شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

از آن به خدمت میخوارگان کمر بستم


از آن به خدمت میخوارگان کمر بستم    که با وجود می از قید هر غمی جستم
اگر به یاد سلیمان همیشه دستی داشت    من از لب تو سلیمان باده بر دستم
گهی ز نرگس مستانه‌ی تو مخمورم    گهی ز گردش پیمانه‌ی تو سرمستم
سگ سرای توام گر عزیز و گر خوارم    پی هوای توام گر بلند و گر پستم
خیال گشتم و در خاطر تو نگذشتم    غبار گشتم و بر دامن تو ننشستم
همین بس است خیال درست عهدی من    که از جفای تو پیمان بسته بشکستم
طناب عمر مرا دست روزگار گسیخت    هنوز رشته‌ی امید از تو نگسستم
ز تیغ حادثه آن روز ایمنم کردند    که با دو ابروی پیوسته‌ی تو پیوستم
بدین طمع که یکی بر نشانه بنشیند    هزار ناوک پران رها شد از شستم
فروغی ار دم وارستگی زنم شاید    که من به همت شاه از غم جهان رستم
ستوده خسرو بخشنده ناصرالدین شاه    که مستحق عطایش به راستی هستم


همچنین مشاهده کنید