شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

اختلال تجزیهٔ هویت


   اختلال تجزیهٔ هویت
اختلال تجزیهٔ هویت (هویت‌پریشی)، که اختلال شخصیت چندگانه (multiple personality disorder) نیز نامیده می‌شود، عبارت است از وجود دو یا چند هویت یا شخصیت متمایز که به تناوب رفتار را کنترل می‌کنند. معمولاً، هر شخصیت نام و سن و مجموعهٔ خاصی از خاطرات و رفتارهای ویژهٔ خود دارد. در اغلب موارد یک هویت اصلی با نام واقعی شخص وجود دارد که منفعل، وابسته، و افسرده است. هویت‌های جانشین نوعاً دارای ویژگی‌هائی هستند که با هویت اصلی تعارض دارند: مثلاً، خصمانه، کنترل‌کننده و خود ویران‌گر هستند (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۱۹۹۴). در بعضی موارد، این شخصیت‌ها ممکن است حتی در ویژگی‌هائی مانند دستخط، استعدادهای هنری و ورزشی، و آشنائی به زبان خارجی با هم تفاوت داشته باشند. هویت اصلی معمولاً از تجربه‌های هویت‌های دیگر اطلاعی ندارد. دوره‌هائی از یاد‌زدودگی بدون علت، از قبیل زوال حافظه برای چند ساعت یا چند روز در هفته، می‌تواند نشانهٔ وجود اختلال تجزیهٔ هویت باشد.
یکی از مشهورترین موارد شخصیت چندگانه، کریس‌سایزمور (Chris Sizemore) است که شخصیت‌های مختلف وی-ایو وایت (Eve White)، ایوبلک (Eve Black)، و جین (Jane) - در فیلم سه چهرهٔ ابو به تصویر کشیده شده است (تیگپن - Thigpen و کلکلی - Cleckley در ۱۹۵۷) و بعدها به تفصیل در زندگینامهٔ وی تحت عنوان من ایو هستم (سایزمور و پیتیلو - Pittillo در ۱۹۷۷) توصیف شده است. نمونهٔ دیگری از شخصیت چندگانه که به تفصیل بررسی شده، مورد پسر ۱۷ ساله‌ای به‌نام یونا (Jonah) است که به‌خاطر سردردهای شدید، که غالباً فراموشی در پی داشت، در بیمارستان بستری شده بود. کارکنان بیمارستان متوجه شدند که در روزهای مختلف تغییرات چشمگیری در شخصیت وی پدید می‌آید، و روانپزشک مسئول نیز سه هویت فرعی مجزا در وی تشخیص داد. ساختارهای شخصیتی نسبتاً پایداری که در وی ظاهر می‌شد در شکل هویت‌های چهارگانهٔ یونا نشان داده شده است و اینک شرح آنها:
- یونا:
شخصیت اصلی. خجالتی، گوشه‌گیر، مؤدب، و بسیار سنتی. او 'مبادی آداب' معرفی شده است. گاهی در جریان مصاحبه هراسان و دستپاچه می‌شود. یونا از وجود شخصیت‌های دیگر اطلاعی ندارد.
- سامی (Sammy):
خاطراتش بسیار کامل و دست‌نخورده است. می‌تواند با یونا همزیستی داشته باشد یا یونا را کنار بگذارد و جانشین او شود. مدعی است که هر زمان یونا به مشاورهٔ حقوقی نیازمند باشد یا دچار دردسر شود برای کمک به او آماده است. او 'میانجی' معرفی شده است. سامی پدیدارشدنش را در سن ۶ سالگی به‌یاد می‌آورد. در آن زمان مادر یونا ناپدری او را با چاقو زخمی کرد و سامی از والدین خود خواست که دیگر در مقابل کودکان با هم دعوا نکنند.
- کینگ‌یانگ (King Young):
او هنگامی که یونا ۶ یا ۷ ساله بود ظاهر شد تا هویت جنسی یونا را تثبیت کند، چون مادر یونا گاهی در خانه لباس دخترانه به او می‌پوشانید و خودش در مدرسه اسم دخترها و پسرها را با هم اشتباه می‌کرد. از آن به‌بعد کینگ‌یانگ مواظب علائق جنسی یونا بوده، و به‌همین دلیل نیز 'عاشق‌پیشه' معرفی شده است. او به‌طور مبهمی از وجود سایر شخصیت‌ها آگاه است.
- یوسف عبدالله (Usoffa Abdulla):
شخصی بی‌عاطفه، پرخاشگر و تندخو است. در برابر درد، بسیار مقاوم است. وظیفه دارد از یونا مواظبت و مراقبت کند و به‌همین سبب وی 'جنگجو' معرفی شده است. یوسف در سن ۹ یا ۱۰ سالگی ظاهر شد، همان زمان که گروهی پسربچهٔ سفیدپوست یونا را بون هیچ دلیلی کتک زدند. یونا درمانده شده بود، که یوسف فرا رسید و کینه‌توزانه با مهاجمان جنگید. او نیز آگاهی مبهمی از دیگر شخصیت‌ها دارد.
این چهار شخصیت در تمام شاخص‌هائی که با موضوع‌های هیجانی سروکار داشت، کاملاً با هم متفاوت بودند، اما در آزمون‌هائی که چندان ارتباطی با هیجان یا تعارض‌های شخصی نداشت، مثل آزمون هوش یا آزمون واژگان، نمره‌های کم و بیش یکسانی داشتند.
اختلال تجزیهٔ هویت حاکی از ناتوانی در یکپارچه‌سازی جنبه‌های گوناگون هویت، حافظه، و هوشیاری است. تجزیهٔ هوشیاری چنان کامل است که گوئی چند شخصیت مختلف در یک بدن زندگی ‌می‌کنند. ناظران گزارش کرده‌اند که تغییر از شخصیتی به شخصیت دیگر غالباً با تغییرات ظریفی در وضع اندامی و لحن صدا همراه است. شخصیت جدید به‌طرز متفاوتی حرف می‌زند، راه می‌رود، و سر و دست تکان می‌دهد. حتی ممکن است تغییراتی در فرآیندهای فیزیولوژیائی از قبیل فشار خون و فعالیت مغزی صورت پذیرد (پوتنام - Putnam در ۱۹۸۹).
افرادی که دچار اختلال تجزیهٔ هویت هستند، غالباً می‌گویند در زمان کودکی مورد بهره‌کشی بدنی و جنسی قرار گرفته‌اند. اما صحت این قبیل گزارش‌ها بحث‌انگیز است، زیرا خاطره‌ەای دورهٔ کودکی ممکن است تحریف شود، و به‌علاوه، مبتلایان به این اختلال معمولاً بسیار تلقین‌پذیر هستند. با این‌همه، حالت دفاعی در برابر تجربه‌های آسیب‌زای دورهٔ کودکی، اساس فرضیه‌ای دربارهٔ نحوهٔ به‌وجود آمدن این قبیل اختلال‌ها است. ظاهراً تجزیهٔ ‌آغازین، در پاسخ به یک رویداد آسیب‌زا در دورهٔ کودکی (معمولاً بین سنین ۴ تا ۶) رخ می‌دهد. کودک برای مقابله با مشکل رنج‌آور، شخصیت دیگری می‌آفریند تا فشار ناشی از آن مشکل را تحمل کند (فریش‌هولتس - Frischholz در ۱۹۸۵). در مورد یونا، سامی (میانجی) هنگامی ظاهر شد که ذهن یونا گرفتار مسئلهٔ حملهٔ مادرش به ناپدریش بود.
کودک احتمالاً یاد می‌گیرد که با گسستن پیوند خاطره با هوشیاری، از احساس رنج حاصل از تجربهٔ بهره‌کشی در امان بماند. در مواردی‌که کودکی شدیداً و مکرراً مورد بهره‌کشی قرار گیرد، این روش دفاعی در طول زمان به پیدایش چند هویت مجزا می‌انجامد که در آنها تنها یک یا دو شخصیت فرعی از بهره‌کشی آگاه هستند، و سایر شخصیت‌ها هیچ خاطره‌ای از آن رنج ندارند. جدا نگهداشتن شخصیت‌ها از یکدیگر نقش سازگارانه‌ای برای کودک دارد چون سبب می‌شود هویت‌های دیگر از تجربهٔ بهره‌کشی آگاه نشوند. چنین شیوه‌ای مانع از آن می‌شود که احساسات و خاطرات آزاردیدگی، در مواقعی که کاری از دست کودک ساخته نیست (مثلاً، زمانی‌که کودک در مدرسه است یا با دوستانش بازی می‌کند)، مدام هوشیاری او را مورد تهاجم قرار دهد (براون - Braun در ۱۹۸۶). اکثر افرادی که شخصیت چندگانه دارند زن هستند، شاید به این علت که احتمال بهره‌کشی جنسی از آنان در دورهٔ کودکی بیشتر است (بون - Boon و درایجر - Draijer در ۱۹۹۳).
عامل دیگری که در ایجاد اختلال تجزیهٔ هویت مؤثر است ظاهراً آمادگی زیاد به‌خود هیپنوتیسمی است - فرآیندی که طی آن شخص به دلخواه می‌تواند خود را در حالت خلسهٔ خاص هیپنوتیسم قرار دهد. بیمارانی که هویت تجزیه‌ای دارند، غالباً آزمودنی‌های بسیار خوبی برای هیپنوتیسم هستند، و تجربهٔ خلسه را همانند تجربه‌هائی می‌دانند که در دوران کودکی خود داشته‌ان. یکی از شخصیت‌های یکی از این بیماران می‌گفت، 'او با خالی نگهداشتن ذهنش از هر چیزی، شخصیت‌ها را می‌آفریند، آرامش ذهنی در خود ایجاد می‌کند، حواس خود را متمرکز می‌سازد، و چیزی را که می‌خواهد می‌طلبد' (بلیس - Bliss در ۱۹۸۰، ص ۱۳۹۲).
این قبیل افراد همین‌که در می‌یابند آفریدن هویتی دیگر، آنها را از رنج هیجانی رها می‌سازد، آمادگی می‌یابند بعدها نیز هنگام برخورد به مشکلات هیجانی، شخصیت‌های دیگری خلق کنند. از این‌رو، هنگامی که یونا را در سن ۱۰ سالگی گروهی پسربچه کتک زدند، شخصیت دیگری، یعنی یوسف عبدالله، را آفرید تا مشکلش را حل کند. برخی از بیماران مبتلا به تجزیهٔ هوشیاری چنان به مقابله با مشکلات به‌وساطت شخصیت‌های جانشین عادت می‌کنند که این کار را در سراسر دورهٔ بزرگسالی نیز ادامه می‌دهند و در پاسخ به مشکلات تازه شخصیت جدیدی خلق می‌کنند - مثلاً ممکن است به‌جائی برسند که بیش از یک دوجین شخصیت گوناگون در اختیار داشته باشند (پوتنام، ۱۹۸۹).
افراد مبتلا به اختلال تجزیهٔ هویت همواره جالب اما کمیاب بوده‌اند. با این‌همه، در سال‌های اخیر افزایش قابل ملاحظه‌ای در تعداد موارد این بیماری در آمریکا گزارش شده است. بعضی‌ها این افزایش را حاکی از بالا رفتن سطح آگاهی متخصصان بهداشت روانی از این اختلال، و از این‌رو، شناسائی مواردی از این بیماری می‌دانند که قبلاً ناشناخته می‌ماند. برخی نیز معتقد هستند که افراد بسیار تلقین‌پذیر بیش از دیگران مبتلا به این اختلال شناسائی می‌شوند (انجمن روانپزشکی آمریکا، ۱۹۹۴).


همچنین مشاهده کنید