پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

دههٔ ۱۹۳۰


   تحولات آزمون‌هاى روان
   دهه ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰
سال‌هاى ۱۸۸۰، دههٔ گالتن در اين رشته بود و سال‌هاى ۱۸۹۰ متعلق به کتل و سال‌هاى ۱۹۰۰، از آن بينه بود. آلفرد بينه (۱۸۵۷-۱۹۱۱) بزرگترين روانشناس فرانسوى نسل خود بود. او به سبک فرانسويان يک آزمايشگر بود. وى تأکيد بر تفاوت‌هاى فردى را برتر از ابزار و روش پژوهش در شناخت توانش‌هاى بشرى مى‌دانست. بينه اولين آزمايشگاه روانشناسى را در سال ۱۸۸۹ در دانشگاه سوربن (Sorbonne) و نخستين مجله روانشناسى به‌نام 'L'année psychologique' را در سال ۱۸۹۵تأسيس کرد. اولين کتاب بينه تحت عنوان 'Lapsychologie du Raisonnement' در (۱۸۸۶) او را براى تجسس و تحقيق در فرآيندهاى عالى ذهن آماده کرد. کتاب ديگر او به‌نام 'Les Altérations De la personaltite' در سال ۱۸۹۱ منتشر شد. وى کتاب‌ها و مقاله‌هاى ديگرى نيز که در معناى سنتى آن آزمايشگاهى بودند نگاشت؛ ولى اهل آزمايشگاه نبود همان‌طور که گالتن و کتل نيز نبودند. مع‌هذا در تاريخ اين جايگاه براى بينه حفظ شده بود و نه گالتن و کتل که علاقه‌مندى به استعدادهاى شناختى و عقلى انسان و اندازه‌گيرى آنها توسط آزمون‌ها را به شکل گسترده‌اى ترويج دهد. بينه در سال ۱۹۱۱ در سن پنجاه و چهار سالگى درگذشت.
بينه پژوهش مهم خود را در هوش تحت عنوان 'L'étude Experimental ede lintelligence' در سال ۱۹۰۳ منتشر نمود. در سال ۱۹۰۵ با همکارى سيمون (Simon) اولين مقياس سنجش هوش کودکان دبستانى را تهيه کرد و آن را در سال‌هاى ۱۹۰۸ و ۱۹۱۱ تجديدنظر کرد. بينه از مدت‌ها قبل دريافته بود که گنجايش عقلى در کودکان در ارتباط با ازدياد سن، افزوده مى‌شود. از اين‌رو لازم ديد براى هر سنى معيار (Norm) خاصى به‌دست آورد. حاصل اين امر، مقياس سنى بود که بعدها سن روانى (Mental Age) خوانده شد. البته بينه در اين جريان‌ها تنها نبود. تورندايک و وودورت در تحقيق‌هاى خود در موضوع انتقال يادگيرى در سال ۱۹۰۱، از تعداد زيادى آزمون بهره‌مند شدند. همان‌طور که قبلاً گفتيم، تورندايک در کتاب روانشناسى تربيتى خود نشان داد که چه نوع آزمون‌هائى قدرت پيش‌بينى بيشترى در موفقيت تحصيلى را دارند. در اواخر اين دهه گدارد (Goddard) نوع تجديدنظر شده آزمون بينه - سيمون را تهيه کرد و ويپل (Whipple) اولين چاپ کتاب خود تحت عنوان 'راهنماى آزمون‌هاى فيزيکى و رواني' را با توصيف ۵۴ آزمون و شيوه اجراء آنها را منتشر نمود. تا سال ۱۹۱۰ آزمون‌هاى روانى جاى پاى خود را محکم کردند و ماندنى شدند.
سال‌هاى ۱۹۱۰، دهه هوش‌آزمائى (Intelligence Testing) بود. صحت اصولى که بينه براى ساختن آزمون هوش به‌کار برده بود، ثابت شد. نظريه اسپيرمن در مورد استعداد کلى (G)، مقبول واقع شد. استرن (Stern) در سال ۱۹۱۱ پيشنهاد کرد که سن روانى کودک را تقسيم بر سن تقويمى آن کنند تا 'بهرهٔ رواني' (Mental - Quotient) به‌دست آيد که ثبات آن از سن روانى که در اثر رشد تغيير مى‌يابد، بيشتر است. ترمن (Terman) و همکاران او اين بهره را مجدداً نامگذارى کردند و آن را 'بهره هوشي' (.Intelligence Quotient - I.Q) ناميدند. زمانى که آنها در سال ۱۹۱۶ آزمون بينه سيمون را تجديدنظر کردند و تحت عنوان مقياس تجديدنظر شدهٔ استانفورد بينه (Stanford Revision of Binet scale) (۱۹۱۶) عرضه کردند، تاکنون به‌صورت آزمونى استاندارد براى سنجش هوش کودکان باقى مانده است. ترمن و همکاران او اين بحث را مطرح کردند که.I.Q (بهره هوشي) به‌طور کلى ثبات دارد، و اين بدان معنا بود که مى‌توان درجه هوشى افراد بزرگسال در کودکى و حتى در زمان تولد پيش‌بينى نمود. چنين ديدگاهى توافق اصولى با مطالعاتى داشت که در مورد عقب‌مانده‌هاى ذهنى صورت گرفته بود که تصور مى‌رفت بهرهٔ هوشى بسيار پائين داشتند. گدارد مشاهدات خود را درباره خانواده کاليکاک (The kallikak Family) در سال ۱۹۱۳ منتشر کرد که نشان مى‌داد عقب‌ماندگى ذهنى موروثى است و در نسل‌هاى متعدد يک خانواده ظاهر مى‌شود. طرفداران دموکراسي، يعنى افرادى که حتى از اشرافيت مغزها در هراس هستند، عليه ثبات هوش نظر مى‌دادند، ولى اين ديدگاه در آن زمان پذيرفته شد که تغييرات عمده در درجات هوش غير از آنچه به‌طور طبيعى در جريان رشد کودک و نوجوان صورت مى‌گيرد، به‌وقوع نمى‌پيوندد.
واقعه مهم اين دهه، کاربرد آزمون‌هاى هوش در جنگ جهانى اول بود. از اين آزمون‌ها جهت جلوگيرى از ورود عقب‌مانده‌ها به ارتش استفاده شد. آزمون‌هاى هوش براى اين مقصود بسيار مفيد بودند، هم‌چنين کمک کردند تا افراد زبده باهوش را از اشخاص کندذهن جدا ساخته و به گروه اول، مسئوليت‌هاى خطيرترى بدهند. گرچه قبلاً به آزمون‌هاى گروهى نيز اشاره شده بود، ولى اولين استفاده جدى و گسترده از آن توسط ارتش صورت گرفت. داوطلبان سربازى را در گروه‌هاى دويست يا سيصد نفرى در اتاقى گردهم مى‌آورند. به آنان مداد و يک فرم از آزمون هوش داده مى‌شد. همه بايد در يک زمان شروع کنند و همزمان صفحات را ورق زنند و در يک زمان به پاسخ دادن خاتمه دهند. از هيچ طريق ديگرى غير از استفاده از آزمون گروهى آلفا ارتش (Army Alpha) امکان نداشت که هوش بهر دو ميليون سرباز را به‌دست آورد. قرارداد صلح ۱۹۱۸ زودتر از آن صورت گرفت که بتوان از نتايج آزمون‌هاى هوش بهره‌ورى کرد، ولى در تبليغاتى که هنگام انجام اين آزمون‌ها به نفع روانشناسى شد، سبب گشت تا در تمام مؤسسه‌ها و آزمايشگاه‌هاى روانشناسي، تقاضا براى آزمون‌ها روز به‌روز افزوده شود و دانشجويان به‌سوى اين رشته هجوم آورند.
   دههٔ ۱۹۲۰
دههٔ ۱۹۲۰، سال‌هاى کاسته‌ شدن اعتقاد به ثبات و تغيير ناپذيرى هوش بود. معلوم شد که آزمون‌هاى ارتش (The Army Tests) و آزمون استانفورد - بينه تحت تأثير فرهنگ قرار مى‌گيرد. آزمون استاندارد الفا ارتش در مورد افرادى که قادر به خواندن و نوشتن زبان انگليسى نبودند، کاربرد نداشت. به‌دليل اينکه بسيارى از مهاجران اروپائى نتوانستند نمرات مطلوبى در آزمون‌هاى هوش و حتى آزمون غير کلامى بتا (Beta) براى غير انگليسى زبان‌ها و بى‌سوادان به‌دست آوردند؛ لذا روانشناسان به اين فکر افتادند آزمونى را بسازند که فرهنگ نايسته (Culture Free) بوده و براساس آن مى‌توان نمونه‌هائى از ملت‌ها، نژادها و فرهنگ‌هاى مختلف را با يکديگر مقايسه کرد. تهيه چنين آزمونى را کسى نويد نمى‌داد. آزمون‌هاى معمولى هوش معمولاً 'کتابي' (Bookish) و يا کلامى (Verbal) بود زيرا براساس نمونه‌هائى از دانش‌آموزان معمولى دبستان‌هاى معمولى و در شرايط و محيط معمولى ساخته شده بود. عقيده عموم بر اين بود که استعداد کلى بايد چارچوب فرهنگ خاص سنجيده شود. اين قضيه روشن شد که تميز گالتن بين طبيعت (Nature) و تربيت (Nurlure) به‌ دشوارى مى‌تواند در ارزيابى استعدادهاى مشخص، تحقق يابد؛ زيرا هر دو عامل، همواره تأثير مى‌گذارند. کودک مى‌آموزد (تربيت) که راه برود، زير وى پاهاى خود را به ارث (طبيعت) بوده است.
اکثر ساختارها ارثى هستند؛ بسيارى از اعمال انسانى اکتسابى هستند؛ مع‌هذا بعضى از اعمال مانند تنيدن تار عنکبوت موروثى است. اين تغييرها ديدگاهى در مورد عوامل سازندهٔ هوش توسط روانشناسانى مانند تامسون (Thomson)، برت (Burt) و حتى اسپيرمن مورد حمايت قرار گرفت که بر اين امر پافشارى نمودند که هرچه که 'عموميت استعداد کلي' (General Ability) ممکن است باشد، استعدادها يا عواملى خاص وجود دارند که به درجات مختلفى به ايجاد مهارت‌ها و فعاليت‌هاى افراد بشر کمک مى‌کنند.
در اين ميان، تنوع آزمون‌ها گسترش يافت. ديگر واژه آزمون‌هاى روانى مترادف با آزمون‌هاى هوشى نبود. در جنگ جهانى اول در ارتش ايالات متحده علاوه بر آزمون‌هاى هوش، آزمون‌هائى جهت انتخاب افراد براى مشاغل خاص نيز ساخته شد. اين امر موجب شد آزمون‌ها در روانشناسى کاربردى شد. رشدى که در آن آزمون‌هاى جديد به‌شکلى طرح‌ريزى شده بودند که استعدادهاى خاص افراد سنجيده شود.
   دههٔ ۱۹۳۰
سال‌هاى ۱۹۳۰، دهه تحليل عوامل (Factorial Analysis) بود. تامسون و برت در انگليس و ترستون در آمريکا در اين رشته سمت رهبرى داشتند. ترستون در سال ۱۹۳۱ کاربرد روش تحليل عوامل چندبعدى (Multiple Factor Analysis) را آغاز کرد و در کتاب معروف خود تحت عنوان 'توانائى‌هاى اوليه رواني' (Primary mental Abilities) (۱۹۳۸)، چگونگى استفاده از آن را به تفصلى تشريح کرد. کتاب تامسون به‌نام 'تحليل عوامل توانائى انسان' (Factorial Analysis of Human Ability) در سال ۱۹۳۹ به‌چاپ رسيد و کتاب برت با عنوان 'سازه‌هاى ذهن' (Factors of the mind) در سال ۱۹۴۱ منتشر شد. پس از پايان جنگ دوم جهاني، ترستون ماحصل فعاليت‌هاى خود در اين زمينه را در سال ۱۹۴۷ در کتاب 'تحليل عوامل چندبعدي' به رشته تحرير درآورد. تا اواخر سال‌هاى ۱۹۳۰، اين نتيجه‌گيرى ممکن در مورد استعدادهاى انسان بدين گونه بود که در به‌وجود آمدن يک فن يا مهارت خاص، عوامل بسيار با ترکيبات متعدد سهيم هستند، ولى فقط تعدادى از اين عوامل نقش عمده‌ترى از ديگران دارند که مى‌توان آنها را استعدادهاى روانى اوليه (Primary Mental Abilities) نام نهاد.
در اين احوال آزمون‌گرائى در زمينه‌هاى مختلف گسترش يافت و آزمون‌هاى هوش به‌تدريج از رونق مى‌افتاد، با وجودى که ترمن و همکار وى مريل (Merril) به‌تازگى در سال ۱۹۳۷ در آزمون استانفورد بينه تجديدنظر کرده بودند، به‌نظر مى‌رسيد که عامل کلى ، براى تعريف هوش، کافى نبود، بلکه اين نظر شايع شد که هوش، مجموعه‌اى از چند عامل مهم ولى مستقل از يکديگر است. اين عقيده که وراثت، نقشى در تعيين هوش ندارد، مورد شک قرار گرفت و تقسيم‌بندى هوش به طبيعت و تربيت طرد شد. روش کنترل توسط دوقلوها (Twin control) که به‌وسيله گالتن و تورندايک ارائه شده بود، نشان داد که نقش طبيعت در ساختن هوش مهم است و مربيان افراد عقب‌مانده ذهنى دريافتند که فقط قادر به تربيت و آموزش محدود اين اشخاص مى‌باشند.
   دههٔ ۱۹۴۰
دهه ۱۹۴۰، سال‌هاى جمع‌بندى فعاليت‌هاى دهه‌هاى پيشين بود. روانشناسى در آمريکا پس از جنگ جهانى دوم، وضعى مستقل پيدا کرد و اين بيشتر مرهون نهضت آزمون بود. نوع آزمون‌ها به‌تدريج گسترش يافت و تغيير پيدا کرد. از آزمون هوش، ديگر نامى برده نمى‌شد. جاى آزمون امتحان آلفا (Alpha Examination) سال‌هاى ۱۹۱۷-۱۹۱۸ را اکنون آزمون طبقه‌بندى کلى (General classitication test - GCT) گرفته بود که شامل چهار استعداد اوليه ترستون بود که به‌نظر مى‌رسيد قادر است موفقيت در ارتش را بهتر پيش‌بينى کند. بعد از جنگ، صنايع نياز به آزمون داشتند و بدين منظور از روانشناسان براى تهيه آنها يارى خواستند. روانشناسان بالينى که تعداد آنها به علت ازدياد بيماران پس از جنگ افزايش يافته بود، شروع به بهره‌ورى از آزمون نمودند. مهندسين که ماشين‌هاى پيچيده مى‌ساختند، مجبور بودند کسانى را که قرار بود اين ماشين‌ها را به‌کار اندازند و اداره کنند آزمايش‌ نمايند. به‌همين ويژه، استخدام مى‌کردند، آزمون به‌عمل مى‌آوردند. گالتن هيچ‌گاه تصور هم نمى‌کرد که آرزوهاى وى چنين به تحقق به پيوندد. آنچه که تاريخ به گالتن اعطاء کرد ملتى بود که مداوماً به‌وسيله آزمون‌ها آزمايش مى‌شد.
البته نفاق بين روانشناسى آزمايشى و نهضت آزمون‌گرائى در سال‌هاى ۱۹۴۰ تا اندازه‌اى تخفيف يافت. به‌علاوه جنگ، يک روانشناسى آزمايشى کاربردى ايجاد کرده بود و روانشناسان آزمايشى ديگر قادر نبودند با تحقير به روانشناسان کاربردى بنگرند. افزون بر اين، انواع مختلف روانشناسى مورد نياز بود که روش‌هاى جديد آمارى را براى ارزيابى اهميت نتايج بررسى‌ها و تحقيق‌ها به‌کار ببرند. مع‌هذا، اين دو روند، متفاوت باقى ماندند. روانشناسى آزمايش بيشتر تکنيکى شد، و روانشناسى آزمايشى مى‌بايست اطلاعات زيادى در مورد تکنولوژى به‌دست آورد. آزمون‌گراها به چنين کارى نياز نداشتند. آزمون‌گرايان و متخصصان کلينيک‌ها معمولاً مردم را دوست مى‌داشتند. آزمايش‌گرايان، غالباً چنين نبودند و اکثراً موش‌ها را براى آزمايش ترجيح مى‌دادند زيرا مسائل و گرفتارى‌هاى مربوط به انسان را با آنها نداشتند.
نکته قابل ذکر ديگر اينکه در روانشناسى - ولى نه روانشناسى آزمايشى - تعداد بيشترى از زنان نسبت به ساير علوم اشتغال دارند. معمولاً بانوان خيلى بيشتر به آزمون‌کردن علاقه‌مند هستند تا مسائل خشک آزمايشگاهى و وسايل الکترونيک. البته نمى‌توان قانون‌بندى مطمئن در اين مورد نمود ولى شايد نفاق بين نهضت آزمون‌گرائى و آزمايش‌گرائى همان‌قدر به تفاوت‌هاى شخصيت‌ها مربوط باشد تا به اختلاف ديدگاه‌ها و نظريه‌ها.


همچنین مشاهده کنید