پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

سرآغاز علم جدید


اتفاق‌نظر در اين است که علم جديد به‌طور کلى در قرن هفدهم پيدا شد، زيرا که در اين قرن افرادى نظير کپلر، گاليله، نيوتون و ديگر دانشمندان زندگى مى‌کردند. کپرنيک (۱۵۴۳-۱۵۷۳) راه را هموار نمود. او نظريه خورشيد محورى را (۱۵۴۳) به‌عنوان فرضيه‌اى بدون دليل و شاهد علمي، ليکن با بحثى منطقى براى اثبات آن، عرضه کرد.
کپلر (Kepler) در (۱۵۳۰-۱۵۷۱) به‌خاطر ارائه سه قانون مربوط به حرکت کرات در سال‌هاى (۱۶۰۹-۱۶۱۹) مشهور شد که عبارتند از: ۱. کرات داراى مدارهاى بيضى شکل هستند و خورشيد يکى از محورهاى آنها است. اين اصل شامل نظريه کپرنيک نيز مى‌شود. ۲. شعاع يک کره زمانى که به دور خورشيد مى‌چرخد در زمان برابر، مسافت‌هاى برابرى را در برمى‌گيرد. قانونى که معناى آن اين است که در ضمن حرکت مدارى خود در نزديکى خورشيد سرعت بيشترى پيدا مى‌کند.۳. مجذور زمان گردش يک کره به دور خورشيد با مکعب ميانگين فاصله آن تا خورشيد تناسب دارد. اين قوانين که همه بعدها تأييد شد نمونه‌هاى زيبائى از استقراء رياضى (Mathematical Deduction) در علم است. اين قوانين به ماوراء آنچه تفکر قرون وسطى و يا افکار اسرارآميز پيتاگوراس (Pythagoras فيلسوف و رياضيدان يونانى در قرن ششم قبل از ميلاد مسيح. مترجم) ارائه داده بود، پيش رفت.
کشف اصل تعادل مايعات توسط ارشميدس تفکرى شبيه آنچه که در علم جديد يافت مى‌شود، بود. ليکن اين نوع تفکر در فرهنگ يونان نادر بود. پس از کپلر، گاليله بزرگ ظهور کرد، (۱۵۶۴-۱۶۴۳) وى بسيارى از اصول پويائى اجسام متحرک، از جمله قانون افتادن اجسام، قانون پاندولوم، سرعت، عدم تحرک و عناصر موجود در حرکت به‌طرف جلو را کشف نمود. او خبر اختراع تلسکوپ را توسط يک هلندى در سال ۱۶۰۹ شنيد و خود به ساختن آن در همان سال اهتمام ورزيد و آن را بر روى کره مشترى متمرکز نمود و چهار عدد از اقمار آن را يافت.
اين کشف سبب شد که به هفت عدد قمر خورشيدي، چهار عدد اضافه گردد و گاليله آنهائى را که مى‌گفتند عدد هفت مقدس است و خالق جهان هيچگاه يازده کهکشان خلق نکرده است به باد استهزاء گرفت.
همه مى‌دانند که او چگونه از نظريه کپرنيک دفاع مى‌نمود و به‌خاطر آن در سنين کهولت و تقريباً محروم از بينائى مجبور شد که استغفار کند، بعد هم آهسته از استغفار خود، استغفار نمايد. اين واقعه به سال ۱۶۳۳ رخ داد. بسيارى از اکتشافات او تا سال ۱۶۳۸، انتشار نيافت. ليکن بيشتر مردم از آنها اطلاع داشتند و اين امر تاحدى مرهون مکاتباتى بود که او با کشيش مرسن داشت. گاليله در سال ۱۶۴۳ بدرود حيات گفت. در همان سال نيوتن (۱۶۴۲-۱۷۲۷) پا به عرصه جهان گذارد. او يکى از بزرگترين مغزهاى تمدن بشرى بود. در سال‌هاى ۱۶۶۵ و ۱۶۶۶ نبوغ وى سبب کشفيات زير شد: ۱. او اصول رياضى انتگرال را کشف کرد و به کاربرد گرچه در اين کار استاد او، ايزاک‌ بارو (Isac Barrow) پيشگام بود. ۲. نيوتن اصل قوه جاذبه را کشف کرد. او بعدها قوانين حرکت اجسام را نوشت که از بين آنها قانون سوم يعنى (کنش و واکنش، نيروهاى برابر دارند) قانونى جديد بود که در کتاب خود به‌نام Principita در سال ۱۶۸۷ منتشر نمود. ۳. در همان سنين جواني، نيوتن منشورى را خريد و در حين آزمايش با آن نشان داد، نور سفيد، آميزه‌اى از نورهاى رنگى مختلف است. او اين حقيقت و اصول اساسى اختلاط رنگ‌ها را در سال ۱۶۷۲ به انجمن سلطنتى گزارش داد، ليکن اعضاء اين جامعه چنين فرضيه غيرممکنى که رنگ سفيد مخلوطى از رنگ‌هاى ديگر است را نپذيرفتند.
در سال ۱۶۶۸ او دست به ساختن اولين تلسکوپ انعکاسى (Reflective Telescope) زد. وى بقيه عمر خود را صرف تحقق بخشيدن به اکتشافات خود و کشفيات ديگر در علوم رياضي، مکانيک و اوپتيک نمود. او نماينده برجسته و دانشمند ايده‌آل در علم (يا حداقل علم مادي) است که تفکرات و بينش‌هاى نبوغى او با استقراء رياضى و شواهد تجربى همراه بود. ماهيت و روال پيشرفت‌هاى نيوتن روشن مى‌کند که در علم قرن هفدهم چه اتفاقاتى رخ مى‌دهد.
   علل ضعف قرون وسطى و استقرار حاکميت
يکى از ويژگى‌هاى علم جديد خاصيت تعاونى آن بود. ويژگى قرون وسطى تعبدى بودن آن است که علم آن دوره هم براساس نظريات ارسطو استوار بود. در عصر جديد مرجع اصلي، طبيعت بود که دانشمندان سؤالات خود را متوجه آن کرده و اعتقاد به پاسخ‌هاى باثبات و يکنواخت آن داشتند. تعاون در کشف اسرار طبيعت براى دانشمندان اهميت پيدا مى‌کرد، به‌خصوص در جوامعى که به‌تدريج براى پيشرفت به‌جاى تکيه بر الهامات به کشفيات توجه مى‌کردند. جهت ايجاد همکاري، برقرارى ارتباط لازم است. در آن زمان مسافرت امر دشوارى بود، نامه‌نگارى زياد متداول نبود و مجلات علمى وجود نداشت. انتشار کتب نيز سرعت مقبولى نداشت. غالباً کشف مهمى قبل از اينکه انتشار يابد به‌وسيله مکاتبات خصوصى به‌صورت ناقصى شناخته مى‌شد و اغلب کتب مهم در اواخر زندگى و يا حتى پس از مرگ منتشر مى‌شدند.
اولين راه‌حل در نامه‌نگارى و دومين آن در تأسيس انجمن‌هاى علمى جستجو مى‌شد. در پاريس، کشيش مرسن (Mersenne) که در حد خود دانشمند برجسته‌اى محسوب مى‌شد، با تعداد زيادى از علماء زمان خود مانند دکارت، هابس، گارسندي، هاروي، گاليله و توريسلى نامه‌نگارى مى‌کرد و گاهى نيز آنها را به بحث وادار مى‌نمود. بعدها تعدادى از مردان علم که در پاريس زندگى مى‌کردند با يکديگر مناظره‌هائى داشتند که از تداوم آنها، آکادمى علوم فرانسه ريشه گرفت.
در لندن يکى از افراد خيّر به‌نام ساموئل هارتليب که علاقه‌مند به علم بود در حدود سال ۱۶۴۵ دانشمندان را هفته‌اى يک‌بار گرد هم جمع مى‌کرد. در اين زمان رابرت بويل و سرکريستوفررن (chirstopher wren) که يکى از تاريخ‌نويسان او را لئوناردوداوينچى قرن هفدهم مى‌خواند به اين جمع دانشمندان پيوستند، آنها طرح يک دانشگاه تحقيقاتى را ريختند که در آن فلاسفه به طرح و انجام پژوهش در رشته‌هاى مختلف مى‌پرداختند. انجمن سلطنتى (Royal society) حاصل اين کوشش‌ها بود.
انجمن سلطنتى به سال ۱۶۶۰ تأسيس و در سال ۱۶۶۲به ثبت رسيد و چارلز دوم به آن علاقه‌مند شد. آکادمى علوم در سال ۱۶۶۶ تحت حمايت لوئى چهاردهم يا 'لوئى بزرگ' تأسيس شد.
آکادمى علوم آلمان (Prussion Akodemie Der wissenschoften) کمى بعد در سال ۱۷۰۰ بنا نهاده شد. اين آکادمى‌ها همان وظايفى را که امروزه دانشگاه‌ها و انجمن‌هاى علمى انجام مى‌دهند، به‌عهده داشتند، بدين معنى که دانشمندان را به‌منظور تبادل افکار و تقويت فکرى يکديگر گردهم جمع مى‌کردند. علاوه بر اين با انتشار مطالب مطرح شده در جلسات خود شکل‌هاى ابتدائى مجلات علمى امروزى را فراهم مى‌نمودند.
انجمن سلطنتى در سال ۱۶۶۵ نشريه‌اى به‌نام تعاملات فلسفى (philosophical Trans actions) و آکادمى علوم فرانسه در سال ۱۶۶۶ مجله‌اى تحت عنوان 'خاطرات' (Memoirs) منتشر کردند. انتشار مجلات علمى منظم، مستقل از انجمن‌ها، تا اواخر قرن هجدهم صورت نگرفت. نکته مهمى که بايد متذکر شويم اين است که شکل ايده‌آلى علم جديد به‌وسيله علم فيزيک در قرن هفدهم تثبيت شد. زمانى که در قرن بيستم بحث مى‌شود که روانشناسى بايد کوشش جهت علمى شدن نموده و براى اينکه علمى شدن آن محرز گردد بايد جنبه کمى و استقرائى بيابد، در واقع طرفداران اين نوع عقيده استناد به جريان جدا شدن علم فيزيک و فلسفه در اواخر قرن هجدهم يعنى زمان نيوتن مى‌کنند. سال‌ها است اين بحث مطرح است که آيا علم، روش استقراء و يا قياس (Inductive Method) را به‌کار مى‌برد. روش ارسطو، استقرائى بود بدين معنى که از کل به جزء مى‌رسد. فرانسيس بيکن (Francis Bacon) در کتاب خود به‌نام Novum organum در سال ۱۶۲۰ سعى کرد روش قياسى را جايگزين نمايد.
در اين روش با مشاهده جزئيات بسيار و متعدد به کل يک مطلب دست مى‌يابيم. پيروان اين روش معتقد هستند که علوم جوان بايد به جمع‌آورى اطلاعات و حقايق بپردازند و انتظار کشف سريع قوانين کلى را نداشته باشند. از سوى ديگر با وجودى که فيزيک علم نوپائى در قرن هفدهم بود مع‌ذالک مى‌بينيم که همراه با رياضى که در اساس روش استقرائى است به پيشرفت و تکامل خود ادامه داد.
نيوتن تا زمانى‌که رياضى تحليلى را ابداع نکرده بود به نظريه جاذبه دست نيافت. قانون جاذبه او به‌وسيله روش استقراء که از يکى از قوانين کپلر گرفته شده بود، به‌وجود آمد و هر دو قانون ابداعى کپلر و نيوتن س از استقراء نياز به تأييد از طريق مشاهده داشتند.
امروزه اين رويکرد را 'روش فرضيه‌سازى - استقرائي' (Hypothetico - Deductive Method) مى‌نامند بدين معنى که دانشمند با يک فرضيه شروع مى‌کند، از آن نتيجه‌اى را استقراء مى‌کند که به‌وسيله مشاهدهٔ مستقيم در طبيعت با ترتيب دادن آزمايش قابل مشاهده باشد. اگر نتايج مشاهده، فرضيه را حمايت کند او به واقعيتى دست يافته و هم‌چنين با روش استقراء فرضيه خود را استحکام بخشيده است. حال بايد پرسيد که اين دانشمند فرضيهٔ خود را از چه منبعى به‌دست مى‌آورد؟ پاسخ اين است که از مشاهدهٔ روابط بين پديده‌ها، از نتايج کشفيات ديگران، و از 'حد سياقي' که دلايل کافى عينى براى اثبات آنها وجود ندارد. ارشميدس احتمالاً با مشاهده روابط پديده‌هاى طبيعى قانون ثبات مايعات (Hydrostatic) را وضع نمود. او آنقدر به کشف خود مطمئن بود که از حمام بيرون جست و فرياد زد 'يافتم' . او خود را ملزم به اثبات اين کشف نمى‌دانست، ليکن نيوتن احساس کرد که احتياج به اثبات نظريه خود را دارد و از اين رو انتشار نظريه جاذبه را تا، تأييد به‌وسيله مشاهدات علمى به تعويق انداخت.
علم فيزيک شروع خود را در عصر جديد مرهون عواملى مانند الهامات فکرى مغزهاى متفکر و بزرگ مى‌داند. کاربرد روش استقراء و استفادهٔ مناسب از رياضى براى تکميل روش استقراء که به‌علت پيچيدگى آن مى‌بايست از مفاهيم پيشرفته رياضى کمک مى‌گرفت. در قرن بعد روانشناسى با موفقيتى محدود سعى داشت که از علم فيزيک الگوگيرى کند.
قرن هجدهم پربارى قرن هفدهم را نداشت. تحولات انقلابى قرن کلپر، گاليله و نيوتن ادامه نيافت، بلکه تبديل به روندى آهسته به نسبت کند شد. همان‌طور که يکى از تاريخ‌نويسان گفته است بعد از نيوتن دنيا 'جهش‌هاى بزرگ' در کشف امور را آن‌طور که انتظار مى‌رفت نداشت، بلکه به 'پيشرفتى مداوم ولى نه چندان سريع و يا چشمگير دست زده بود و ريشه‌هاى طرز فکر جديد به‌تدريج عميق و گسترده مى‌شد.'
به‌هرحال ما در اينجا لازم است تاريخ عمومى علم را رها کنيم و توجه خود را معطوف تاريخ علم زيست‌شناسى که روانشناسى علمى از آن به‌تدريج به‌وجود آمد بنمائيم.
۱ . در سال ۱۵۹۳ گاليله حرارت‌سنج را اختراع کرده بود.
۲ . در سال ۱۶۰۰ گيلبرت (Gilbert) رساله خود را دربارهٔ مغناطيس به زبان لاتين منتشر کرد و اولين نوشتهٔ علمى مهمى بود که به زبان انگليسى ترجمه شد.
۳ . در سال ۱۶۰۹ قوانين کپلر منتشر شد.
۴ . گاليله از تلسکوپ جديد خود براى کشف اقمار مشترى استفاده نمود.
۵ . ويليام هاروى (William Harvey) در سال ۱۶۲۸ گردش خون در بدن را کشف کرد که مى‌توان آن را اولين يافته مهم علم زيست‌شناسى در عصر جديد علم دانست.
۶ . کشفيات گاليله بالاخره در سال ۱۶۳۸ انتشار يافت.
۷ . در سال ۱۶۴۳ شاگرد گاليله به‌نام توريسلي، هواسنج را اختراع کرد.
۸ . قدم بعدى کشف اين واقعيت بود که گازها اين خاصيت را دارند که در حال رها شدن تمام مکان‌هاى خالى را پر مى‌کنند و اين نظريه منجر به کشف پمپ باد توسط گواريک (Guericke) در سال ۱۶۵۴ شد. او بدين‌وسيله نشان داد که اگر بين دو جسم خلاء ايجاد گردد به سختى مى‌توان آنها را از هم جدا کرد.
۹ . رابرت بويل (Robert Boyle) قوانين مربوط به گازها را در سال ۱۶۶۰ ارائه داد. در اين احوال به‌قدرى فعاليت‌هاى علمى رو به افزايش بود که دانشمندان به‌جاى مکاتبات خصوصي، نياز به امکانات بيشترى جهت مبادلهٔ آثار و افکار خود داشتند.
۱۰ . جهت رفع نياز بالا در سال ۱۶۶۰، انجمن سلطنتى براى بحث دربارهٔ مطالب علمى و سهولت ارتباط بين افراد تأسيس يافت.
۱۱ . آکادمى علوم (Acadèmie Des sciences) نيز در سال ۱۶۶۶ تأسيس شد. اين امر مقارن با زمانى بود که نيوتن بينش‌هاى نبوغ‌آميز خود را دربارهٔ علوم مکانيک و اوپتيک ارائه داد.
۱۲ . نيوتن اولين مقاله خود را دربارهٔ اينکه نور سفيد مخلوطى از نورهاى ديگر است به انجمن سلطنتى در سال ۱۶۷۲ فرستاد.
۱۳ . در سال ۱۶۷۴ ليوون‌هوک (Leeu wenhoke) با استفاده از ميکروسکوپ، موجودات ميکروسکوپى مانند باکترى و اسپرماتوزوا را کشف نمود.
۱۴ . بالاخره نيوتن پس از تأمل بسيار به علت اينکه محاسبات اوليه او دربارهٔ کره ماه با تئورى او در اين مورد تطبيق نمى‌کرد، کتاب Principita را منتشر نمود.


همچنین مشاهده کنید