پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

چند موقعيت دشوار


   تنهائى مادر
اوضاع به گونه‌اى است که برخى از مادران ناگزيرند فرزند خود را به تنهائى بزرگ کنند، در اين مورد به چند نکتهٔ با اهميت اشاره مى‌کنيم.
- نخستين مسئله به پدر مربوط مى‌شود. آيا بايد دربارهٔ او با کودک صحبت کنيم؟
هرکودکى به پدر خود مى‌انديشد. پدر غايب است، اما خواهى نخواهى در زندگى شما و فرزند خود نقشى مهم دارد: نخست به اين دليل که او هم مثل مادر به کودک زندگى بخشيده است، دوم به اين دليل که او وجود دارد، و سرانجام به اين دليل که صرف‌نظر از ارزش احساسى پدر در زندگى مادر، کودک پيوسته يادآور وجود او است. اين نکته را هم اضافه مى‌کنم که پدر نقش مهمى در زندگى فرزند شما دارد، زيرا هر کودکى به پدر خود ميَ‌انديشد.
هر کودکى به خوبى برداشت مثبت يا منفى مادر خود را از پدر خود احساس مى‌کند و مى‌فهمد که غيبت پدر مايهٔ تأسف مادر هست يا نه.
به دلايل ياد شده، مادر با وجود آزردگى از اينکه پدر آنها را ترک کرده، با وجود رنجش‌هاى اغلب به‌جا، با وجود بى‌تفاوتى کم و بيش عميقى که نسبت به پدر احساس مى‌کند، بايد بکوشد تصويرى قابل پذيرش از نتايج ناخوشايندى به‌بار آورد. سکوت کامل در مورد پدر، و هرگز حتى اشاره نکردن به‌نام او هم نتيجهٔ مشابهى دارد.
از همان کودکى پرسش‌هائى دربارهٔ هويت پدر در ذهن طفل شکل مى‌گيرد، و تا بزرگسالى ادامه مى‌يابد. اگر اين پرسش‌ها که در هر مرحله از رشد کودک براى او مطرح مى‌شود، بى‌پاسخ بمانند، او در اين باره کنجکاوتر مى‌شود.
اگر کودک از وراى پاسخ‌هاى مادر، نفرت يا آزردگى خاطر او را احساس کند ( 'تو نمى‌توانى بفهمى او چقدر مرا عذاب داده است' . 'من هرگز فراموش نخواهم کرد' . ، 'پدرت آدم پستى بود' . يا در مواردى 'رفتار تو با من نبايد همانند پدرت باشد' ). اين خطر وجود دارد، که از وراى تصوير اين پدر خيالى، به‌طور کلى وحشتى از مردان در دل او لانه کند. اين امکان هم هست که کودک او را حقير به‌شمارد و از اينکه شبيه او شود بهراسد 'پدر من آدم ضعيف و شکست خورده‌اى بود' ، 'پدرم آدم خشنى بود، مى‌ترسم مانند او شوم' ، 'پدرم مادرم را رها کرده است، مى‌ترسم من هم چنين کنم' .
اين کار برداشتى نادرست از روابط زن و مرد در ذهن کودک ايجاد مى‌کند و ممکن است در آينده روابط عاطفى دختر يا پسر را به خطر اندازد. بنابراين مادر تا آنجا که مى‌تواند بايد از تخطئه پدر بپرهيزد. البته منظور اين نيست که مادر واقعيات و مشکلات را از کودک مخفى کند، اما بايد آنها را به‌گونه‌اى به او بنماياند که کودک خود را مسئول اين پيشامد نه شمارد و اين مشکلات و اتفاقات بر زندگى خصوصى او و روابط او با ديگران اثر نگذارد. به‌عبارت ديگر کودک حق دارد بداند که پدر وى انسان کاملى نبوده است ولى بايد به او يادآورى شود که در اين ميان او گناهى ندارد، و کامل نبودن پدر او نبايد به زندگى روزانهٔ او يا بر آينده او اثر بگذارد.
ورونيک ۲ ساله دوست ندارد تنها بخوابد، و اغلب نيمه‌شب بيدار مى‌شود. از چندى پيش، مادر وى که او نيز به نوبهٔ خود دچار بى‌خوابى است، شب‌ها ورونيک را در کنار خود مى‌خواباند، و در يافته است که او با در آغوش گرفتن طفل خود بهتر مى‌خوابد. مادر تمايلى به ديدار پدر ورونيک ندارد، و مخالف ملاقات پدر و دختر است و مى‌گويد: 'شايد من اشتباه مى‌کنم، اما جز اين راهى براى انتقام گرفتن از او، و آنچه در حق ما کرده نمى‌يابم' .
در عمل پدر و مادر از هم جدا شده‌اند، زيرا پدر در دورهٔ دشوار بى‌کارى، معتاد شده، و اموال متعلق به خانواده را فروخته و کودک نيز ناظر اين صحنه‌هاى دردناک بوده است. اما همهٔ اينها مانع از علاقهٔ پدر ورونيک به او نيست. پدر مشتاق ديدار دختر خود است، ورونيک هم شب‌ها با شنيدن هر صداى پائى در پله‌ها، از جا مى‌پرد و گمان مى‌برد که پدر او به خانه مى‌آيد. او اغلب شب‌ها براى ديدار پدر خود بهانه مى‌گيرد. با وجود اين مادر مخالف ديدار پدر و دختر است.
براى تصحيح اين روابط ناسالم، چند جلسه گفتگو با متخصص اطفال، روانپزشک يا مددکار اجتماعى، لازم است. ورونيک پس از جدائى پدر و مادر خود، مرتب پدر را مى‌بيند، و مادر و دختر هم به‌خوابى آرام دست مى‌يابند.
واکنش طبيعى مادرى که تنها با فرزند خود زندگى مى‌کند، آن است که از او به‌شدت حمايت کند. به‌گونه‌اى غريزى، تمايلى به احاطهٔ کودک با عشقى انحصارى دارد، نيمى براى پرکردن جاى خالى پدر، و نيمى براى گريز از تنهائى.
بنابراين با قرار دادن کودک در مرکز دنياى دو نفرى، مادر نادانسته، نيازى بيش از حد به‌وجود خود را در کودک به‌وجود مى‌آورد. بر اثر اين نياز کودک پرتوقع مى‌شود و ديگر توان چشم‌پوشى از مراقبت‌ها يا حضور مادر خود را ندارد.
وظيفهٔ مادر به‌عنوان مربى کودک اين است که او را وادارد روز‌به‌روز دورتر از او، و بعد بدون او به زندگى ادامه دهد. آماده ساختن او براى زندگى مردانه، يا زنانهٔ آينده وى، به معنى دوست داشتن او است. اين کار به‌ويژه براى کسى که تنها با فرزند خود زندگى مى‌کند بسيار مشکل است. مادر بايد از تمام موقعيت‌ها براى توسعهٔ دنياى کوچک او کمک بگيرد.
از نخستين ماه‌ها، يک مهدکودک خوب به طفل فرصت آميختن با ساير اطفال و اعتماد به ساير بزرگسالان را خواهد داد.
بعدها، کودکستان و سازمان‌هاى ورزشى نيز باعث گسترش دنياى کودک مى‌شوند. اين حالت بر تعادل روابط مادر و فرزند مى‌افزايد. مادر هم با محيط خارج از خانه ارتباط بيشترى پيدا مى‌کند: دوستان وى را بيشتر مى‌بيند، سرگرم کار مى‌شود و در نتيجه تمام فکر وى روى فرزند خود متمرکز نمى‌شود و به فکر خود هم هست.
کودکى که اطراف او شلوغ است و احساس مى‌کند همه او را دوست دارند و مادر او هم زندگى متعادلى دارد، مانند ساير کودکان همسن و سال او مراحل رشد را پشت سر مى‌گذارد: گاهى پيشرفت مى‌کند، گاهى پس مى‌رود، و خلاصه دوره‌هائى آرام يا بحرانى را طى مى‌کند. بايد به واکنشى رايج در بين مادران تنها اشاره کنيم، اغلب آنها تمايلى به مبالغه در مورد زندگى خود دارند. مادر تنها، اغلب در برابر کودک پرخاشگر آرامش خود را از دست مى‌دهد، به‌ويژه که خود او هدف پرخاشجوئى فرزند او حس مى‌کند، و آن را نوعى سرزنش به‌شمار مى‌آورد.
چنين مادرى نبايد فراموش کند که در سنين معينى پرخاشجوئى نشانهٔ سلامت و پيشرفت است، و همچنين نشانهٔ شخصيتى است که مى‌تواند ابراز وجود کند. اگر مادر توانائى حفظ آرامش خود را در برابر فرزند خود داشته باشد، پس از بحران مى‌بيند که او دوباره محبت و اعتماد خود را ابراز خواهد کرد.


همچنین مشاهده کنید