پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

ارتباط طرح و نقش فرش با اسطوره


شاید بتوان به صراحت راجع به هنر ایران این نظر را داد که هنری است نمادگرا و کارکرد نماد را در رشته‌های متفاوت هنـری ایـران به وضـوح می‌توان دیـد. ایـن وجه و مشخصـه هنر ایرانی از سوئی ارتباط آن را با اسطوره و مفاهیم اسطوره‌ای تقـویت نموده است. چـه نـماد سـه خـصوصیـت بـارز دارد: در طبـیعـت اسـت، قــــــراردادی تکـرار پذیـر اسـت. اسطوره بـا مشخصات کاربردی نماد مطابقت داشته و به گونه‌ای پس از زمــــانی که بشر زندگی هوشمندانه خویش را باز می‌یابد همراه با نماد و مذهب و سایر عــــوامل زندگی اجتماعی، به نظام زندگی افراد قدم می‌گذارد.
در اینجـا تعابــیر قـدیــمی یـــونانی نـــیکی(agathos)، سودمندی (chresimon)، فن(tekhne)، عشق(eros) ،تقلید (mimetis) جاودانگی (eternity)، زیبائی (kalon) به دنبال شیوه تفکر اساطیری که در آن روح از تن جدا نیست و جسم، جسم اثیری است در قالب نماد اسطوره‌ای، تداعی‌گر اندیشه‌های درونی آدمیان می‌شود. در مرور تاریخ هنر‌های زیبا در دوران رنسانس شاهد ورود هنر عقلانی و کنش عقلی (liberal art) به عرصه فعالیت‌های فرهنگی انسان می‌باشیم.
به دنبال چنین نگرشی هنر کاربردی (techniqual art) نیز به میدان وارد گردید لیکن هنر ایران در این هم زمانی تاریخی از ابتدا دارای پایه و اساس عقلانی و مبتنی بر درایت و هوشمندی واکنش ذهن مبدعین است ارسطو در تحلیل اثر هنری سه بعد معرفت، عمل و آفرینش هنری را در نظر می‌گیرد. این مراحل صعودی در روح هنرمند ایرانی هم زمان عجین گشته است شاهد مثال ما نماد دایره در تفکر اساطیری است که نمایانگر اجرام سماوی و هستی و فرهنگ اسطوره‌ای است. همین نماد در کارکرد چهار گوش، نماد فلسفه و خرد تـلقی می‌گردد. اصولاً حرکت‌های زاویه‌دار و ایستا نماد مردانگی و روان شناسی‌ تفکر در نگرش فرهنگی است.
در بررسی وزن و آهنگ، ساختار طرح قالی اکثراً جهت نقش نگاره‌ها منحنی دوار یا به عبارتی نماد حیات و هستی است که علاوه بر تداعی معانی روانی نشان‌دهنده نماد زنانه، ما را به این واقعیت نزدیک می‌سازد که بافندگان و نقش آفرینان چنین بدایعی، زنان گرانقدر کشورمان بوده‌اند. این تداوم هماهنگی (هارمونی) بین فرم و محتوا که از سوئی شکل ظاهر را به محتوای تفکر اسطوره‌ای آن پیوند می‌زند، همان هارمونی فرم یا شکل هگل است کـه بـدان گشتالت یا همـاهنگی ســوژه مفهــوم می‌گوید به طور کلی نگرش‌های فرهنگی در طول اعصار متفاوت ارتباط مستقیمی با ایجاد باورهای اسطوره‌ای مردمان دارد.
هر چند به لحاظ تقسیم‌بندی فرهنگی، هر یک از دوره‌‌ها محتوای مفهومی خاصی را در بر می‌گیرد، لیکن در خلق اسطوره این تقدم‌های مورد اشاره مصداق هم زمانی کاربرد ندارد. به طور مثال ممکن است که حتی در حال حاضر با شخصیت اسطوره‌ای مواجه شویم که از لحاظ تقسیم‌بندی فرهنگی مرتبط با فرهنگ مردم در دوران اعتقادات جادوئی ما قبل تاریخی باشد. در تقسیم بندی ادوار فرهنگی ابتدا به زمانی برمی‌خوریم که تمامی نگرش‌های فرهنگی مردم در زمانه خویش، نگرش‌ها و اعتقاد به آیین‌های جادوئی بوده است. این باورها را به خصوص در ذهن انسان دوران ماقبل تاریخ باز می‌یابیم.
بعد از اختراع خط و یا به عبارتی وارد شدن انسان به عرصه تاریخی به دوران پیش از اسطوره باز می‌گردیم پس از آن نگرش اسطوره‌ای (mythological)، در دورانی بعد از آن به باورهای انسانی با دگردیسی انسان به خدا و خدا به انسان (anthropomorphism) مواجه شده و در دوره‌‌ای دیگر این باورهای فرهنگی جای خود را به نگرش متافیزیک و زمانی که خدایان از زمین به آسمان صعود می‌یابند، می‌دهد پس از ان اعتقادات فرهنگی انسان به فرهنگ مذهبی بدل شده و تا امروز به عصر فرهنگ مدرن می‌رسیم که شکل و فرم کاملاً فرو پاشیده‌اند و سوژه اهمیت خود را از دست داده است.
به تناسب طبقه بندی لحاظ شده برای طرح‌های فرش ایرانی آن‌گونه که از حیث شکل به انواع گیاهی، جانوری، ابنیه، تلفیقی تقسیم می‌شوند بیشترین اشکال اسطوره‌ای نیز در بین همین شکل‌های درختی و جانوری پدیدار می‌گردد. اینکه بتوانیم به صراحت نظر دهیم که ترسیم و نقش کردن این اشکال بر متن قالی دقیقاً منطبق با تأویل مفاهیمی است که امروزه توسط بزرگ‌ترین اسطوره شناسان و جامعه شناسان و تاریخ‌دانان انجام می‌شود، امری ناشدنی است. لیکن این کلمات زبان نوشتاری مردمانی هستند که قدرت انتقال چنین اندیشه‌هائی را در وادی نقش و رنگ و پشم تجربه نموده‌اند. آدمیان فضاهای اندیشه مشترکی دارند.
همین مسئله است که باعث می‌شود گاه با مرور نمودن یک مطلب در کتاب یا بازگو کردن آن در لحن یک فرد. گویا مطلبی را شنیده‌ایم که قرین دایمی روان و جسم ما بوده و کاملاً با افق و ساحت تفکر ما مطابقت دارد. چنین است که آسمان، زمین، درخت، آب در فرهنگ‌های گوناگون با مفاهیم کماکان مشترک، رنگ تکرار در تجلی یافته و با یکدیگر در کاربرد سنخیت می‌یابند. هم‌چنان که در زمان سرآغاز (illo in tempore) اسطوره بهشت، کوه درخت، ستون یا گیاه خزنده، زمین را به آسمان پیوند می‌زند تا انسان بتواند با بالا رفتن از آن به آسانی به آسمان صعود کند. زمان سرآغاز در باورهای اسطوره‌ای دیدار با ایزدان اتفاق می‌افتاد. به همین نسبت، قدر و منزلت جانوران در چشم انسان نخستین بسیار بالاست.
جانوران از رازهای زندگی و طبیعت با خبرند و حتی رازهای عمر طولانی و فنا ناپذیری را می‌شنــاسند. دوستی بـا جـانوران و دانستن زبـان آنهـا، جـز نشانه‌های مینوی محسوب می‌گردد. این اسطوره‌های سازنده، در جهان بینی و نوع نگرش فردی بافنده فرش نیز جلوه‌گر می‌شود. اسطوره بهشت، هبوط، فنا ناپذیری انسان، سر منشأ مرگ و کشف روح، گفتگو با پروردگار، همه دیدارهای آشنائی است که بر روح بافنده فرش نیز عیان شده و قدرت تخیل ذهن سیال او را به نبوغ و خلاقیت می‌رساند. این مردمان سوی هنری زندگی را ژرف‌تر و به ظرفیت‌های ادراک حواس ظاهر و باطن را در وجود او آشکار می‌سازند.
این مسئله بـه نـوعی همـان تمـرین روح در جهت خروج از زمان است. به نمادگرائی می‌انجامد که در این مقوله همه افسانه‌های مربوط به پرنده انسان (یا انسان‌های بالدار) جای می‌گیرد و حاکی از نوعی عروج به سوی آسمان است. موضوع پرواز از کهن‌‌ترین بن‌مایه فولکلور است که انتشار جهانی دارد و در تمامی سطوح فرهنگ‌های باستانی او شواهدی دارد. فراسوی زمان رفتن، بی‌وزنی و آزادی از شرایط انسانی، همان تغییر شکل یافتن وجه جسمانی انسان به وجه روحانی اوست. هفت گام عروج بودا، هفت پله راز آموز آیین میترا. عروج هفت گانه آیین شمنی که در قالی ایران در هفت حاشیه فرش متظاهر می‌شود از حیث ساختار همان قدر مشترک آیین‌های نمادین در هندوستان، آسیای مرکزی و خاورمیانه است.
مفهوم آن فراروی از جهان به یاری گذر از هفت آسمان و دستیابی به اوج کیهان است که حتی در سنت‌های سامی هم دیده می‌شود و نقطه مرکزی این عروج‌های آسمانی نظیر جایگاه کیهانی در هندوستان و شمسه مرکزی و یا ترنج و حوض اصلی لچک ترنج‌هائی است که در فرش ایران اقوام می‌یابد. در جائی که نقش، طرح و رنگ به یاری مفهوم می‌شتابند و تداعی بصری آن را در نظر مخاطبین خویش به زیور زیبائی‌های جاودانگی، قدرت می‌بخشند، این جایگاه مرکزی رجعت دوباره به کمال سرآغاز است یعنی نوزائی به دوره‌ای که هنوز در آن آلودگی و بی‌حرمتی، فرسودگی و بی‌رنگی نبود.
چنان است که می‌بینیم بودا برای نیالودن زمین و بی‌حرمت نکردن آن نه بر زمین که بر نیلوفر آبی پا می‌نهد. صعود جان هماره با نوعی آرامش و دستیابی به صفا قرین است چرا که شکل‌دهنده وحدت پویا از مجموعه حواس ما می‌باشد. مسئله‌ای که یونگ علت آن را به ناخودآگاه جمعی انسان مرتبط می‌داند و معتقد است که در اثر کمترین ایجاد ارتباط با این ناخودآگاه تجربه ابدیت برای انسان حاصل می‌شود.
  نقوش گلدانی، افشان
این نقوش در واقع اسطوره تکوین هستی پیوند می‌زنند. گلدان گلی که ارتباطی وسیع با زمین مادر و ایزد بانوی باروری دارد و همین معنا به طور مشابه در نقوش موزون و بدیع به صور مختلف در طراحی فرش ایران دیده می‌شود. زاده شدن انسان از زمین، عقیده‌ای جهانی است. این احساس ژرف برون آمدن از زمین و زاده شدن از آن، مانند باروری فرسوده ناشدنی زمین و زندگی بخشیدن به عناصر حیات همچون درخت، گل، سبزه و رود است. زمین مولود، نه تنها جائی است زندگی و ما بعد زندگی از آن آغاز می‌شود شاهد بزرگی برای راز آموزی نوع جدیدی از هستی است. مسئله زمین مادر و تجلی آن در نقوش مختلف به تاریخ ادیان تعلق دارد که از زمان پارینه سنگی شناخته شده است.
گاه زمین ایزد بانوی مرگ می‌شود. مرگ به بذری تشبیه می‌شود که در سینه زمین کاشته می‌شود تا به گیاهی نو جان بخشد. زمین در اینجا منبع فرسایش ناپذیر آفرینش است مرگ در همه آیین‌ها، گذرا به شیوه بودنی دیگر است. جزء لاینفک نوزائی و آغاز یک زندگی جدید است. همین طرز تفکر و نگرش است که در آثار هنری به اشکال مختلف و با ابزار گوناگون خود را نشان می‌دهد. این برداشت بیدار کننده این ذهنیت است که پایان جهان هرگز مطلق نیست و همواره به دنبال آفرینشی نو، نوزائی دیگری ایجاد می‌شود.
از بین نقوش مرتبط با توضیحات ادا شده می‌توان به نقش ناظم قالی‌های فارس اشاره کرد. این نقش بسیار قدیم بوده و از روزگار صفویه با نام نقش گلدانی در شهرهای ایران و هند بافته می‌شده است. نقش ناظم به حاج خانمی یا باغی نیز مرسوم بوده و سجاده‌ای نام غلطی بر آن است چون علاوه بر آنکه نقش چنین پر از گل و برگ مناسب با سجاده نمازگزار نمی‌باشد بافت این گونه قالیچه‌ها در بین ایلیات فارس نیز مرسوم نیست. بافت نقش ناظم بر روی فرش به طور حتم مستلزم الگوبرداری یا نقشه است و در اکثر مواقع زنان قشقائی این نقش را واگیره بافی می‌کنند. در مواقع بسیار نادر به بافت ذهنی آن اقدام می‌نمایند.
دو قوس نیمه بالای طرح ناظم را بعضاً قوس کنگره‌ای آن را، تعدادی از محققین نظیر ریگل به طاق تشبیه کرده و نقش را منسوب به هند می‌دانند لیکن این قوس‌ها به احتمال زیاد پرده‌ای هستند که از معمای زیبای هستی پرده برمی‌دارند. نقش گلدانی در بررسی مسیر تکاملی خویش، فرایندی سه هزار ساله دارد و در این نقش، درخت سرو به شیوه‌ای نمادین در گلدانی که نماد و مظهر زمین به عنوان مرکز ثقل بوده، نشانده شده است. این نماد در عصر تیموری بسیار پرداخته شد و شاید در اوایل سده دوازده هجری، تک سرو راست قامت دوگانه شده و از مرکز بــه دو جانب طرح منتقل می‌شود.
در مرکز گلدانی قرار گرفته و با گذشت زمان، سروهای دو گانه به دو نیم سرو تبدیل شده و بخشی از آنها به زیر حاشیه‌ها می‌افتد که مظهر بی‌کرانگی و پایان ناپذیری است. با این تفاسیر نقش ناظم از زمره نقوشی است که به تبع ویژگی‌هایش نمی‌‌تواند قدمتی پیش از دوره صفویه داشته باشد. در واقع باید گفت که این نقوش به کار رفته در فرش دستباف که شاید هر یک به گونه‌ای بیانگر روایات اسطوره‌ای تاریخی‌اند در بسیاری از موارد منطبق با تعاریف و مفاهیم به کار رفته در باره خود اسطوره می‌باشند. اسطوره‌ها دو لایه دارند شکل و معنا، اسطوره طبیعت را به تاریخ و معنا را به شکل تبدیل می‌کند و نظامی نشانه‌شناسی است. از طرفی اسطوره ادعای فراروی به واقعیت را دارد.


همچنین مشاهده کنید