره‌ی عالم زد
هر چه در جام تو ریزند فروغی می‌نوش    که به ساقی نتوان شکوه ز بیش و کم زد


همچنین مشاهده کنید