جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

بدرفتارى با کودکان


   طلاق
نتيجهٔ ارزيابى عقايد عمومى، (خواه از سوى جناح چپ صورت گرفته باشد، و خواه از طرف جناح راست؛ خواه به جوانان مراجعه کرده باشند و خواه به ميانسالان) يکى است و همگى در فريادى عاشقانه خلاصه مى‌شوند: 'من خانواده‌ام را دوست دارم' .
اين احساس به امروز اختصاص ندارد. همزمان، رشد زودرس کودک و نياز او به اطرافيان خود، بيش از بيش مورد توجه قرار گرفته است. در تلويزيون فيلمى به‌نام 'نوزاد يک انسان است ـ le bebe une personne' که وسترن نيست و براى سرگرمى هم تهيه نشده است، ده ميليون بيننده دارد. نام فيلم بيانگر موضوع آن است، در اين فيلم شخصيت نوزاد، قدرت او در وابستگى و ايجاد ارتباط متقابل با اطرافيان وى، لزوم تداوم محيط اطراف او و آنهائى که کودک را دوست دارند، جزئى از انگيزه‌هائى به‌شمار مى‌آيند که در پرورش وى مؤثر هستند.
ولى مى‌بينيم که شمار طلاق سال به سال افزايش مى‌يابد. هر قدر به والدين يادآورى مى‌شود که فرزند خود به آنها نيازمند است، سودى ندارد. اکنون طلاق سه برابر از گذشته بيشتر شده است. در نظر سنجى تازه‌اى ۶۶ درصد از افرادى که به آنها مراجعه شده، معتقد هستند طلاق بايد آسان باشد، و ۶۰ درصد همين افراد اعلام مى‌کنند که طلاق در زندگى کودک به منزلهٔ نقطه ضعفى بزرگ است.
- آيا بايد بپذيريم که بالا رفتن ارقام طلاق اجتناب‌ناپذير است؟
از نظر 'دانيل راپوپُر ـ Daniel Rapoport' هيچ عاملى نمى‌تواند زوج مصمم به جدائى را از اين کار باز دارد. گاهى صبر کردن زوجين را عصبانى‌تر مى‌کند و روابط آنها را بيشتر به نابودى مى‌کشاند. پس تنها راه‌حل اين است که به والدين يادآورى کنيم: 'اگر به‌عنوان يک همسر شکست خورده‌ايد، بکوشيد پدر و مادر خوبى باشيد، و به خاطر فرزند خود تصوير والدينى را که در جدال نيستند در ذهن او حفظ کنيد، و به خاطر فرزند خود بکوشيد روابط دشوار زن و شوهرى خود را از رابطهٔ مثبت خود با کودک جدا کنيد' . دانيل مى‌گويد اين کار دشوار است، ولى اگر والدين بفهمند که دوران کودکى به سرعت مى‌گذرد، متوجه مى‌شوند که اختلاف عقيده سودى ندارد و به نفع کودک است که رفتارى تفاهم‌آميز در پيش گيرند.
لازمهٔ چنين تلاشى، از خودگذشتگى، در نظر داشتن آيندهٔ طفل و شکيبائى در برابر همسر است، که کارى است دشوار. اغلب شخص سومى (روانشناس، يا متخصص اطفال) مى‌تواند نقشى مثبت در اين ميان بازى کند، ولى دانيل را پوپور اضافه مى‌کند که اين کار يکى ـ دو سال وقت مى‌گيرد.
اغلب گفته‌اند که: 'طلاق خوب بهتر از ازدواج بد است' ، البته اين گفته درست است. زندگى خانوادگى جهنمى بيش از عدم تفاهم والدين، به کودکان ضربه مى‌زند.
همه از اين مسئله آگاه هستند و خوشبختانه بسيارى از والدين موفق مى‌شود پس از جدائى، زندگى متعادلى براى فرزندان خود تدارک ببينند. اما آيا نمى‌توانيم نرخ طلاق را کاهش دهيم؟ از نظر من اگر مال‌انديشى بيشترى داشته باشيم و به نسل آينده فکر کنيم، اين کار غيرممکن نيست.
اگر تازه وضع حمل کرده‌ايد و نوزاد شما هشت روز بيشتر ندارد، بى‌ترديد از خود مى‌پرسيد که اين مطالب مربوط به طلاق به چه درد شما مى‌خورد؟ اين مطالب به شما که با ملاطفت روى گهوارهٔ فرزند خود خم شده‌ايد مربوط نيست، بلکه دربارهٔ آيندهٔ نوزاد شما است.
براى پيشگيرى از افزايش شمار طلاق‌هائى که گفته مى‌شود اجتناب‌ناپذير هستند، ولى زيان‌هاى بسيارى به زندگى کنونى و آيندهٔ کودک وارد مى‌کنند، بايد هرکس به فرزندان خود هشدار دهد که کودک فقط جسم نيست بلکه انسان است. امروز اين نکته را گوشزد مى‌کنند، ولى در موارد بسيارى ديگر دير شده است.
در دو سن مناسب مى‌توانيم با کودکان در اين باره سخن بگوئيم: يکى حدود ۵ - ۶ سالگى است که کودک به گذشتهٔ خود علاقه نشان مى‌دهد: 'تعريف کن وقتى کوچک بودم، چه مى‌کردم؟' او مجذوب دوران طفويت خويش است و از شنيدن شرح آن دوران خسته نمى‌شويد.
بعدها، در دورهٔ بلوغ، وقتى دربارهٔ سکس با فرزندتان حرف مى‌زنيد، موضوع کودک، مطلب اصلى توضيحات شما است؛ حتى اگر نوجوان در اين سن پرسش‌هاى زيادى را در مورد بچه مطرح نکند، با سخن گفتن از نطفه، رحم، جفت، نوزاد و طفل شيرخوار، طرح نيازهاى طفل ساده به‌نظر مى‌رسد. حتى اگر نوجوانى در اين باره پرسشى نکرده باشد، اغلب با توجه به حرف‌هاى شما گوش مى‌دهد، زيرا اين داستان به زندگى او مربوط مى‌شود.
من به جوانان بسيارى برخورد کرده‌ام که خاطرهٔ اين تعريف‌ها را در ذهن خود حفظ کرده‌اند. گمان مى‌کنم که آنها به سختى بتوانند از هم طلاق بگيرند، و در چنين حالتى نيز بى‌ترديد آسيب‌پذيرى فرزند خود را از خاطر نمى‌برد. اميداوريم آنها به ياد داشته باشند که اين حق فرزند آنها است که بخواهد پدر و مادر او به کمک هم او را بزرگ کنند.
در هر صورت اکنون که مى‌دانيم طلاق چه اثرى بر روح کودک مى‌گذارد، چرا در پى آن نباشيم که از شمار آن بکاهيم و نگذاريم کودکان چهار پدر و مادر و هشت پدربزرگ و مادربزرگ داشته باشند! باور کنيد آن بيچاره‌ها کاملاً به پدر و مادر خودشان قناعت مى‌کنند!
  بدرفتارى با کودکان
تصور بدرفتارى با کودکان، به‌ويژه در طفوليت، دشوار است. اغلب، پدر و مادرانى که حرکاتى خشونت‌آميز نسبت به فرزند آنها داشته‌اند، حتى اگر پزشک اثر ضربه را روى بازوى طفل يا در راديوگرافى به آنها نشان دهد، باز هم کار خود را انکار مى‌کنند. گمان مى‌کنم همگى ما شاهد مواردى بوده‌ايم که پدر و مادرى بسيار عصبانى، دست خود را روى فرزندش بلند کرده است، بى‌آنکه به راستى قصد صدمه رساندن به او داشته باشد؛ ولى سرانجام، ضربهٔ دست او از نيّت وى قوى‌تر بوده است. يادآورى مى‌کنيم که مرز بين حرکتى خشن نسبت به کودک و بدرفتارى با او روشن نيست.
بايد بدانيد در فرانسه که مردم آن به خشونت شهرت ندارند، هر سال ۵۰۰۰۰ کودک قربانى بدرفتارى و بى‌توجهى مى‌شوند.
از نظر عموم مردم، کودکى که با او بدرفتارى شده، کودکى است که کتک خورده، چيزى براى خوردن به او نداده‌اند، يا در فضائى نامساعد بزرگ مى‌شود. ولى چند سالى است که سازمان جهانى بهداشت براى مفهوم بدرفتارى و بى‌توجهى به کودکان، و مراقبت نکردن از آنها، معناى گسترده‌ترى قائل شده است. افزون بر اين، سازمان جهانى بهداشت بر اين نکته تأکيد دارد که در ميان تمام قشرهاى اجتماع و گروه‌هاى شغلى، پدران و مادرانى هستند که با فرزندان خود بدرفتارى مى‌کنند.
تشخيص ويژگى‌هاى شخصيتى اينگونه والدين، گامى در جهت بهبود روابط آنان با فرزندان خود و کمک مؤثر به آنها است؛ زيرا در اين زمينه 'کودک دردمند' به معناى 'والدين دردمند' است.
کدام مادران با فرزندان خود بدرفتارى مى‌کنند؟
- مادران بسيار جوان يا کم تجربه‌اى که هنوز دوران بلوغ را پشت سر مى‌گذارند، باردارى آنها ناخواسته بوده است، يا با پدر کودک مشکلات زيادى دارند، نتيجه بى‌توجهى اينگونه مادران به کودک يا بدرفتارى با او است.
- مادرانى که شخصيتى بسيار حساس دارند ولى افسردگى آنها هميشه آشکار نيست، آنان نمى‌توانند گريه‌هاى نوزاد را تحمل کنند، خواسته‌هاى او را برآورند و آسيب‌پذيرى نوزاد آزارشان مى‌دهد. اين مادران نوزاد را دوست دارند، ولى يا با حرکت‌هائى خشن، يا با بى‌توجهى به نوزاد که تمام رشد او را به خطر مى‌اندازد، او را پس مى‌زنند.
- والدينى که خود آنها دوران کودکى آرامى نداشته‌اند، و آنچه را خود پشت سرگذاشته‌اند تکرار مى‌کنند. اين بزرگسالان را الزاماً در کودکى کتک نزده‌اند، ولى عشق کافى نديده‌اند و تصويرى خشن با بى‌احساس از والدين آنها در ذهن دارند؛ والدين آنها نتوانسته‌اند شخصيتى استوار در آنها به‌وجود آورند و آنها را براى آنکه به نوبهٔ خود پدر و مادر شوند آماده کنند.
بسيارى از اينگونه افراد هم در شرايطى دشوار بزرگ شده‌اند و در بزرگسالى هم دردهاى آنها التيام نيافته است. البته هر بزرگسالى که دوران کودکى دشوار و سختى را پشت سر گذاشته باشد، با فرزند خود بدرفتارى نمى‌کند، بلکه اغلب برعکس مى‌شود، و اين افراد نمى‌خواهند فرزند آنها از همان مشکلات رنج ببريد، و بنابراين بيش از بيش به او توجه مى‌کنند. ولى واقعيت اين است که والدين بدرفتار اغلب آنهائى هستند که در دوران طفوليت رنج کشيده‌اند.
اينگونه مشکلات در روابط والدين و فرزندان در هر طبقه‌اى از اجتماع ممکن است بروز کند. به دو مورد اشاره مى‌کنيم: ژاکلين که پدر او وکيل دادگسترى است، از بى‌اشتهائى فرزند خود رنج مى‌برد، خسته از فشار آوردن بر فرزند خود، ديگر به او توجهى نمى‌کند و ساعت‌هاى زيادى از روز او را به حال خود مى‌گذارد. پل که مهندس است، تحمل گريه‌هاى فرزند خود را ندارد، و ناخواسته رفتارى خشونت‌آميز در پيش مى‌گيرد.
در هر دو مورد ياد شده، والدين اين مادر و پدر، از دورهٔ طفوليت آنها، هيچ علاقه و محبتى به فرزند خود نشان نداده‌اند: ژاکلين مى‌گويد: 'پدر و مادرم مرا دوست نداشتند، من در ناز و نعمت بزرگ شدم ولى خوشبخت نبودم. پُل مى‌گويد: از پدرم که البته هرگز دست روى من بلند نکرد، خيلى ترسيدم، ولى هيچ خاطره‌اى هم مانند مهر و محبت والدينم در دل ندارم. مرا از پسرم جدا نکنيد من نمى‌خواهم او هم مانند من رنج بکشد. به من کمک کنيد تا عوض شوم' .
عوامل بسيارى باعث بدرفتارى والدين مى‌شود: زندگى در خانه‌اى با فضاى بسيار محدود، بزرگ کردن فرزند زوجى ديگر، جدا ماندن از کودک در نخستين هفته‌هاى زندگى (به همين دليل است که امروز مى‌کوشند براى برقرارى روابط عاطفى بين والدين و فرزندان آنها، والدين نوزادان نارس يا بيمار را در حدود امکان، از آنها جدا نکنند).
گاهى تعيين مرز بين عاطفه و بدرفتارى و دلايل از جا در رفتن دشوار است. اگر روزى احساس مى‌کنيد که شما يا همسر شما به‌سوى چنين روابطى با فرزند خود پيش مى‌رويد، يا اگر قبلاً چنين رفتارى با فرزند خود داشته‌ايد، فورى با کسانى چون پزشک کودک يا مددکاران اجتماعى تماس بگيريد.
مايلم بخشى را هم به خشونت و بدرفتارى جنسى اختصاص دهم، که ممکن است به اطفال کوچک هم مربوط شود. هنوز به اندازهٔ کافى به اين مسئله توجه نمى‌شود، در حالى‌که مى‌دانيم 'شخص بدکار' يعنى کسى که با نوازش، دستمالى، مکيدن، و عورت نمائى، بى‌توسل به تجاوز جنسى، مى‌کوشد اميال جنسى خود را از ارضاء کند، معمولاً يکى از نزديکان کودک است: از افراد خانواده، از دوستان، از همسايگان يا کارکنان مهدکودک. اغلب کودک در برابر اين حرکت‌ها واکنشى نشان نمى‌دهد، زيرا او فرق خوب و بد، يا مجاز و ممنوع را نمى‌داند، و فکر مى‌کند بزرگسالان کار بد نمى‌کنند. ولى طفلى که هدف اينگونه سوءرفتار قرار مى‌گيرد، اغلب بسيار رنج مى‌برد. افسردگى، عصبانيتى غيرمعمول، بى‌خوابى، ايستائى رشد، وسوسهٔ بازى‌هاى جنسى با دوستان کوچک، دل درد و غيره، نشانه‌هائى هشدار دهنده‌اند. در برابر اين نشانه‌ها، بايد به رفتار نزديکان کودک توجه کنيد: دائى، عموزاده، دوست و گاهى خود همسر. البته در اينجا هم مرز بين نوازش‌هاى آرام کننده و نوازش‌هاى برانگيزنده روشن نيست، ولى بايد هوشيار باشيد.
سوءرفتار جنسى عبارتى است که حس تنفر ما را برمى‌انگيزد، ولى در اجتماع ما پذيرفته شده که اين سوءرفتار وجود دارد و در روزنامه‌ها و تلويزيون دربارهٔ آن سخن مى‌گويند و مشاورانى در کار کمک به قربانيان اينگونه رفتارند.


همچنین مشاهده کنید