جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

روانشناسی تربیتی (Educational Psychology)


از بين تمام روانشناسان کاربردى که مورد حمايت روانشناسى کنشى قرار گرفت، روانشناسى تربيتى از بهترين نمونه‌هاى اوليهٔ آن است. اين حرکتى بود که در سال‌هاى ۱۸۸۰ آغاز شد و استانلى هال يکى از پايه‌گذاران بسيار مهم آن بود.
البته تاريخ نظريه‌پردازى دربارهٔ فرآيند تربيت، گذشته‌اى بسيار طولانى دارد و ما قادر به بحث تفصيلى در مورد آن نيستيم، گرچه تاريخ روانشناسى تربيتى بخشى از آن است. بخشى که هميشه از کل آن تفکيک‌پذير نبوده است. در گذشتهٔ دورتر، افرادى مانند کامينيوس (Comenicus) (۱۶۷۰-۱۵۹۲) پستالوزى (Pestalozzi) (۱۸۲۷-۱۷۴۶) بودند. ديديم که روانشناسى هربارت در سال‌هاى (۱۸۲۴-۱۸۲۵) دکترين تربيتى مناسبى براى اواخر قرن نوزدهم شد. حتى تا سال ۱۹۱۰ نيز در آمريکا له و عليه اين نظريه افرادى يافت مى‌شدند، ولى اين بخش از تاريخ، مکانى در کتاب حاضر ندارد.
بدون ترديد، جوّ فرهنگى در آمريکا بيشتر به نفع کنش‌گرائى بود، ولى اروپا نيز از آن بى‌بهره نبود. فيزيولوژيست ويليام پراير (William Preyer) در آلمان، علاقه‌مند به روان کودک در سال‌هاى ۱۸۷۰ شد و کتابى در اين باب تحت عنوان 'Die Seele Des Kinles' در سال ۱۸۸۲ منتشر کرد. در آمريکا انجمن ملى تعليم و تربيت (The National Eduction Association)، بخشى براى مطالعهٔ کودک ايجاد کرد. و آلمان‌ها معادل آن را به‌نام 'Allegemeiner Deutscher Verein Für Schulerform' ، در سال ۱۸۸۰ تأسيس کردند. در فرانسه چيزى در اين راستا وجود نداشت. علاقهٔ بينه به روان کودکان تا سال ۱۸۹۴ ظهور نکرد.
هنگامى که استانلى هال در سال ۱۸۸۰ پس از دو سال از آلمان که در آنجا اولين دانشجوى وونت بود و عملاً 'تأسيس' آزمايشگاه لايپزيگ را مشاهده کرده بود، بازگشت، افکار مختلفى در سر داشت، ولى فاقد شغل بود. رئيس دانشگاه هاروارد به او پيشنهاد شغل کرد. کار او ايراد سخنرانى در شهر بوستن در مسائل جارى تربيتى بود. سخنرانى‌هاى صبح يکشنبهٔ او به‌قدرى موفقيت‌آميز بود که سال بعد دانشگاه هاپکينز او را دعوت به همکارى کرد. هال در شهر بوستن، روش پرسشنامه را براى کشف محتواى ذهن کودکان معرفى کرد. وى در واقع، اين فکر را از آلمان‌ها کسب کرده بود که توسط پرسشنامهٔ آماري، از دانش کودکان آلمانى در مورد اشياء و مکان‌هاى عمومى جمع‌آورى شده بود. هال از آموزگاران خواست از دانش‌آموزان دبستان پرسش‌هائى به‌عمل آورد و از اين راه، داده‌ها و اطلاعات بسيارى به‌دست آورد. براى مثال، آنها دريافتند که ۸۰% کودکان شش ساله مى‌دانستند که شير را از گاو مى‌گيرند، ولى فقط ۶% مى‌دانستند که چرم را از حيوانات به‌دست مى‌آورند. ۹۴% اين کودکان مى‌دانستند شکم آنها کجا قرار گرفتند، اما فقط ۱۰% از اينکه دنده‌هاى آنها کجا است، اطلاع داشتند. نتيجهٔ اخلاقى اينکه به کودکان اشياء را نشان دهيد، ارتباط آنها را روشن کنيد و انتظار اينکه آنان خود به‌خود، معانى لغات و کلمات را بدانند، نداشته باشيد. بايد به آنها آموخت.
قبل از سال‌هاى ۱۸۸۰ هيچ‌گونه بررسى منظمى دربارهٔ زندگى کودک صورت نگرفته بود در سال ۱۸۷۹ بادويچ (H. P. Bowditch) فيزيولوژيست هاروارد، تحقيقى را راجع به اندازه‌گيرى خصوصيات بدنى کودکان پنج تا هشت ساله در مدارس شهر بوستن آغاز کرد. ولى در روانشناسى کودک هال پيشتاز بود. مقاله وى در مورد دروغگوئى کودکان در سال ۱۸۸۲ به چاپ رسيد، و پژوهش او درباره محتواى ذهن کودکان، در سال ۱۸۸۳ منتشر شد. به پيشنهاد هال يکى از مدارس ۳۵۰۰۰ پرونده مشاهدات حالات و رفتار کودکان تهيه کرد. در همين احوال، گروه‌هاى تحقيق دربارهٔ کودکان تشکيل شد.
در سال ۱۸۹۰، هال در دانشگاه کلارک يک بخش علوم تربيتى ايجاد کرد و برنهام (W, H, Burnham) را که از شاگردان خود در هاپکينز بود، به سرپرستى آن برگزيد. در سال ۱۸۹۱ هال مجله‌اى تحت عنوان Pedagogical Seminary به‌وجود آورد، و با اين کار خود نشان داد که آن‌قدر مطلب در زمينه تعليم و تربيت وجود دارد که مى‌توان مجله‌اى نيز براى آن اختصاص داد و سالى پانصد صفحه را پر کرد.
هال نتايج سمينارها را با دانشجويان و همکاران خود در اين مجله به چاپ مى‌رساند. او در اين مورد چنين مى‌نويسد: 'سمينار و آزمايشگاه شايد باارزش‌ترين کلمات در قاموس آموزش عالى باشد' . در سال ۱۸۹۵، کلاس‌هائى در زمينهٔ آموزش و پرورش جديد در ئيل، هاروارد، پرينستون و پنسيلوانيا تدريس مى‌شد. در سال ۱۸۹۶ ويتمر (Witmer) اولين کلينيک روانشناسى (Psychological Clinic) را در پنسيلوانيا تأسيس کرد و نهضت ايجاد مراکز مشاوره و راهنمائى کودکان را آغاز نمود.
هال در دانشگاه کلارک، روش پرسشنامه را رايج کرد. البته اين روش جديدى نبود از آن در سال ۱۸۳۸ در انگلستان در مورد اعتصاب‌کنندگان استفاده شده بود و بعدها به‌منظور آمارگيرى در مسائل مختلف مورد بهره‌بردارى قرار گرفته بود. گالتن در پژوهش‌هاى معروف خود در تصوير ذهنى (Imagery) از روش آمار استفاده کرد و هال آن را براى تحقيق در مورد کودکان به‌کار برد. از سال ۱۸۹۴ تا ۱۹۰۳، هال و همکاران وى در کلارک ۱۰۲ پرسشنامه تهيه نمودند. موضوعات مورد بررسى اين پرسشنامه‌ها متنوع و گسترده بود و شامل مطالبى مانند: عصبانيت گريه، خنده، بازي، ترس، اخلاقيات و تجارب مذهبى و خودپندارى کودکان، و در بزرگسالان، عواطف و احساسات در مورد پيري، بيمارى و مرگ، مالکيت، شکست، تحصيلات و مذهب مى‌شد.
در سال ۱۸۸۹، دانشگاه کلمبيا، دانشکده علوم تربيتى که به کالج معلمان معروف شد به پيشنهاد کتل ايجاد شد و از تورندايک براى اداره و تدريس و تحقيق در آنجا دعوت به‌عمل آمد. در اين زمان بود که روانشناسى تربيتى از تعليم و تربيت و از روانشناسى کودک تفکيک شد. اولين کتاب تورندايک تحت عنوان روانشناسى تربيتى در سال ۱۹۰۳به چاپ رسيد و سال بعد، کتاب اندازه‌گيرى اجتماعى و روانى منتشر شد. کتابى که براى نخستين بار روش‌هاى آمارى بيومتريک گالتن پيرسن را در دسترسى عموم قرار داد. نهضت آزمون، همزمان و هم‌رديف روانشناسى تربيتى به‌راه افتاد و مهمترين ابزار را براى آن تهيه کرد. در رابطه با آزمون، سال‌هاى ۱۸۸۰ دهه گالتن، سال‌هاى ۱۸۹۰ دهه کتل، سال‌هاى ۱۹۰۰ دهه بينه محسوب مى‌شود.
در سال ۱۹۱۰، نهضت آزمون آنقدر پيشرفته شده بود که ويپل (Whipple) کتاب راهنمائى تحت عنوان راهنماى آزمون‌هاى فيزيکى و روانى (Manule of Mentel And Physical Tests) منتشر کرد که شامل بحث درباره ۵۴ آزمون و راهنمائى دقيق جهت اجراء آنها مى‌شد. در آن هنگام، روانشناسى تربيتى به‌صورت روانشناسى عمومى در مباحث يادگيري، انگيزش، عواطف، وراثت و محيط، شخصيت و تفاوت‌هاى فردى درآمده بود. بعضى از اين مباحث، برآيند استفاده از آزمون‌ها بود و بقيه از آزمايشگاه روانشناسى وام گرفته شده بود. تست هوش، کشف ويژه اين رشته محسوب مى‌شود. در قرن حاضر، روانشناسى تربيتى در ارتباط با تمام مکاتبى که کمک‌کننده براى رسيدن اهداف وى مى‌باشند، قرار گرفته است. مثلاً بازتاب‌شناسى پاولف را به‌علت اهميت شرطى شدن در يادگيرى پذيرفته است. رفتارگرائى واتسن را نيز به‌همين دليل و به‌علت اينکه درون‌نگرى مفيد نبود، مورد قبول قرار داده است. به روانکاوى با ديده رغبت نگريسته - به دليل اهميتى که اين ديدگاه براى موضوع‌هائى مانند انگيزه و شخصيت قائل است - و نيز توجهى که به دوران اوليهٔ رشد و تأثير آن بر زندگى روانى شخصى در بزرگسالى دارد. روانشناسى گشتالت را جدى تلقى نمود، زيرا روانشناسان گشتالت از ديدگاه خود به يادگيرى اهميت مى‌دادند نظريه تورندايک را نيز بااهميت تلقى کرد، زيرا کاربرد آن آسان و ميسر بود. روانشناسان تربيتى با همه اين ديدگاه‌ها ارتباط داشتند، زيرا آنها به داده‌هاى واقعى علاقه‌مند بودند. آنها مى‌خواستند از هر ديدگاه يا روشى آن را انتخاب کنند که عملاً مشکلى را از شاگردان مدرسه حل مى‌نمايد.
دانشمندان کاربردي، افرادى واقع‌گرا و عمل‌گرا هستند؛ آنها آنچه را که عملکرد مطلوب دارد، مى‌پذيرند. اين امر علت اين است که چرا روانشناسى کنشي، پس زمينه مناسبى براى روانشناسى تربيتى بود، زيرا دست روانشناس را در مطالعه آنچه به حال جامعه مفيد بود و آنچه براى انسان مورد استفاده بود آزاد مى‌گذاشت.
جيمز و ديوئى به روانشناسى تربيتي، زمينه فلسفه دادند ولى شخصيت پوياى هال، عامل اساسى در به راه افتادن آن بود. بعد تورندايک و ديگران تداوم اين راه را عهده‌دار شدند و خود را بيشتر، مديون کتل و گالتن دانستند تا هال. نقش داروين در اين ميان ايجاد انگيزه براى گالتن و هال بود. در حقيقت ما بايد بر اين باور باشيم که وجود هيچ‌يک از اين افراد عاملى اساسى نبود با وجود جوّ فرهنگي، گريزى از اين امر نبود که از روش‌ها و داده‌هاى روانشناسى جهت پيشبرد تعليم و تربيت استفاده شود. فعاليت‌هاى اين افراد ابزارى براى رسيدن بود.


همچنین مشاهده کنید