جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

موج نوی سینمای چک (۳)


سنتی با مقاصدی جدی و سازش‌ناپذیر به‌دست داده است. فیلم شجاعت روزمره داستان یک مدیر آرمان‌گرای کمونیست است که به‌تدریج درمی‌یابد آرمان‌هایش نادرست بوده‌اند و فجایع انسانی زیادی به‌ بار آورده‌اند. این تمثیل ضد استالینیستی از طرف مقامات رسمی به شدت محکوم شد، و هنگامی‌که جایزهٔ منتقدان فیلم چک در ۱۹۶۵ به او تعلق گرفت دولت به او هشدار داد جایزه را نپذیرد و کوشید جلوی پخش آن را بگیرد.
صدای اعتراض جهانی مقامات مسئول را ناچار به پذیرش فیلم کرد، اما فیلم بعدی او، بازگشت پسر اسرافکار (۱۹۶۶)، در جا به مدت چند توقیف شد. فیلم اخیر که شاهکار شورم شناخته شده، تمثیلی است از سرنوشت فرد در جامعه‌ای اقتدارگرا و در آن قهرمان فیلم، یان، به خاطر اقدام به خودکشی به یک بیمارستان روانی منتقل می‌شود. عدم توفیق یان در 'انطباق' با ساختارهای موجود جامعه به خاطر آن است که نمی‌خواهد هویت فردی خود را نادیده بگیرد، و سرانجام گروهی اوباش او را اشتباهاً به جرم تجاوز به یک دختر به دام می‌اندازند. سومین فیلم انتقادی او از جامعهٔ معاصر چک، زیر یوغ پنج دختر (۱۹۶۷) به همراه شجاعت روزمره و بازگشت پسر اسرافکار یک سه‌گانه را تشکیل می‌دهد. این فیلم با بدبینی کمتری نسبت به دو فیلم دیگر، به عشق جوانی و بیگانه‌سازی می‌پردازد و روایت خود را با صحنه‌هائی از اپرای دای فرای شوتس اثر کارل وِبِر تنظیم کرده است. شورم و فیلمنامه‌نویسش یوزف اشکوُرِسکی (متولد ۱۹۲۴) - که با مِنزِل و کارگردان‌های دیگر موج نو نیز همکاری کرده است - در فیلم مرگ کشیش/عاقبت کار یک کشیش (۱۹۶۸)، افسانهٔ مسیح را به‌صورت یک فارس با مایه‌های تند سیاسی بازسازی کردند: در روستای کوچکی یک خادم کلیسا وظیفهٔ یک کشیش را با همهٔ حسن نیت بر عهده گرفته است، اما وقتی معلوم می‌شود او یک کشیش رسمی نیست از جانب نهادهی مستبد کلیسا و دولت محکوم به مرگ می‌شود. نمایش عمومی مرگ کشیش از طرف مقامات مسئول یک سال به تأخیر افتاد اما امروز در غرب در دسترس عموم قرار دارد.
فیلم‌های بعدی شورم، روز هفتم، شب هشتم (۱۹۶۹) و سگ‌ها و آدم‌ها (۱۹۷۰)، در بهار سال ۱۹۷۰، برای همیشه توقیف شدند و شورم دیگر اجازهٔ کار در صنعت فیلم چک را نیافت. پس از این ممنوعیت او زندگی خود را با کارگردانی اپرا در تئاترهای حومه گذراند - مانند یکی از قهرمان‌های خودش که نمی‌خواست منزلت اخلاقی‌اش را برای 'انطباق' با خواسته‌های مقامات امنیتی معامله کند. اما سرانجام از این تبعید خودخواسته به‌در آمد و آخرین فیلم خود، با مهربانی کشتن (۱۹۸۹)، را به پایان رساند. این فیلم تمثیلی، ماجرای عشقِ مزاحمت‌بار و کلافه‌کنندهٔ مادرانه است و ما را به یاد آثار پیش از ۱۹۶۸ او می‌اندازد. شورم در ۱۹۸۹ به‌علت نارسائی قلبی درگذشت.
یان نِه‌مِک نیز مانند شورم مایل است در کشور خود فیلم بسازد و در آثارش به حفظ منزلت فردی در جامعه‌ای اقتدارگرا می‌اندیشد. اما به خلاف شورم در زمینهٔ شکل‌گیرائی به‌صورتی جسورانه دست به تجربه زده و از همان دوران تحصیل از پیشگامان موج نو بوده است. نخستین فیلم داستانی او، الماس‌های شب (۱۹۶۴)، اقتباسی است از رمان آرنوشْت لوستیگ با همکاری نویسنده دربارهٔ دو جوان یهودی که از اردوگاه مرگ نازی می‌گریزند. نِه‌مِک این روایت را به نمایش کابوس‌گونه‌ای از اضطراب درونیِ انسانِ تحت فشار شدید جسمی و روانی تبدیل کرده است. این فیلم برداشت‌های مستندگونه‌ای است از چهار روز تعقیب و گریز این دو جوان که با تصاویری از رؤیاها، خیالبافی‌ها، و توهمات آنها برشِ متناوب می‌خورد، چنانکه در جریان کار هر دم درمانده‌تر می‌شوند. الماس‌های شب با تخسین فراوان منتقدان چک روبه‌رو شد و تعدادی جایزهٔ جهانی نصیب کارگردان کرد.
فیلم بعدی نِه‌مِک با همکاری کوتاه اما پربارِ طراحی به‌نم اِستِر کرومباکُوا به پایان رسید و خشم مقامات رسمی را برانگیخت: میهمانی و میهمانان/ گزارشی از میهمانی و میهمانان (۱۹۶۶) فیلمی است شیوه‌پردازانه و تمثیلی کافکائی دربارهٔ سازوکار اختناق در جامعهٔ چک و زهردارترین فیلم موج و. مردی یک میهمانیِ شام باشکوه در فضای زیبای جنگل برپا می‌کند و به میهمانان می‌گوید تنها آرزوی او خوشحال کردن آنها است. با ادامهٔ میهمانی همه به او اطمینان بیشتری می‌دهند که به آنها بسیار خوش گذشته است. تنها یکی از میهمان‌ها، کسی که نمی‌خواهد از خوشگذرانی لذت ببرد، در برابر تن دادن به خشنودیِ زورکی مقاومت می‌کند، و جالب اینکه نقش این مرد را اوالد شورم ایفاء کرده است، که در آن زمان فیلم بازگشت پسر اسرافکار او از طرف حکومت توقیف شده بود.
سرانجام این میهمان ناراضی، بی‌سروصدا مجلس را ترک می‌کند و همهٔ میهمانانِ باقی‌مانده اخم‌هایشان درهم می‌رود. اگر حتی یک میهمان هم از شرکت در این خوشباشی پرهیز کند، همهٔ میهمانی خراب می‌شود، بنابراین همه به راه می‌افتند و با سگ به تعقیب میهمان ناراضی می‌پردازند. این تمثیل شوم از همرنگ جماعت شدن در شرایط نارضایتی سیاسی با طراحی درخشان کرو مباکُوا، موفق شد ترکیبی از یک زیبائی غریب در سایهٔ نوعی تهدید را به بهترین شکل خود به‌دست دهد. بسیاری از صحنه‌های فیلم از نقاشی‌های معاصر و تصاویر رسانه‌های چک الگوبرداری شده که یک کنایهٔ بصریِ زیرپوستی به فیلم داده‌اند. بسیاری از نقش‌ها را دوستان کارگردان ایفاء کرده‌اند، لذا از زاویه‌ای دیگر نیز کنایه‌های فیلم بدل به یک بیانیهٔ سیاسی از جانب هنرمندان و روشنفکران پراگ شده است. هنگامی‌که فیلم میهمانی و میهمانان را برای رئیس‌جمهور، نووتنی، نمایش دادند به خشم آمد و گفت 'این فیلم به دستورِ توقیف فیلمِ این یارو شورم و اینکه سگ گذاشتیم تا مواظبش باشد اشاره می‌کند، نه؟' این‌بار برای نه‌مک و دوستانش سگ گذاشتند تا مواظبشان باشد.
نمایش آن برای دو سال تمام ممنوع و خود فیلم ابزاری شد در دست معاندان تا هر دشنامی دارند به او بدهند. این فیلم به همراه گل‌های داوی از کیتیلُوا بهانه‌ای به‌دست مجلس شورای ملی چکسلواکی در ۱۹۶۷ داد تا موج نوی چک را به‌کلی نفی کنند. پس از این ماجراها نه‌مک و کرومباکُوا به موضوع‌های غیرسیاسی دربارهٔ خیالبازی‌های جنسی، از جمله سه‌گانهٔ شهیدان عشق (۱۹۶۷)، روی آوردند که همان کیفیات تصویرگرانه و توهم‌آفرینِ الماس‌های شب را به خاطر می‌آورند. با روی کار آمدن دوبچِک در ژانویهٔ ۱۹۶۸ فیلم میهمانی و میهمانان سرانجام در داخل کشور به نمایش درآمد و در بهار ۱۹۶۸ به‌طور رسمی به جشنوارهٔ کن فرستاده شد. روزی که نه‌مک به همراه یوزف اشکورِسکی در حال ساختن فیلم مستندی دربارهٔ پراگ بود تانک‌های شوروی در ۲۱-۲۰ اوت وارد شهر شدند، لذا فیلم مزبور به مالیخولیای اشغال پرداخت و اُراتوریو برای پراگ (۱۹۶۸) نام گرفت، و به‌صورت مخفی از چکسلواکی به خارج برده شد. به محض خروج فیلم از کشور نام نه‌مک در لیست سیاه قرار گرفت و او از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۴ موفق به ساختن فیلم نشد؛ و در آن سال اجازهٔ مهاجرت به فرانسه به او داده شد. نه‌مک خارج از وطن خود موفق شد در تلویزیون آلمان غربی کار کند و در آنجا فیلم رابط چک: انعکاسِ مرگِ خودم (۱۹۷۵)، زندگینامه‌ای چهل دقیقه‌ای، که بخش آغاز آن مخفیانه در چکسلواکی فیلمبرداری شد را به پایان رساند. نه‌مک در ۱۹۷۷ به سانتامونیکا در کالیفرنیا رفت و در آنجا عملاً ناشناس ماند و گاه در دانشگاه‌های آمریکا به تدریس فیلم پرداخت. او در ۱۹۸۹ به چکسلواکی بازگشت و اقتباس از لادیسلاو کلیما را به فیلم درآورد.


همچنین مشاهده کنید