جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

ماهیت روانشناسی گشتالت (۲)


   گشتالت کل پويا
به دليل اينکه روانشناسى گشتالت با کل سروکار دارد، غالباً خود را در رابطه با نظريهٔ ميدانى (Field Theory) مى‌بيند. ميدان (Field) يک کل پويا (Dynamic Whole) است، سيستمى که در آن تغيير هريک از اجزاء به قسمت‌هاى ديگر تأثير مى‌گذارد. يک شبکهٔ الکتريکى با ولتاژى که در سراسر آن گسترده است، يک ميدان را شامل مى‌شود. ميدان‌هاى ادراکى بينائى وجود دارد که تغيير محسوس در هر بخش آن سبب تغيير در تمامى ميدان مى‌شود. برخى از خطاهاى ادراک بينائى (Optical Illusions) را براساس پويائى‌هاى ميدان‌شناختى مى‌توان توجيه نمود، اگر ميدان بينائى را مرکز نيروهاى مرتبط و متقابل بدانيم. کهلر (Köhler) فرض کرده است که ميدان‌هاى نورونى مغز (Neural Brain Fields) وجود دارند که زيربنا و توجيه‌کنندهٔ پويائى‌هاى ظاهرى در پديده‌هاى ادراکى مى‌باشند. کافکا براين باور بود که درک اعمال انسان تنها در شناخت ميدان رفتارى که فقط شامل محرک‌ها و محيط فيزيکى هستند، ميسر نيست، بلکه بيشتر در درک دنياى خارجى و اشياء مربوط به آن مى‌گردد، به شکلى که از طرف فرد انسان درک و استنباط مى‌شود. لوين (Lewin) مفهوم 'فضاى زندگي' (Life-Space) را براين اساس به معناى ميدانى پويا که در آن هر فرد انسان زندگى و تلاش مى‌کند، ارائه کرده است.
بايد خاطرنشان ساخت که مفهوم 'کل' در روانشناسى گشتالت محدوديت‌هاى عملى دارد. اين نظريه عليه تجزيهٔ تجربه به عناصر جداگانه اعتراض مى‌کند، در حالى‌که بدين امر اذعان دارد که تجربه، جداشدنى است و به‌خصوص آن را مى‌توان به‌صورت اشياء تفکيک نمود.
گيتى مجموعه‌اى از سيستم‌هاى مختلف است که هريک نيز عملاً سيستم بسته‌اى است. مع‌هذا روانشناسى گشتالت هر نوع تجزيه و تحليل را مردود مى‌داند. آنچه را مجاز مى‌داند، آزادى تجزيه و تحليل است که براى شناخت هر مسئلهٔ خاصى لازم است.
پديدار (Phenomena) روانشناسان گشتالت 'دادهٔ' اساسى منتج از مشاهدات خود را 'پديدار' ناميدند. براى آنها آنچه در تجربه 'داده' شده، تجربهٔ پديدارى (Phenomenal Exprience) است. روانشناسان گشتالت اين لغت را از پديدارشناسان گرفته‌اند که به معناى تجربهٔ خنثي، آلوده نشده؛ سمت‌گيرى و آزاد از هر پيرايه‌اى است، تجربه‌اى ناب و بدون صفت خاص است. تجربه‌اى براى تجربه‌کردن (Experience perse) است. آنان مخالفتى با فهرست عناصر، احساسات، تصاوير ذهنى و عواطف و ويژگى‌هاى آنها مانند کيفيت، شدت، گستردگى و مدت زمان ندارند. آنها معتقد بودند که قيودى که اين واژه‌ها با خود حمل مى‌کنند، عواملى هستند که سبب شده است روانشناسى آزمايشي، تحرک و خلاقيت مطلوب را نداشته باشد.
از سوى ديگر، اعتقاد داشتند که مشاهدهٔ اشياء در کل و تماميت آنها بسيار ساده است؛ مثلاً ديدن يک ميز بدون لزوم دانش به جزئيات عناصرى که آن را ساخته‌اند. شما قادر هستيد پديدهٔ فاى را مشاهده کنيد، بدون اينکه بتوانيد کيفيت آن را مشخص نمائيد. تنها مى‌توانيد اشاره کنيد و بگوئيد 'اين' پديدهٔ فاى است. شما قادر هستيد خشم را در انسان يا در ميمون شناسائى کنيد، و حتى ميمون هم قادر به شناخت خشم در انسان است، اما همه مى‌دانند که انسان و ميمون هيچ‌يک قادر نيستند بگويند طرح ادراک‌شدهٔ رفتار براى خشم، چه مى‌باشد. اين آزادى عمل براى شناخت تجارب از ديدگاه روان‌شناختى بدون مراجعه به چيزى شبيه جدول مندليف (Mendeleyev) بود که روانشناسان گشتالت در تلاش براى به‌دست آوردن آن بودند که خوشبختانه براى علم روانشناسى موفق شدند.
شايد مهمترين جنبهٔ روانشناسى گشتالت اين است که پديدار از ديدگاه آنان شامل اشياء و معانى آنها مى‌شود. جاده‌اى صاف و باريک، طرز تفکر سنّتى وونت و تيچنر، فقط مى‌توانست منجر به توصيف (Description) پديده‌هاى مربوط به انسان شود و نه تفسير (Interpertation) آنها. در نظريهٔ آنها، داده‌ها محدود به تجارب آنى مى‌شد که در واقع همان احساس است. تصاوير ذهنى (Images) احساساتى بودند که از سوى دستگاه اعصاب مرکزى تحريک مى‌شدند. عواطف در اساس، ماهيت حسى (Knowledge) دارند. روابط فقط براساس تبادل احساس‌هاى قابل مشاهده بود. اشياء به شکل مستقيم مورد مشاهده قرار نمى‌گرفت، بلکه به‌عنوان تفسيرى از داده‌هاى به‌دست آمده تلقى مى‌شد.
شما تنها قادر بوديد که طرح فضائى اشياء را مشاهده کنيد. اگر به آنچه مشاهده مى‌کرديد نام انسان مى‌گذارديد، درون‌نگرها اعتراض مى‌کردند که شما تفسير زيادى مى‌کنيد و ماوراء داده‌هاى خود پاگذارده‌ايد. اگر مى‌گفتيد او برادر شما است، باز هم فراتر از مشاهدهٔ خود رفته بوديد. از آنجائى که شما واقعاً قادر به توصيف طرح احساس‌هائى که در درک يک مرد مؤثر هستند نبوديد، پس مجبور مى‌شديد به سبک لايپزيگ و کرنل چنين درون‌نگرى کنيد: 'من يک طرحى از احساس‌ها تجربه مى‌کنم، که شبيه آن چيزى است که هنگام درک کردن يک مرد به من دست مى‌دهد' . روانشناسان گشتالت گفتند که بسيار آسانتر است بگوئيم: 'من يک مرد را مى‌بينم' ؛ اما با بيان اين مطلب، خود آنها مجبور شدند اشياء به‌عنوان داده‌هاى روان‌شناختى بپذيرند.
سعى در تمييز خط فاصل در اين زمينه، مطلب جديدى نبوده و همواره موضوعى دشوار بوده است. تمييز بين اين دو در واقع تشخيص بين 'دانش از' (Knowledge of) و 'دانش دربارهٔ ' (Knowledge About) پديده‌ها است. تيچنر که در سال ۱۹۱۲ مکتب وارزبرگ را انتقاد مى‌کرد، مفهوم اولى را 'توصيف' (Description) و دومى را 'اطلاعات' (In formation) خواند. اگر شما آنچه را که واقع مى‌شود گزارش دهيد، توصيف کرده‌ايد. اگر گزارش شما تفسيرى از آنچه که واقع شده است باشد، پس شما اطلاعاتى به‌دست مى‌دهيد و در واقع به‌جاى آنچه که 'هست' آنچه که مستفاد مى‌گردد يا در حقيقت، معناى آن را ارائه مى‌دهيد. روانشناسان اصرار مى‌ورزيدند که خط فاصل بين اين دو را نمى‌توان ترسيم کرد و اينکه تمام اشياء و معانى آنها و تمام تجربه‌هاى آنى (Immediate Experience) که منتظر تفسير و استنتاج نمى‌مانند، همه و همه در واژهٔ پديدار جاى مى‌گيرند. روانشناسان گشتالت هيچ چاره‌اى جز بريدن اين گره گرديان (Gordian Knot) (گره‌اى که گرديوس - Gordius - پادشاه يکى از سرزمين‌هاى کهن بسته و معتقد بود اگر کسى آن را بگشايد، فرمانرواى آسيا مى‌گردد. اسکندر اين گره را به شمشير خود بريد. مترجم) نداشتند. تجزيهٔ تجربه به اجزاء و عناصر حسى در سال ۱۹۱۲ روز به‌روز تصنعى و تحميلى مى‌نمود و جائى براى آن متصور نبود، حتى گفته مى‌شد که تجزيهٔ حسى نيز نوعى استنتاج بوده و دانش 'دربارهٔ' چيزى است، نه دانش 'ازش چيزي. ما به‌زودى خواهيم ديد که چگونه برنتانو و اهرنفلز و اشتومف و کالپى جملگى در راه رسيدن به همان نتايجى بودند که ورتهايمر به آنها رسيد. ما از اهميت روانشناسى گشتالت نخواهيم کاست اگر بگوئيم که اين هم مانند نهضت‌هاى ديگر بر مرکب جوّ فرهنگى سوار بود و به پيش مى‌راند.
روانشناسى گشتالت بسيار گسترده‌تر از آن است که آن را محدود به بحث دربارهٔ هيئت کل و پديدارها بنمائيم. جاى عملکرد آن، معمولاً در نظريهٔ ميدانى است. روانشناسان مهم گشتالت، غالباً نظريهٔ رابطه بين پديدار تجربى (Experienced Phenomena) و فرآيندهاى مغزى زيربنائى آن را پذيرفته‌اند، اين ديدگاه را نظريهٔ ايزومورفيزم (Isomorphism) ناميده‌اند که توضيح بيشترى در مورد آن خواهيم داد. اما نخست لازم است که ببينيم رهبران روانشناسى گشتالت چه کسانى بودند و اينکه اين نهضت چگونه براساس حرکت‌ها و جريان‌هاى قبلى آن رشد کرد.


همچنین مشاهده کنید