سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

گر به کاری نزنم دست به جز عشق تو شاید


گر به کاری نزنم دست به جز عشق تو شاید    مرد باید نزند دست به کاری که نباید
چون بگیرند پراکنده دلان زلف بتان را    من سر زلف تو گیرم، اگر از دست برآید
گر گذارش به سر زلف دوتای تو نیفتد    کاروان سحر از هر طرفی مشک نساید
گر بدین پسته‌ی خندان گذری در شکرستان    پس از این طوطی خوش لهجه، شکر هیچ نخاید
گر گشاید گره از کار فرو بسته‌ی دلها    شانه‌گر زلف گره‌گیر تو از هم نگشاید
من به جز روی دل‌آرای تو آیینه ندیدم    که ز آیینه‌ی دل گرد کدورت بزداید
ترسم این باده که دور از لب میگون تو خوردم    مستیم هیچ نبخشاید و شادی نفزاید
پیشه‌ی من شده در میکده‌ها شیشه کشیدن    تا از این پیشه چه پیش آید و این شیشه چه زاید
هر چه معشوق کند عین عنایت بود اما    بیش ازین جور به عشاق جگر خسته نشاید
شادباش ار دهدت وعده‌ی دیدار به محشر    در سر وعده اگر وعده‌ی دیگر ننماید
لایق بزم شهنشه نشود بزم فروغی    تا ز سودای غزالان غزلی خوش نسراید
ناصردین شه منصور که در معرکه، تیغش    جان دشمن بستاند، سر اعداد برباید


همچنین مشاهده کنید