چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد


خوش آن که نگاهش به سراپای تو باشد    آیینه صفت محو تماشای تو باشد
صاحب نظر آن است که در صورت معنی    چشم از همه بربندد و بینای تو باشد
آن سحر که چشم همه را بسته به یک بار    سحری است که در نرگس شهلای تو باشد
آن نافه که بویش همه را خون به جگر کرد    در چین سر زلف چلیپای تو باشد
چون طره‌ی بی‌تاب تو آرام نگیرد    هر دل که سراسیمه‌ی سیمای تو باشد
در مستی آن باده خماری ندهد دست    کز چشمه‌ی لعل طرب افزای تو باشد
صد صوفی صافی به یکی جرعه کند مست    هر باده که در جام ز مینای تو باشد
خاک قدمش تاج سر تاجوران است    مردی که سرش خاک کف پای تو باشد
تو خود چه متاعی که به بازار محبت    هر لحظه سری را در سر سودای تو باشد
من روی ندیدم به همه کشور خوبی    کاو خوب‌تر از طلعت زیبای تو باشد
من بر سر آنم که گرفتار نباشم    الا به بلایی که ز بالای تو باشد
پیدا بود از حال پریشان فروغی    کاشفته‌ی گیسوی سمن‌سای تو باشد


همچنین مشاهده کنید