شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

مخففات شعری - پیشاوندها


   علامت استمرار - قيد تنکير و صيغه‌هاى خاص
- ديگر مخففات شعرى: مانند وز، به‌جاى و از، 'ار' ، به‌جاى اگر، 'چو' به‌جاى چون، 'زان - زين' به‌جاى از آن و ازين و فکند و فتاد در عوض افکند و اوفتاد يا افتاده...
- ديگر 'زينچه - ازينچه، به‌جاى از آنکه و 'درپيش' به معنى پيش، مثال: 'کمترين خدام حَرَم او به جمال از او در پيش بودند و به زينت پيش' ص ۱۳۹.
- ديگر پيشاوندها: بعضى افعال را با پيشاوندهاى قديم استعمال کرده است، مانند برنشستن، به معنى سوار شدن و ' بررفتن' . 'ببرجى بررفت و درجى بدزديد' ص ۵۷، 'برآمدن' به معنى صيرورت: 'عابد را ديد... سرخ و سپيد برآمده و فربه شده' ص ۷۷، 'فراهم' به‌عنوان پيشاوند: 'مصلحت چنان ديدم که در نشيمن عُزلت نشينم و دامن صحبت فراهم چينم' ص ۶ يعنى فراچينم - به‌هم فراچينم، و 'فرا به تنهائي، مثال: 'عزم سفر دارم مگر به قوت بازو دامن کامى فراچنگ آرم، ص ۱۰۴، و 'بر کردن' ، به معنى بالا کردن، 'ديده برکرد و گفت' و 'فرو گفت' مثال: 'ازين ماخوليا چندان فرو گفت' ص ۱۰۰، ديگر: استعمال 'همي' من‌باب استمرار فعل زياد دارد و گاه اين پيشاوند را به قاعده شعرى مؤخر از فعل آورده است مثال: 'صبر بر جفاى او سهل‌تر آيد همى که صبر از ديدن او' نسخه فروغى ص ۱۲۸، و اين استعمال از عجايب است، چه در نثر فصحا بنادر آمده بود، و اين استعمال خود اجازتى است که مى‌توان بنا بر آن در مورد ضرورت اين پيشاوند را در نثر مؤخر آورد چنانکه در شعر.
- ديگر: استعمال 'يکى' به عادت قديم، به‌جاى ياءِ تنکير: 'منجمى به خانه درآمد يکى مرد بيگانه را ديد' ص ۱۱۹، يعني: مردى بيگانه را... که در ضمن شيوه قدما در جلد ۱ و ۲ گذشت.
- ديگر: آوردن صيغه‌هاى خاص يا افعال در موارد مخصوص:
- بخفتى، از فعل خفتيدن: 'گفت جاى پدر تو نيز اگر بخفتى به از آن که در پوستين خلق افتي، ص ۵۸ و اين صيغه مفرد مخاطب التزامى شرطى است و ياء آن ياءِ خطاب است نه ياءِ مجهول شرطي، و سجع 'افتي' اين معنى را مؤيد است - اين فعل از فعل خفتيدن است، مانند 'بخسبي' و 'بخوابي' نه بخسبيدى و بخوابيدي، به‌دليل مورد خطاب - و شيخ صيغه مفرد امر حاضر از همين فعل را در بوستان هم چند بار استعمال کرده است:
شتربچه با مادر خويش گفت بياسودى از ره زمانى بخفت
- پرداختن: اين فعل در اصل به معنى پاک و بى‌شوخ کردن و تميز کردن است و بالمجاز در شاهنامه به معنى فارغ شدن از کارى نيز آمده و در گلستان به معنى تحويل دادن که معنى مجازى تازه‌ترى است، استعمال شده و مختص 'مفعول به واسطه' امده است، مثال: 'عابد به شهر اندر آمد و بستان‌سراى خاص ملک را بدو پرداختند' ص ۷۶، طبق معنى قديم يعني: بستانسرا را براى خاطر عابد پاک و خالى کردند - و طبق معنى مجازى قرون بعد يعني: به او تحويل دادند.
- ماندن: به معنى متعدى، مثال: 'مصلحت آن بينم که مر او را خفته بمانيم و برانيم، ص ۱۱۱، و اين استعمال از اين تاريخ روى به نقصان مى‌گذارد و در گلستان هم بسيار نادر است.


همچنین مشاهده کنید