پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تعمیم (generalization) و افتراق (discrimination)


پدیده‌هائی هستند که فراگیرندگی شرطی‌شدن کلاسیک را فوق‌العاده افزایش می‌دهند و آن را به‌صورت نوع مهمی از یادگیری درمی‌آورند.
   شرطی‌سازی ثانوی (second -order conditioning)
UCS همیشه از لحاظ زیست‌شناختی محرک مهمی بوده است، مانند غذا، سرما، یا ضربهٔ الکتریکی. اما محرک‌های دیگر نیز می‌توانند از طریق همراه آمدن منظم با یک UCS پراهمیت زیستی، در نقش همان UCS عمل کنند. مثال سگی را که ابتدا نور (CS) به او ارائه می‌شد و سپس به او غذا داده می‌شد به‌خاطر آورید. در آن مثال، نور توانائی ایجاد پاسخ شرطی را کسب کرد. همین‌که سگ شرطی شود، نور توانائی UCS را کسب می‌کند حال اگر چندبار ابتدا صوت و سپس نور به او ارائه شود (و نه غذا)، نهایتاً صوت نیز به‌تنهائی پاسخ شرطی ایجاد خواهد کرد، هرچند که هرگز با غذا همراه نیامده باشد. (البته در این بین باید نور و غذا مجدداً چند بار جفت شوند، وگرنه پیوند شرطی اولیه بین نور و غذا خاموش می‌شود).
امکان شرطی‌سازی ثانوی از نوع یادشده، میدان عمل شرطی‌سازی کلاسیک را بسیار وسعت می‌بخشد، به‌ویژه در مورد انسان که UCSهای پراهمیت زیستی را نسبتاً زیاد تجربه می‌کند. بنابراین، برای شرطی‌شدن کافی است که محرکی همراه محرکی دیگر روی دهد و محرک دوم قبلاً با رویداد پراهمیت زیستی همراه آمده باشد. دوباره به مثال شیمی‌درمانی توجه کنید. فرض کنید برای بیماری معین، منظرهٔ اتاق درمان با تجربهٔ شیمی‌درمانی (که از لحاظ زیست‌شناختی رویداد مهمی است) شرطی شده باشد. اگر به این بیمار مکرراً محرکی خنثی، مثلاً صوتی معین، و سپس تصویر اتاق درمان ارائه شود، به‌تدریج ممکن است او در مقابل آن صوت تنها نیز احساس ناخوشایندی را تجربه کند.
   تعمیم (generalization) و افتراق (discrimination)
وقتی پاسخی شرطی با محرکی خاص پیوند یافته باشد، محرک‌های دیگری هم که مشابه با این محرک باشند آن پاسخ را فرا می‌خوانند. فرض کنید شخصی شرطی شده باشد تا به صدای دوشاخهٔ صوتی (tuning fork) که نت C میانه را ایجاد می‌کند واکنش‌ هیجانی خفیفی نشان دهد. واکنش هیجانی برحسب پاسخ گالوانیک پوست (galvanic skin response - GSR)، (جی‌اس‌آر GSR) اندازه‌گیری می‌شود. (جی‌اس‌آر شاخص تغییر فعالیت الکتریکی پوست به‌هنگام احساس فشار هیجانی است.) این شخص بدون شرطی‌سازی به نت‌های بالاتر و پائین‌تر از نت C میانی نیز پاسخ جی‌اس‌آر خواهد داد (شکل شیب تعمیم). هرچه محرک‌های تازه به CS شبیه‌تر باشند، احتمال بیشتر می‌رود که پاسخ شرطی را فرا خوانند. این اصل که تعمیم نامیده می‌شود تا اندازه‌ای علت واکنش شخص در برابر محرک‌های تازهٔ مشابه با محرک‌های آشنا را تبیین می‌کند.
محرک صفر علامتی صوتی است که پاسخ گالوانیائی پوست در ابتدا به آن شرطی شده است. محرک‌های ۱+، ۲+ و ۳+ صوت‌های آزمون، با زیر و بمی فزاینده است و محرک‌های ۱-، ۲- و ۳- صوت‌های آزمون، با زیر و بمی کاهنده است. توجه کنید که مقدار تعمیم با افزایش تفاوت بین صوت‌های آزمون و صوت آموزش کاهش می‌یابد.
افتراق، فرآیندی مکمل فرآیند تعمیم است. تعمیم، واکنش به شباهت‌ها است، و افتراق، واکنش به تفاوت‌ها است. افتراق شرطی (conditioned discrimination)، همان‌طور که در شکل افتراق شرطی نشان داده شده، از طریق تقویت انتخابی (selective reinforcement) حاصل می‌شود. در این مورد مثلاً به‌جای یک صوت، دو صوت داریم: صوتی بم که CS۱ است و همیشه در پی آن ضربهٔ الکتریکی می‌آید، و صوتی زیر که CS۲ است و ضربه‌ای در پی ندارد. در ابتدا، آزمودنی‌ها به‌هر دو محرک پاسخ گالوانیک پوست می‌دهند. اما طی دورهٔ شرطی‌سازی، به‌تدریج شدت پاسخ شرطی به CS۱ افزایش می‌یابد، و در مقابل، از شدت پاسخ به CS۲ کاسته می‌شود. از طریق این فرآیند تقویت افتراقی (differential reinforcement)، آزمودنی‌ها شرطی می‌شوند که دو صوت را از هم تمیز دهند: صوت زیر، یعنی CS۲ به‌صورت علامتی برای بازداری پاسخ آموخته شده درآمده است.
نمونه‌های تعمیم و افتراق در زندگی روزمره فراوان است. کودک کم‌سالی که یاد گرفته است منظرهٔ سگ دست‌آموز خود را با بازی‌های آن تداعی کند، در ابتدا ممکن است به همهٔ سگ‌ها نزدیک شود، اما سرانجام، از طریق تقویت افتراقی یاد می‌گیرد فقط از سگ‌هائی شبیه سگ خودش انتظار بازی‌کردن داشته باشد. درنتیجهٔ برخورد به سگی که حالت تهدیدآمیز داشته، کودک یاد گرفته است پاسخ نزدیک‌شدن به برخی سگ‌ها را بازداری کند.
محرک‌های افتراقی، دو صوت با زیر و بمی کاملاً متفاوت بودند (۷۰۰ هرتز = CS۱ و ۳۵۰۰ هرتز = CS۲). محرک غیرشرطی که ارائه ضربهٔ الکتریکی به انگشت نشانهٔ دست چپ بود فقط در کوشش‌هائی که CS۱ ارائه می‌گردید، به‌کار رفت. پاسخ شرطی در این آزمایش GSR بود که نیرومندی آن در برابر CS۱ به‌تدریج افزایش یافت و در برابر CS۲ کم‌کم کاهش یافت و به‌صفر رسید (برگرفته از بایر - Baer و فوهرر - Fuhrer در ۱۹۶۸).
   ترس شرطی
شرطی‌سازی کلاسیک، نقشی نیز در واکنش‌های هیجانی نظیر ترس دارد. فرض کنید موشی در محفظهٔ بی‌روزنی قرار گیرد و هر از چندگاه ضربهٔ الکتریکی به او وارد شود (از طریق وصل جریان برق به کف محفظه). حالا فرض کنید هربار پیش از وارد آمدن ضربهٔ الکتریکی، صوتی به‌ صدا درآید. صوت (CS۱) پس از جفت شدن مکرر با ضربهٔ الکتریکی (UCS)، به‌تنهائی می‌تواند واکنش‌هائی را که نشانه‌های ترس هستند در موش ایجاد کند: مانند متوقف‌شدن در مسیر حرکت و قوز کردن، علاوه بر اینها فشار خون موش نیز افزایش می‌یابد. می‌بینیم موش شرطی شده است که وقتی در معرض محرک (صوتی) قرار بگیرد دچار ترس شود، در صورتی‌که این صوت قبلاً محرکی خنثی بود.
از زمان آزمایش دوران‌ساز واتسون (Watson) و رینر (Rayner) در ۱۹۲۰ دریافته‌ایم که آدمیان را نیز می‌توان شرطی کرد. بسیاری از ترس‌های انسان ممکن است مخصوصاً در دوران کودکی، به‌همین نحو آموخته شده باشند (جیکوبس - Jacobos و نیدل - Nadel در ۱۹۸۵). بهترین شواهد حاکی از اینکه این ترس‌ها، مخصوصاً ترس‌های غیرمنطقی را می‌توان با استفاده از روش‌های درمانی مبتنی بر اصول شرطی‌سازی کلاسیک درمان کرد. مثلاً کسی که به‌شدت از گربه می‌ترسد اگر به‌تدریج و مکرراً در معرض دید و تماس با گربه قرار گیرد، ممکن است بر ترس خود فائق آید. احتمال دارد این شخص مدت‌ها پیش، گربه‌ای (CS) را همراه محرک آزارنده‌ای (UCS) تجربه کرده باشد و حالا که بارها CS بدون UCS می‌آید، ترس شرطی او خاموش شود. توجه کنید که اگر این شخص درمان نمی‌شد مسلماً از گربه اجتناب می‌کرد، ودرنتیجه، خاموشی روی نمی‌داد و هراس از گربه ادامه می‌یافت).
   شرطی‌سازی و تحمل دارو (drug tolerance)
پاسخ شرطی شبیه پاسخ غیرشرطی بوده است. سگ‌های پاولف در برابر نور، بزاق ترشح می‌کنند (CR)، همان‌طور که در برابر غذا نیز همان پاسخ را (منتها با نام UCR) نشان می‌دهند. بیماران سرطانی نیز همانطور که بر اثر شیمی‌درمانی دچار حالت تهوع می‌شوند (UCR)، با دیدن منظرهٔ اتاق درمان نیز دچار دل‌ به‌هم‌خوردگی (CR) می‌گردند. می‌توان نمونه‌های دیگری نیز ذکر کرد. اما همیشه چنین نیست. در مواردی CR عکس UCR است که برجسته‌ترین نمونه‌ آن را در زمینهٔ مصرف دارو می‌بینیم. موردی را در نظر بگیرید که فردی منظماً مرفین به‌خود تزریق می‌کند. از آنجا که مرفین بارها به‌دنبال منظرهٔ تزریق می‌آید، تزریق نقش CS و مرفین نقش UCS پیدا می‌کند و شرطی‌سازی کلاسیک روی می‌دهد، یعنی منظرهٔ تزریق، با دریافت مرفین پیوند می‌یابد. پاسخ به مرفین (UCR)، کاهش حساسیت به درد است، اما پاسخ به‌منظرهٔ تزریق (CR)، افزایش حساسیت به درد است. می‌بینیم که در اینجا CR عکس UCR است.
این پدیده تلویحاتی در زمینهٔ تحمل دارو دارد. می‌دانیم که بر اثر ادامهٔ مصرف داروئی مانند مرفین، دُز (مقدار نوبتی) معینی از دارو به‌تدریج اثر خود را از دست می‌دهد. یعنی شخص باید مقدار مصرف دارو را افزایش دهد تا اثر موردنظر حاصل شود. هرچند به‌وجود آمدن تحمل داروئی تا اندازه‌ای ناشی از انطباق فیزیولوژیائی است، ولی به‌نظر می‌رسد شرطی‌سازی کلاسیک هم نقشی در آن داشته باشد. با ادامهٔ مصرف مرفین، نوعی شرطی‌سازی روی می‌دهد که خود منجر به افزایش حساسیت به درد می‌شود. از این‌رو، مقدار مرفین بیشتر و بیشتری لازم می‌شود تا اثر دلخواه ضد درد حاصل آید. نکته این است که در این مورد اثر ضددرد مرفین کاهش نمی‌یابد، بلکه زمینهٔ کلی حساسیت به درد افزایش می‌یابد. احتمالاً همین فرآیند در مصرف هروئین نیز دست‌اندرکار است. پس از تزریق‌های مکرر، پاسخ شرطی مصرف‌کنندهٔ این ماده به تزریق، عکس اثر دلخواه یعنی عکس احساس خوشی خواهد بود. درنتیجه، شخص باید مقدار بیشتر و بیشتری از آن ماده را مصرف کند تا اثر دلخواه ایجاد شود (سیگل - Siegel در ۱۹۸۳، ۱۹۷۹).


همچنین مشاهده کنید