پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

گر به دنبال دل آن زلف رود هیچ مگوی


گر به دنبال دل آن زلف رود هیچ مگوی    که به چوگان نتوان گفت مرو در پی گوی
گر ز بیخم بکند، دل نکنم زان خم زلف    ور به خونم بکشد، پا نکشم زان سر کوی
دل به سختی نتوان کند از آن زلف بلند    دیده هرگز نتوان دوخت از آن روی نکوی
یا به تیغ کج او گردن تسلیم بنه    یا ز خاک در او پای بکش، دست بشوی
غنچه گو با دهنش لاف مزن، هیچ مخند    لاله گو با رخ او ناز مکن هیچ مروی
نوبهار آمد و تعجیل به رفتن دارد    کو مجالی که بریزند می از خم به سبوی
بامدادان همه کس راز مرا می‌بیند    بس که شب می‌رودم خون دل از دیده به روی
دانه‌ی اشک بده درگران مایه بگیر    غوطه در بحر بزن گوهر گم گشته بجوی
آن چنان دست جنون گشت گریبان گیرم    که گرفتم همه جا دامن آن سلسله موی
راستی گر بچمد سرو فروغی به چمن    باغبان سرو سهی را بکند از لب جوی


همچنین مشاهده کنید