جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

نقوش هندسی


  نقوش هندسی
از جمله نقوش فوق که با قدمتی دیرین و مفاهیمی اسطوره‌ای نه تنها در فرشبافی ایران بلکه در سایر هنرهای ایرانی کاربرد داشته است می‌توان به گردونه خورشید (سواستیکا)، ستاره، اشکال شطرنجی، آرایه‌های ترنجی چهار یا هشت بازوئی اشاره کرد. قدمت اکثر این نقوش با استفاده از آنها در هنر‌هائی شناخته شده است که تا به امروز، جهت مواد اولیه مصرفی ماندگاری داشته‌اند، به خصوص سفالینه‌هائی که تاریخ هزاره‌های قبل از میلاد را بیان می‌دارند. گردونه مهر یا خورشید در فرشبافی فراوان به کار می‌آید و جالب است که بر اکثر درب‌های چوبی خانه‌های اهلی روستای ابیانه کاشان نقش این گردونه کنده‌کاری شده است.
نشانه آریائی سواستیکا بر آثار تمدن‌های کهن از ایران و چین و هند و ژاپنتا اروپای عصر مفرغ و امریکا سرخپوستان نخستین بر جا مانده است. زادگاه این نگاره را با احتمال قریب به یقین آسیای مرکزی دانسته‌اند و کهن‌ترین نمونه آن در ایران در آثار هزاره پنجم و چهارم پیش از میلاد مسیح در شوش پیدا شده است. نقشمایه فوق در صورت اولیه خود به حالت مدور و یا چهار گوش و شکسته به کار می‌رفته است. کاربرد آن در بافته‌های قالی بافان فارس می‌تواند اشاره‌ای رمزی باشد به مرکزیت خورشید در تمدن ایران باستان. گل هشت پر از دوران‌های تاریخی نخستین مظهر خورشید و آفتاب بوده است. این نگاره از زمان قالی پازیریک به صورت بی کم و کاست با گل‌های یک در میان سفید و سیاه کاربرد داشته است.
گل هشت یا دوازه پر ساده و یک رنگ از دوران تمدن سکائی و ماد و هزاره دوم پیش از میلاد در ایران وجود داشته است. اگر گل دوازده پر هزاره دوم پیش از میلاد را نشانه پذیرش سال خورشیدی و دوازده ماه سال بدانیم، گل هشت پر دو رنگ می‌تواند نماینده چهار فصل و تمایز آنها از یکدیگر باشد و پدیده‌ای رمزی از عدد چهار که از اعداد نیک بوده است. اشکال شطرنجی از دوران‌های پیش از تاریخ نماد تلألو آب و کوهستان‌های آبخیز بوده‌اند و به خصوص این نقش بر سفالینه‌های شوش، پارسه و نهاوند تصویر شده است. آرایه‌های ترنجی که به غلط به آن رتیل می‌گویند، نمادی است از ماه که به مرور زمان به نماد آفتاب مبدل شده است. این نقوش قدمتی پنج هزار ساله داشته و به تدریج با کمترین نغییری انتهای بازوان آن چرخش پیدا کرده. نگاره چهار سوی این نقش ساختار نماد نظام ماه است که بعدها خورشید جای آن نشست.
ـ نتیجه گیری:
لازم به توضیح است که تقسیم بندی مطروحه در اینجا تجربه عینی تصاویر فوق تنها از طریق مطالعه و بررسی تصاویر کتبی که از محققین گرانقدری چون دکتر پرهام و دیگران موجود است، صورت گرفت و شرایط و امکانات برای بررسی تجربی بسیاری از نقوش فرش که در استان‌های گوناگون ایران بافته شده و می‌شوند، وجود نداشت. به طور قطع مشخص است، چنانچه فرهنگ محقق پروری در خانه اصلی خود، که جائی جز مهد دانشگاه‌ها نیست، رواج یافته و تسهیلات خاصی برای این کار و حمایت از پژوهشگران علاقه‌مند، فراهم می‌شود، چه بسا تودرتوهای هزار پیچ مسایل فرهنگ و هنر این مملکت که اکنون نیازمند کاوش و تفحص است یکی پس از دیگری گشوده گردد. در هر حال مجال حاصل آمده برای پر شدن این شربه حریص به یادگیری، مغتنم بود و کاستنی‌های آن بیشمار.
غرض در این مختصر آن بود که از دیدی دیگر به بررسی محتائی فرهنگ و هنر ایرانی بپردازیم. اساطیر نیز خود به نوعی مبین نگرش‌های فرهنگی هر قومی محسوب می‌شوند. ناگفته پیداست که اگر بازتاب اسطوره‌ای نقوش تا به امروز در فرش ایرانی پابرجاست، این میراث به جا مانده از نسل‌ها پیش است که در هنر فرهنگی ملی تداوم می‌یابد. چه اقوام کهن حتی اقوام بدون نوشتار از چنان توان و استعدادی برخوردار بودند که کیفیت ذهنی خود را تغییر دهند. شیوه زندگی و رابطه آنها با طبیعت هراز چند گاهی مسبب ایجاد این نگرش‌های ذهنی مردم بوده است. توسعه همه توانائی‌های انسانی به یک باره و در یک مقطع عرضی از زمان ممکن نیست.
ذهن انسان با وجود تمامی تفاوت‌های فرهنگی، اجتماعی میان گروه‌های بشری، از قابلیت‌های یکسانی بهره‌مند است و در شرایط خاص فرهنگی قادر به تولید همه چیز می‌شود و در همین هنگام است که اسطوره نیز زاییده می‌گردد. تکیه بر ریشه فرهنگی، تکیه بر اصالت‌های ذهن پویای ملی است که دست به آفرینش زده است. مصرف فرهنگ در هر منطقه از دنیا و در هر زمانی باعث از دست دادن اصالت فرهنگی می‌شود و از طرفی بسیاری از مصادیق فرهنگی نظیر اسطوره تنها در شالوده فرهنگ همان قوم قابل استدراک و تفسیر است. اسطوره در کلیت خویش قابل درک هستند و عنصر غالب در آنها معنی است. آنها ایستا بوده و در محتوی متغیرند. خاستگاه پیدایش اسطوره نیز زمان است پس اینکه چگونه نقوش اساطیری به فرش ایران راه یافته است بستگی به شرایط جامعه در جهت قبول و جذب روایت‌های اسطوره‌ای دارد.
در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که آیا روایت‌های اسطوره‌ای اشاره‌ای به واقعیت‌های تاریخی ندارند که اسطوره آنها را دگرگون کرده و به نحوی دیگر مورد استفاده قرار داده است؟ از همین جاست که می‌توان پاسخ هرمنوتیکی پرسش فوق را بدین صورت مطرح ساخت که شاید ظهور مجدد به دفعات پدیده‌های اسطوره‌ای دلیلی بر همان معنای تاریخی و اثر بخش بودن آنها باشد چرا که در غیر این‌صورت، آنها به کرات ظاهر نمی‌شدند. ما در چنین وضعیتی می‌بایستی منشا اسطوره را بیشتر به علم مربوط بدانیم یا حواس؟ در این خصوص مطمئن‌ترین پاسخ اینکه نمی‌توان به صراحت در این مورد نظر داد. ذهن انسانی اصولاً ساختاری بر مبنای داده‌های دوتائی و دوگانه دارد. این دوگانگی‌ها ساختمان اجتناب ناپذیر مغز انسان است که خود دو بخش است.
نظام بدن انسانی نیز بر اساس همان تقسیم دو به دو صورت گرفته است. دو دست، دو چشم و دیگر اعضا. پاسخ عقل نیز دوتائی است: آری/ خیر، خوب/ بد، زندگی/مرگ، راست/ چپ، . . . تنش میان کلی‌گرائی (universalism) و جزئی‌گرائی (particularism) یا در واقع جدائی میان علم و تفکر اسطوره‌ای در سده‌های۱۷ و ۱۸میلادی پدیدار می‌شود. در عصر دکارت، بیکن و نیوتن، عقیده بر این بود که علم برای حفظ حیات خود بایستی به حواس پشت کند. همین فکر جدائی علم و حس را از یکدیگر موجب گردید. لیکن در حال حاضر دوباره، داده‌های حسی به سان مفاهیم معنادار، حقیقی و قابل تبیین، به طور فزاینده‌ای در حال ادغام مجدد در مسایل علمی می‌باشند. در واقع تفکر اسطوره‌ای و حسی حتی تا به امروز در بسیاری از جوامع به حیات خود ادامه می‌هد ولی به گونه‌ای که ظهور آن با عرصه ورود فناوری‌های علمی و نوین به صورتی ادغام یافته و دگرگون گشته است.
آنچه باقی مانده همان آیین‌های جوامع انسانی است که با گذشت روزگار تغییر یافته است. آیین مقدس کردن زمین از طریق قربانی دادن تا اهریمن و شیطان طرد شده و زمین به خدایان بپیوندد. این نگرش تا به امروز نیز باقی است، اگر آیینی دقیقاً اجرا نشود، نابودی به‌وجود می‌آید. آتش و آب حتی در حال حاضر نیز نماد طهارت و پاک‌کنندگی هستند و ما را از پلیدی پــاک می‌کنند تا وارد زمان آینده و سال نو شویم و بدین گونه نه تنها اسطوره‌ها که آیین‌ها نیز یک هسته مرکزی برکت دارند. حتی زن در نماد اساطیری باران‌آور است. تنها تفاوت اصلی در این مطلب است که ذهن انسان ابتدائی کشش علمی نداشت و به همین لحاظ تنها رویکرد او رویکرد اسطوره‌ای بود. ولی صرف نظر از این مطلب انسان‌ها از اغاز تا به حال آرزومند ابدیت بوده‌اند. ذهن انسان بر خلاف تن او مرزبندی ندارد.
تن کودک است و به جوانی و پیری می‌رسد ولی ذهن انسانی قادر است همیشه جوان، مشتاق و خواهان فناناپذیری باشد. به همین دلیل است که الهه آب ایرانی همیشه باکره است. بکارت او دلیلی بر جوانی و ازلی بودن اوست. بدین گونه تجلی آرمان‌های اسطوره‌ای، آیینی، دینی و فرهنگی ملت ایرانی در هنر او و به گونه‌ای نه تنها در نقش در نقش که در رنگ فرش ایران ظاهر می‌شود و در این نماد پردازی مفهومی بصری همه عوامل مورد استفاده، چنانچه مورد تجیه تحلیل دقیق قرار بگیرند، با تأمل، مداقه و آگاهی بر جای خود نشته‌اند. استفاده از نقطه، خط، حجم و رنگ در فرش ایرانی انتخاب و گزینشی ماهرانه بوده است. نقطه عنصر ترکیب و زایش است و در گسترده چهار مکان مطلوب دارد. حتی می‌تواند منبع پیدایش باشد و چنانچه به صورتی رنگین در فضا مورد استفاده قرار گیرد با هر رنگی، تداعی کننده معنی خاصی است.
نقطه آبی به لحاظ اسلوب تزئینی، به پایین گرایش داشته و نقطه قرمز به سمت چپ گستره مطابقت دارد.خط نمودار زمان در اثر هنری است و به خصوص آثار القایات روانی خط به خصوص در هنرهای اسلامی قابلیت ظهور بیشتری می‌یابد. چنانچه می‌بینیم به کارگرفتن خط در عناصرمعماری اسلامی ایرانی (گنبدها، سردرها، اطراف طاق‌ها) و بسیاری از نقوش فرش (لچک ترنج‌‌ها ، اسلیمی‌ها، قاب قابی‌ها) همواره چنان است که هرگز متوقف نمی‌شود. گوئی آغاز و فرجام آنچه مد نظر است در قضاوت بیننده احساس تعلیق به جای می‌گذارد.خطوط هر یک با حالات متفاوتی که بر صحنه کار ظاهر می‌شوند، مبین مفاهیم متفاوتی هستند. خطوط مارپیچی که در انواع نقوش گیاهی به کار می‌روند نمایانگر تکامل و تناوب اندیشه هستند.
خط با جهت خود نیز بیانگر مطالبی روحانی و روانی است. خط افقی نماد آرامش، مرگ، خواب، رویا و زنانگی است. جالب است که بدانیم که تأثیر رنگ با خط در ابعاد مختلف، موجد خاصیتی مضاعف و دو چندان است.خط افقی با رنگ آبی نشانه افزون آرامش و با رنگ زرد یا قرمز بیان‌کننده جنبش و تحرک بیشتری است. کاربرد خط افقی در پایین صفحه سنگین است. درست نظیر نقوش گلدانی که نقش خط در آنجا القا کننده تفکر پنهانی است که مخاطب را به فضای سنگین پایین و زندگی جاودانه و ابدیت سوق می‌دهد و قرار گرفتن خطوط مواج و پیچان گل‌های گلدان همان حرکت رو به سیر و تکامل است.به همان نسبت خط عمودی استقامت دارد و شادی و غرورآفرین است. حتی جهت حرکت آن مثلاً از بالا به پایین القای احساس نیرومندی، گرمی و شادی زندگی است.
نظیر و نقوش گلستان که با حرکت‌های عمودی خطوط و با استفاده از رنگ‌‌های به نهایت موزون و متعادل زرد و آبی کل فضای کار را متعادل می‌سازد. خط مورب نیز خط خنثی و متعادل ترکیب هنری با خصوصیات خاص خویش است. به همین منوال خط با حرکت خود و شروع از یک نقطه احجامی را ایجاد می‌کند که آنها نیز هر یک در نوع خود روایتگری خاصی را می‌طلبند. مثلث نماد نزول و هبوط است. مثلث بر قاعده قرار گرفته نماد آتش و مثلث بر تارک قرار گرفته بر سطح زمین نماد آب است. مربع که نماد انسان و طبیعت است و دایره که نماد الهی و آسمانی داشته و نشانه سپهر و آغاز و فرجام آفرینش است. حال این تجزیه تحلیل و به کارگرفتن حسن دقت خودمان است که هر یک از اشکال طبقه بندی شده فرش‌های ایرانی را با بررسی‌های ذکر گردیده در قالب تفاسیر روانی و روحانی مورد مطالعه قرار دهیم.
به همه موارد مذکور بایستی تأثیر رنگ‌ها را نیز در کنار نقاط، خطوط و احجام ایجاد شده، از یاد نبرده و ازآن غافل نباشیم. کنش روانی رنگ درعرصه و میدان احجام و خطوط به تطابق و تضاد رنگ با شکل و محل رنگ در گستره اصلی بستگی دارد و در همین ارتباط تضاد و تأثیر رنگ‌ها بر یکدیگر، هماهنگی، تضعیف آنها به سوی سیاه و یا سفید و ایجاد سایه روشن، همه تأثیرهای بصری و جوانب مادی رنگ بر بیننده است. چنان که به تجسس درباره رنگ‌های مورد استفاده در فرش‌های ‌مناطق مختلف ایران بپردازیم، علاوه بر یافتن اصول زیباشناسانه و ماهرانه در گزینش کاملاً هماهنگ رنگ‌ها در کنار هم و نشاندن آنها به بهترین صورت در فضاهای خلوت و جلوت متن و حاشیه، به معانی و مفاهیم اسطوره‌ای آنها نیز دست می‌یابیم.
به طور قطع آبی اسطوره‌ای آسمان منطقه کویر با آبی آسمان منطقه کردستان یا فارس متمایز است و هنر آفرین برای بیان این تفاوت‌ها جلوه‌های بصری قابل رویتی عرضه می‌دارد. در عین حال چه بسا که از طریق مطالعه مقایسه‌‌ای نه تنها وجوه افتراق که وجوه تشابه ناگفته در این میان، حقایق خود را بر ما عیان کرده و پرده از اسراری بر دارد. همه مصادیق فوق دلیلی است بر این محتوی که هنر ایران و به خصو ص هنر فرش آن از زوایای مختلف و وجوه متفاوت فرهنگی، هنری و اجتماعی قابل تعمق و بررسی‌های بسیار دقیق و موشکافانه است. معمای شگفتی و زیبای آفرینی که پس از گشوده شدن آنچه در کنه و بطن ماجرا نهان دارد، بر شمار زیبا‌ئی‌ها و وابستگی‌های ذهنی و حسی مخاطب و عرق و غرور ملی ایران به مراتب خواهد افزود.


همچنین مشاهده کنید