پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ای که هم آغوش یار حور سرشتی


ای که هم آغوش یار حور سرشتی    عیش ابد کن که در میان بهشتی
صاحب این حسن را سزد که بگوید    ماه فلک را که مه بهیم و تو زشتی
دل ز تو غافل نگشت یک نفس اما    هم نفسش در تمام عمر نگشتی
خون غزالان کعبه ریخته چشمت    چون ندیدم صنم به هیچ کنشتی
لازم عشق آمد آن جمال، خدا را    عاشق بی چاره ره با جرم چه کشتی
از غم عشقت چه جامه‌ها که دریدم    وز پی قتلم چه نامه‌ها که نوشتی
خستی و درمان خستگان ننمودی    کشتی و بر خاک کشتگان نگذشتی
وای بر آن دل که درد عشق ندادی    حیف بر آن جان که داغ شوق نهشتی
تخم محبت بری نداد فروغی    دانه‌ی بی‌حاصل از برای چه کشتی


همچنین مشاهده کنید