پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

چنین نگار ندیدم به هیچ ایوانی


چنین نگار ندیدم به هیچ ایوانی    چنین بهار نیاید به هیچ بستانی
شکست و بست، دل و دست شه سواران را    چنین سوار نیاید به هیچ میدانی
هنوز بر سر من زین شراب مستی‌هاست    چنین قدح نکشیدم به هیچ دورانی
متاع مهر و وفا را نمی‌خرند به هیچ    چنین متاع ندیدم به هیچ دکانی
دل شکسته‌ی ما را نمی‌توان بستن    مگر به تار سر زلف عنبرافشانی
چگونه جمع کنم این دل پریشان را    گرم مدد نکند طره‌ی پریشانی
کنون به چاره‌ی رنجور خویش کوشش کن    نه آن زمان که بکوشی و چاره نتوانی
به ابروان ز تکبر هزار چنین زده‌ای    مگر که حاجب قصر جلال خاقانی
ستوده ناصردین شه نصیر دولت و دین    که چشم چرخ شبیهش ندیده سلطانی
قدر ورای هوایش نخوانده طوماری    قضا خلاف رضایش نداده فرمانی
فروغی از نظر پادشاه روی زمین    بر آسمان سخن آفتاب تابانی


همچنین مشاهده کنید