پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

جابه‌جا سازی (displacement)


   دلیل تراشی (Holmes)
گربه‌ای که چون دستش به گوشت نمی‌رسد آن را 'بویناک' به‌شمار می‌آورد. یک مکانیسم دفاعی را به نمایش می‌گذارد که به‌دلیل‌تراشی مشهور است. این اصطلاح به معنی 'اقدام معقولانه' نیست بلکه به جریانی اشاره دارد که طی آن، آدمی رفتار و کردار خود را به انگیزه‌های جامعه‌پسند یا منطقی منسوب می‌کند تا چنین به‌نظر می‌آید که واقعاً هم درست و معقول رفتار کرده است. دلیل‌تراشی به دو منظور صورت می‌گیرد:
۱. سرخوردگی حاصل از شکست در رسیدن به هدف را کم می‌کند ( 'اصلاً نمی‌خواستمش' ).
۲. برای رفتار، انگیزه‌های پذیرفتنی می‌تراشد.
هنگامی که به‌صورت تکانشی رفتار می‌کنیم یا رفتارمان برخاسته از انگیزه‌هائی است که برای خودمان هم پذیرفتنی نیستند، دست به‌دلیل‌تراشی می‌زنیم تا به رفتار خود نمود پسندیده‌تری بدهیم.
وقتی مردم بیشتر در پی دلایل 'خوب' می‌روند تا دلایل 'واقعی' ، از چند گونه بهانه بهره می‌گیرند. این بهانه‌ها معمولاً موجه به‌نظر می‌آیند، اما چیزی که هست بیانگر همهٔ واقعیت نیستند. از چند نمونهٔ زیر می‌توان فهمید که دلیل‌تراشی تا چه اندازه رواج دارد:
- بهانهٔ خوش آمدن و خوش نیامدن:
'اگر هم دعوتم می‌کردند، به آن مهمانی نمی‌رفتم. من از آن جماعت خوشم نمی‌آید' .
- بهانه کردن دیگران و شرایط:
'تقصیر هم‌اتاقیم بود که بیدارم نکرد' ؛ 'راستی راستی سرم شلوغ بود' . البته ممکن است هر دو گفته درست باشند، اما دلیل واقعی این نیست که چرا شخص کاری را که بر عهده داشته، انجام نداده است. کسی که به‌راستی به‌کاری علاقه‌مند باشد ساعت زنگداری بالای سرش می‌گذارد، یا حتماً وقتی برای آن کار پیدا می‌کند.
- بهانهٔ ضرورت و لزوم:
'این ماشین نو را به این خاطر خریدم که ماشین کهنه‌ام به‌زودی خرج زیادی روی دستم می‌گذاشت' . اگرچه در این نمونه‌ها شخص به‌جای گول زدن دیگران خودش را گول می‌زند، با این حال مردم اغلب به‌‌خاطر حفظ ظاهر، این‌گونه بهانه‌ها را آگاهانه به‌کار می‌برند. آزمایش زیر که در شرایط تلقین هیپنوتیسمی صورت گرفته شواهد متقاعدکننده‌تری در تأیید ناخودآگاه بودن دلیل‌تراشی به‌دست می‌دهد.
در حالت هیپنوتیسم به آزمودنی گفته می‌شود که وقتی از حالت خلسه بیرون آمد، هیپنوتیسم‌کننده را زیر نظر می‌گیرد و وقتی هیپنوتیسم‌کننده عینکش را برمی‌دارد، او پنجرهٔ را باز می‌کند اما به یاد نمی‌آورد که چنین چیزی به او گفته شده است. وقتی آزمودنی از حالت خسله بیرون آمد احساس کرد کمی خواب‌آلود است؛ با این حال، کمی بعد به میان افراد حاضر در اتاق رفت و به گفت و شنودهای معمولی پرداخت و در عین حال از گوشهٔ چشم، هیپنوتیسم‌کننده را زیرنظر گرفت و وقتی هیپنوتیسم‌کننده تصادفاً عینکش را برداشت آزمودنی در خود تکانه‌ای برای بازکردن پنجره احساس کرد و قدمی به‌سوی پنجره برداشت اما تردید کرد و ایستاد. میل به معقول بودن، ناهشیارانه در وی به‌کار افتاد و در پی یافتن علتی برای تکانهٔ مزبور گفت 'هوای اتاقی کمی کثیف نیست؟' و به این ترتیب با یافتن بهانه‌ای، پنجره‌ را باز کرد و راحت‌تر به‌نظر آمد (هیلگارد ـ Hilgard ،۱۹۶۵).
   فرافکنی (projection)
در همهٔ ما ویژگی‌ها و صفات ناخوشایندی وجود دارد که آنها را حتی از خودمان هم کتمان می‌کنیم. به‌وسیلهٔ فرافکنی که یک مکانیسم دفاعی ناهشیار است ما این ویژگی‌های ناخوشایند را در شکل اغراق‌آمیزی به دیگران نسبت می‌دهیم تا به وجود آنها در خودمان اعتراف نکنیم. فرض کنید که این تمایل در شما وجود دارد که نسبت به مردم خرده‌گیر و نامهربان باشید، اما اگر بپذیرید که چنین گرایشی دارید آن وقت از خودتان بدتان می‌آید. حال اگر متقاعد شوید که اطرافیان شما آدم‌های ظالم یا نامهربانی هستند در این صورت، رفتار خشنی که نسبت به آنان دارید دیگر ناشی از ویژگی‌های بد خودتان نیست بلکه تنها کاری که شما می‌کنید این است که 'حقشان را در کف دستشان می‌گذارید' . اگر بتوانید خودتان را قانع کنید که در امتحان‌های دانشگاهی همه تقلب می‌کنند در آن صورت گرایش ناپسندیدهٔ شما به میان‌بر زدن در تحصیل دانشگاهی دیگر آنقدرها هم چیز بدی نخواهد بود. در واقع فرافکنی گونه‌ای از دلیل‌تراشی است، اما چنان در فرهنگ ما فراگیر و همگانی است که می‌توان از آن جداگانه بحث کرد.
آزمایش مشهوری که با اعضاء انجمن برادری در یک دانشگاه صورت گرفته، دفاع فرافکنی را به‌خوبی آشکار می‌کند. از اعضاء انجمن خواسته شد که هم خود و هم اعضاء دیگر انجمن را از نظر ویژگی‌های ناخوشایندی مانند خسٌت، یکدندگی و بی‌نظمی رتبه‌بندی کنند. وضع آن دسته از دانشجویان تماشائی بود که در آنان (برحسب رتبه‌بندی که از خودشان کرده بودند) خودشان از این امر آگاه نبودند. این‌گونه دانشجویان در مقایسه با دانشجویان دیگر، درجات شدیدتری از همان ویژگی را به دیگران نسبت داده بودند. این داده‌ها مؤید وجود مکانیسم فرافکنی است (سیرز ـ Sears ،۱۹۳۶).
یک پژوهش تازه نشان داده کسانی که تکانه‌های جنسی خود را انکار یا واپس‌رانی می‌کنند، آنها را به دیگران فرافکنی می‌کنند. این‌گونه مردم دیگران را بیش از آنچه از رفتارشان برمی‌آید 'شهوتران' می‌بینند (هالپرن ـ Halpern).
   فلسفه‌بافی (intellectualization)
فلسفه‌بافی کوششی است برای گسلش عاطفی (detachment) از یک موقعیت تهدیدکننده از راه رو در روئی انتزاعی و فکری با آن. برای مردمی که با مرگ و زندگی آدمیان سروکار دارند چه بسا که این شیوهٔ دفاعی به‌صورت یک ضرورت درمی‌آید پزشک که پیوسته با مردمان دردمند سروکار دارد نمی‌تواند با همهٔ بیمارانش ارتباط عاطفی داشته باشد، و در واقع اگر بخواهد کارش را درست انجام دهد. چاره‌ای جز گسلش عاطفی ندارد. وقتی شخص شاهد صحنهٔ ناخوشایندی باشد با کمک فلسفه‌بافی می‌تواند پریشانی خود را کاهش دهد. باید افزود که این‌گونه فلسفه‌بافی فقط هنگامی مسئله می‌شود که به شکلی فراگیرنده، به‌صورت نوعی سبک زندگی درآید و راه را بر همهٔ تجربه‌های عاطفی شخص ببندد.
   جابه‌جا سازی (displacement)
آخرین مکانیسم‌ دفاعی که اینک از نظر می‌گذرانیم مکانیسمی است که همراه با ایفاء نقش خود (یعنی کاهش اضطراب)، تا حدودی هم انگیزهٔ ناپذیرفتنی را ارضاء می‌کند. انگیزه‌ای که از راه معینی ارضاء نمی‌گردد به کمک مکانیسم جابه‌جا سازی به مجرای تازه‌ای رانده می‌شود. در بحث‌های پیش دیدیم خشمی که نمی‌تواند نسبت به خاستگاه ناکامی ابراز شود به‌سوی یک هدف سهل‌‌الوصول یا کم خطر هدایت می‌شود. این نمونه‌ای از جابه‌جا سازی است.
فروید جا‌به‌جا سازی را رضایت‌بخش‌ترین شیوه برای ادارهٔ تکانه‌های جنسی و پرخاشگرانه می‌دانست. سائقه‌های نخستین را نمی‌توان دگرگون ساخت اما می‌توان هدفی را که سائق به‌سوی آن سمت‌گیری کرده تغییر داد. تکانه‌های جنسی معطوف به محارم را نمی‌توان ارضاء کرد، اما می‌توان آنها را با هدف عشقی مناسب‌تری جابه‌جا نمود. تکانه‌های شهوی را که نتوان مستقیماً ابراز داشت می‌توان در قالب فعالیت‌های آفرینشی مانند هنر، شعر و موسیقی به‌صورتی غیرمستقیم ابراز کرد. با شرکت در ورزش‌هائی که مستلزم تماس جسمانی است، و می‌توان تکانه‌های خصمانه را در قالب‌های جامعه‌پذیر ریخت.
جابه‌جا سازی، تکانه‌های ناکام شده را احتمالاً از بین نمی‌برد، اما فعالیت‌های جانشین در مواردی‌ که یک سائق اساسی ناکام می‌ماند، مسلماً در کاهش تنش مؤثر هستند. برای نمونه، تنش حاصل از نیازهای ناکام‌شدهٔ جنسی را رفتارهای مادرانه، دریافت محبت‌های مادرانه، رفاقت‌ها و دوستی‌ها کاهش می‌دهد.


همچنین مشاهده کنید