پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

رف ، رق ، رگ


رفت آنجا که عرب نى انداخت
رک: آنجا رفت که عرب نى انداخت
رفت ابرويش را درست کند چشمش را کور کرد! (عا).
رک: رفت بهترش کند بدتر شد
رفت بهترش کند بدتر شد
نظير:
رفت ابرويش را درست کند چشمش را کور کرد
ـ رفت کلاه بياورد سر را هم به باد داد
ـ اى واى که بد نشد بَتَر شد
رفت به نان برسد به جان رسيد
رک: رفت کلاه بياورد سر را هم به باد داد
رفت کلاه بياورد سر را هم به باد داد
نظير:
دنبال ريش رفت سبيل را هم از دست داد
ـ نايافته دُم دو گوش گم کرد
ـ رفت به نان برسد به جان رسيد
رفتم اصفهان براى کار آسان، کُپه روى سرم گذاشتند گفتندبرو آسمان!
شخص کاهلى دنبال کار آسان و پردرآمد مى‌گشت. به او گفتند در اصفهان کار پردرآمد و آسان زياد است. آن شخص شادمان شد و راه اصفهان را در پيش گرفت. وقتى به اصفهان رسيد او را به محلى راهنمائى کردند که در آنجا عمارتى بلند مى‌ساختند. کُپه‌اى گِل در ناوه‌اى بزرگ روى سرش نهادند و گفتند: 'اين گِل را بربر به پشت‌بام!' مرد کاهل ناچار پذيرفت، عصر وقتى مزدش را گرفت با خود گفت: 'اگر کار آسان در اصفهان اين است پس واى به کار سخت!' در حال از اصفهان گريخت و به شهر خود بازگشت. يکى از همشهريانش از او پرسيد: 'کجا بودي؟' گفت: رفتم اصفهان براى کار آسان، کپه روى سرم گذاشتند گفتند برو آسمان!
رفتم بالاخانه ببينم انگوره، ديدم زنبوره! (عا).
نظير: به بوى کباب رفت ديد خر داغ مى‌کنند!
رفتم ثواب کنم کباب شدم
نظير: فکر نانِ گربه را کردم موش خانه‌ام را خراب کرد
رفتم خانهٔ خاله دلم واشه، خاله تيزيد دلم پوسيد! (عا).
رفتم شهر کورها ديدم همه کور من هم کور!
رک: خواهى نشوى رسوا هم‌رنگ جماعت شو...
رفتند قمر (=قمرالملوک) را بياورند، نبود، بلبل خاکى را آوردند! (عا).
به طنز و تمسخر در مورد خواننده‌اى کريه‌الصوت به‌کار مى‌برند که در مجلسى آواز بخواند
رفتند قمر٭ را بياورند، نبود، کلفتش را آوردند! (عا).
به طنز و تمسخر در مورد خواننده‌اى به‌کار مى‌برند که هم زشت‌رو باشد و هم بد‌آواز
٭ مقصود از 'قمر' قمرالملوک وزيرى است
رفتند و ريم و دِگر آيند و روند (خيّام)
رک: هر کسى پنج روز نوبت اوست
رفتن و نشستن بِهْ که دويدن و گسستن (سعدى)
رک: آهسته برو هميشه برو
رفتنى مى‌رود و آمدنى مى‌آيد شدنى مى‌شود و غصه به ما مى‌ماند
رفته رفته قشو قلمدان مى‌شود!
به تمسخر و تحقير دربارهٔ شاگرد بى‌استعداد و تنبلى به‌کار برند که پس از زمانى دراز اندک پيشرفتى در کار تحصيل يا حرفت‌ آموزى حاصل کرده باشد.
نظير:
شاگرد رفته رفته به استاد مى‌رسد
ـ پار بودى حيدر و امسال گشتى حيدرک سال ديگر گر بمانى قطب دين حيدر شوي!
ـ تار بودى نور گشتى اى عزيز غوره بودى گشتى انگور و مويز (مولوى)
رفته‌ها پشيمانند و مانده‌ها سرگردان
رفيقان قدر يکديگر بدانيد خدا کى مى‌هد عمر دوباره٭
نظير: بيا تا قدر يکديگر بدانيم که تا ناگه ز همديگر نمانيم (مولوى)
٭ شب تاريک و ابر پاره پاره شراب خُلّر و مى در پياله
........................ ................... (از ترانه‌هاى عاميانه)
رقصش مال ماست عرقچينش مال ديگران
نظير: مرغش را ديگرى بخورد چماقش را ما بخوريم؟
نيزرک: کى کاشت، کى درو کرد؟
رقص اندر خونِ خود مردان کنند
رگ به ريشه مى‌کشد
رک: تره به تخمش مى‌رود حسنى به بابا


همچنین مشاهده کنید