شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

آنیِس واردا، ژاک دِمی و دیگران


خانم آنیِس واردا، که فیلم پوئنت کورت (۱۹۵۵) از او نقطهٔ تحولی برای سینمای موج نو شناخته می‌شود، در دههٔ ۱۹۶۰ نیز به نوشتن و ساختن فیلم‌هائی قابل توجه ادامه داد. دومین فیلم او، کلِئو، از پنج تا هفت (۱۹۶۲)، با فیلمبرداری ژان رَبیه، دقیقاً نود دقیقه (زمان نمایش فیلم) از زندگی یک دختر جوانِ خواننده‌ٔ پاپ را تصویر می‌کند، و این درست زمانی است که او منتظر دریافت نتیجهٔ آزمایش خود از آزمایشگاه است تا معلوم شود سرطان دارد یا ندارد.
خوشبختی (۱۹۶۵) فیلمی به شدت غریب دربارهٔ مردی است که زندگی زناشوئی خوشبختی داشته اما رابطه‌اش با زنی دیگر باعث خودکشی همسرش می‌شود؛ او پس از مرگِ همسر دوباره زندگی خوشی را با معشوقه‌اش از سر می‌گیرد. این فیلم به شدت آراسته است اما از نظر روانشناسی و پیام‌های اخلاقیش فیلمی غریب می‌نماید. واردا در فیلم جانورها (۱۹۶۶) رابطهٔ فانتزی و واقعیت را در ذهن یک نویسنده مورد توجه قرار داده که با جانوران حرف می‌زند و قادر به تمیز میان مردم واقعی از شخصیت‌های رمان خود نیست. او در کار مشترکِ دور از ویتنام (۱۹۶۷) نیز شرکت داشت و در ۱۹۶۹ به آمریکا رفت تا در آنجا فیلمی داستانی و بدیهه‌سازانه به‌نام عشق شیر را کارگردانی کند.
آنیِس واردا در دههٔ ۱۹۷۰ دو فیلم در فرانسه ساخت: داگِرِئوتیپ‌ها (۱۹۷۶، پخش در فرانسه ۱۹۷۹)، فیلمی مستند و سینمائی که به مطالعهٔ خیابان داگر، جائی که واردا سال‌ها در آن زندگی کرده بود، می‌پردازد؛ دیگری یکی می‌خواند دیگری نمی‌خواند (۱۹۷۷)، تاریخچهٔ پانزده سال زندگیِ دو دوستِ زن است که هر یک به شیوهٔ کاملاً متفاوتی زندگی می‌کنند. واردا سپس بار دیگر به آمریکا رفت تا یک جفت فیلم بسازد که در هریک از آنها اشاراتی به فیلم دیگر وجود دارد.
دیوارها دیوارها (۱۹۸۱)، مطالعه‌ای نیمه‌مستند از نقاشی دیواری‌های شهر لس‌آنجلس، و فیلم مستند: یک تصویر محرک (۱۹۸۱)، قطعه‌ای احساسی دربارهٔ زنی که در تولید فیلم دیوارها دیوارها منشی است و همزمان ناچار است از پسر خود (پسر واردا) مراقبت کند. واردا در فیلم بی و، نه سقفی نه قانونی (نام انگلیسی بی‌خانمان، ۱۹۸۵) دست به ساختن فیلمی برِسُن‌وار زد. این فیلم سرگذشت دختری نوجوان و آواره است که با هر کس و ناکسی درمی‌آمیزد و آنقدر رسوا است که به طرز فجیعی کشته می‌شود. اخیرترین فیلم او یک دوگانه‌ٔ سینمائی دربارهٔ بازیگر انگلیسی چین بیرکین است که پس از ازدواج با کارگردان، ژاک دوالُن، ستارهٔ سینمای فرانسه می‌شود - جین ب از نگاه واردا و استاد کونگ‌فو (نام یک بازی ویدئوئی و بی‌پناه به شدت مجذوب‌کننده) - هر دو در سال ۱۹۸۷ ساخته شدند.
او در طول سال ۱۹۹۰ با همسرِ در حالِ مرگش، ژاک‌ دمی، همکاری می‌کرد تا فیلم - زندگینامه‌ای از دوران جوانی دِمی را به سامان برساند. فیلم مزبور، ژاکو، از نانت (۱۹۹۱) سرگذشت ژاک دمی از سال ۱۹۴۹ را دربرمی‌گیرد و یک عمر شیفتگی دمی به سینما را به نمایش می‌گذارد. پس از آن واردا مستند هوشمندانه‌ای به‌نام دوشیزگانی که بیست و پنج ساله می‌شوند (۱۹۹۲) ساخت. این فیلم یادکردی مستند و پیوستی است بر فیلم دوشیزگان رُشفور (۱۹۶۶) به کارگردانی ژاک‌دمی.
ژاک دمی (۱۹۳۱ - ۱۹۹۰) در دهه ۱۹۶۰ در ملودرام‌های پرزرق و برق تلخ و شیرین، به شیوهٔ واقعگرائی شاعرانهٔ ماکس اُفولس تخصص پیدا کرده بود و فیلم لولا (۱۹۶۱) را که مدیون دوربین سیال رائول کوتار است، به اُفولس تقدیم کرد. لولا فیلمی است شاداب و نزدیک‌دل دربارهٔ عشق که در شهر نانت اتفاق می‌افتد و به فیلم دایره از اُفولس شباهت دارد. این فیلم 'موزیکال بدون آواز و رقص' لقب گرفت و برای دمی محبوبیتی جهانی به ارمغان آورد.
آثارِ دِمی پس از فیلم نمایش اندام (۱۹۶۸) که در آمریکا ساخت، تا حد آثاری سبک و هرزه‌درا افول کردند، از جمله، مهم‌ترین حادثه از روزی که انسان قدم در کرهٔ ماه نهاد (۱۹۷۳) - دربارهٔ مردی که حامله می‌شود - و فیلم مشترک فرانسوی - ژاپنی به‌‌نام خانم اُسکار (۱۹۷۹) - یک رمانس تاریخی در پس‌زمینهٔ انقلاب فرانسه - که براساس یک کمیک استریپ (عکس - داستان) ساخته شده است.
در سال ۱۹۸۲ ژاک دِمی با فیلم اتاقی در شهر (۱۹۸۲) بازگشتی موفق به فرمولِ تمام - آواز داشت و نخستین فیلم فرانسوی‌زبان را پس از هشت سال دوری از فرانسه ساخت، اما غالب منتقدان پس از مشاهدهٔ فیلم پارکینگ (۱۹۸۵) - بازسازی پاپ - موزیکال فیلم اُرفه (۱۹۵۰) اثر ژان کوکتو - بر آن شدند که دِمی افول کرده است. ارزیابی منتقدان در مورد آخرین فیلم‌های داستانی او - میزگردان (۱۹۸۷) و سه جا برای شمارهٔ ۲۶ (۱۹۸۸) - نیز چنین بود.
فیلمسازان فرانسوی دیگری که ارتباط ویژه‌ای با موج نو داشتند. عبارتند از فیلیپ دوبروکا (متولد ۱۹۳۳)، دستیار پیشین شابرُل و تروفو، که بعدها از کارگردان‌های مطرح کمدی و طنز ماهرانه شد (قاب عکس، ۱۹۶۱؛ مردی از ریو، ۱۹۶۴؛ شاهِ دل ۱۹۶۶؛ جوجهٔ لذیذ [نام انگلیسی، کارآگاه عزیز، ۱۹۷۷]؛ پای ژوپیتر را دزدیده‌اند، ۱۹۸۰؛ آفریقائی، ۱۹۸۳؛ کولی، ۱۹۸۶؛ یاغی‌ها، ۱۹۸۸؛ و کلیدهای بهشت، ۱۹۹۱)؛ دیگری پی‌یر اِته (متولد ۱۹۲۸)، دلقک پیشین سیرک و نویسندهٔ لطیفه برای فیلم‌های گاک تاتی، که تعدادی کمدی درخشان (خواستگار، ۱۹۶۲؛ یو یو، ۱۹۶۵) به شیوهٔ مکس لندر و باستر کیتُن کارگردانی کرد و در ۱۹۷۱ فیلمسازی را کنار گذاشت؛ بازیگری به‌نام ژان - پی‌یر مُکی (متولد ۱۹۲۹) نیز در دهه ۱۹۶۰ کارگردان پرکاری در کمدی‌های نامتعارف شد و فیلم‌هائی چون تازه به دوران رسیده‌ها (۱۹۶۱)، باکره‌ها (۱۹۶۳) و سال‌ها بعد فیلم‌های موعظه‌گر (۱۹۸۲)، داور را بکشید (۱۹۸۴)، مصادره‌کننده (۱۹۸۵)، ماشین رشته‌پنبه‌کن (۱۹۸۶)، مأمور دردسر (۱۹۸۷) و فصل‌های لذت (۱۹۸۸) را ساخت؛ و سرانجام اَلَن رُب گریه (متولد ۱۹۲۲) از منادیان رمان نوی فرانسه و فیلمنامه‌نویس اَلَن رنه در فیلم سال گذشته در مارین باد، در دههٔ ۱۹۶۰ به کارگردانی فیلم روی آورد و آثاری از جمله مردی که دروغ می‌گوید (۱۹۶۸) و سپس فیلم‌های بازی با آتش (۱۹۷۵) و زندانی زیبا (۱۹۸۳) را کارگردانی کرد. فیلم‌های رب - گریه همگی روایاتی دربارهٔ فرآیند مغزی هستند که مشغول روایت‌ کردن است. او تفاوتی میان فیلم‌ها و رمان‌های خود قائل نیست و هر دو فرآیند را سینه‌رمان (یا رمان بصری) می‌خواند. در سال ۱۹۷۳ ژان اوستاش (۱۹۳۸- ۱۹۸۱)، شاید آخرین فیلم کاملاً موج نوئی را ساخت که مامان و فاحشه نام دارد. این فیلم تحریک‌آمیز ۲۲۰ دققه‌ای حمله‌ای است بر اندیشه و احساس، و مضمون آن ناکامی‌های حاصل از شورش سیاسی ماه مه ۱۹۶۸ است. این فیلم در سال پخش خود جایزه‌ٔ ویژه‌ٔ هیئت داوران جشنواره‌ٔ کَن را ربود. اوستاش متأسفانه با فیلم‌های بعدی خود، معشوقه‌های کوچک من (۱۹۷۶) و چند فیلم دیگر، نتوانست پایگاه پیشین خود را حفظ کند و پس از یک تصادف اتومبیل که منجر به از کارافتادگی او شد خودکشی کرد.
اَلَن ژُسوا (متولد ۱۹۳۲) در دههٔ ۱۹۶۰ تعدادی فیلم قابل‌ملاحظه ساخت، از جمله فیلم درخشانی به نام زندگی وارونه (۱۹۶۴) که تصویری است ذهنی از مقولهٔ دیوانگی، و فیلم دیگری به‌نام بازی کشتار (۱۹۶۷) که در آن قهرمان داستان چندان مفتون قهرمانِ نقاشی - داستانِ موردعلاقه‌اش می‌شود که دیگر قادر به تمیز میان فانتزی و حقیقت نیست. ژُسوا بعدها با فیلم شوک‌درمانی (۱۹۷۴) به‌گونهٔ سینمای ترسناک روی آورد، هر چند خود معتقد است که این فیلم از نظر درونمایه تمثیلی است از استثمار کشورهای توسعه‌نیافته توسط سرمایه‌داری. فیلم دیگر او، سگ‌ها (۱۹۷۹) نیز تمثیلی است از خشونت در زندگی مدرن و این معنا از طریق استفادهٔ روزافزون فرانسویان از سگ‌های پاسبان برای دفاع شخصی القاء می‌شود. ژسوا این خط را با فیلم‌های افسانهٔ علمی که به مسائل پزشکی می‌پردازند، ادامه داد، از جمله در فیلم‌هائی چون بهشت برای همه (۱۹۸۲)؛ فرانکنشتین ۹۰ پزشک را می‌گیرد؛ و یک تریلر نوار به‌نام در کمال بی‌گناهی (نام انگلیسی، قصد بدی در کار نبود، ۱۹۸۸). ژاک رُزیه (متولد ۱۹۲۶) با تنها فیلم موج نوئی خود، بدرود فیلیپین (۱۹۶۲) به شهرت رسید.
بدرود فیلیپین داستان هیجان‌انگیز و بدیهه‌سازانه‌ای دارد و به سبک سینما وریته به جوانان پاریسی در دههٔ ۱۹۶۰ می‌پردازد که در آن سینمای فرانسه به شدت به باد طنز گرفته شده است. رُزیه فیلم دیگری نیز به سبک سنتی به‌نام از جانب اروگوئه (۱۹۷۳) ساخت که در واقع فیلمی هایپر رئالیستی دربارهٔ سه دختر فرانسوی است که تعطیلات خود را در بریتانیا می‌گذرانند؛ او بعدها با فیلم اقیانوس مین (نام انگلیسی، قطار سریع‌السیر مین اوشِن، ۱۹۸۶) بار دیگر از موج نو سر درآورد و با این فیلم در واقع افول تألیف‌گرائی در موج نو را به ثبوت رساند. کارگردان یونانی‌الاصل فرانسوی، کُستاگاوراس (متولد ۱۹۳۳)، که قبلاً تریلرهای سنتی می‌ساخت، در دههٔ ۱۹۷۰ به استاد فیلم‌های سیاسی مشهور شد و در این زمینه چندین فیلم ساخت، از جمله فیلم Z (سال ۱۹۶۹)؛ اعتراف (۱۹۷۰)، که هر دو را رائول کوتار فیلمبرداری کرد؛ حکومت نظامی (۱۹۷۳)؛ بخش ویژه (۱۹۷۵)؛ اشعهٔ زنانه (۱۹۷۹)، که در همهٔ آنها ایومُنتان نقش اصلی را ایفاء کرده است؛ و فیلمی به‌نام گمشده (۱۹۸۱) که برای تهیه‌کنندگان آمریکائی ادوارد و میلدرد لوییس (یونیورسال) کارگردانی کرد. از جمله آخرین آثار گاوراس می‌توان از فیلم‌های هاناک (۱۹۸۳) و مشاورهٔ خانوادگی (۱۹۸۶) نام برد، که هر دو فیلمنامه‌های ضعیفی دارند؛ یا فیلم‌هائی چون خیانت‌شده (۱۹۸۸) و جعبه‌ٔ موسیقی (۱۹۸۹)، که هر دو بیش از حد پرحرف هستند.


همچنین مشاهده کنید