جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

عب، عج، عد، عذ، عر، عز


عبادت به‌جز خدمت خلق نیست٭ (سعدی)
٭ ........................... به تسبیح و سجّاده و دلق نیست (سعدی)
عبادت به سجاده و دلق نیست (رضا قاضی مرادی)
عبارت را از عبارت بسیار فرق است
چنین شنیدم که هارون‌الرشید خوابی دید بر آن جمله که پنداشتی که جملهٔ دندان‌های او از دهان بیرون افتادی به یک بار. بامداد معبّری را بخواند و پرسید که تأثیر این خواب چیست؟ معبّر گفت: زندگانی امیرالمؤمنین دراز باد، همهٔ اقرباء تو پیش از تو بمیرند چنانکه کس نماند. هارون‌الرشید گفت: این معبّر را صد چوب بزنید (...) خوابگزاری دیگر را فرمود آوردند و این خواب را با وی بگفت. خوابگزار گفت: بدین خواب که امیرالمؤمنین دیده است دلیل کند که امیر‌المؤمنین دراز زندگانی‌تر از همهٔ اقرباء باشد. هارون‌الرشید گفت: راهنمونی خرد یکی باشد (...) امّا عبارت را از عبارت بسیار فرق است. این مرد را صد دینار فرمود (قابوس‌نامه)
  عجب رسمی است رسم آدمی‌زاد که دور افتاده را کی می‌کند یاد (از ترانه‌های روستائی خراسان)
عجب عجب که تو را باد دوستان آمد (از مجمع‌الامثال)
نظیر:
وه چه خوب آمدی صفا کردی؟ چه عجب شد که یاد ما کردی (ایرج میرزا)
ـ آفتاب از کدام سمت درآمده است؟
    ـ آفتاب از کدام سمت دمید که تو امروز یاد ما کردی؟ (ایرج میرزا)
 ـ شما کجا، اینجا کجا؟
عجب ماستی خریدیم همش دوغ خالی بود! (عا).
نظیر: عجب کشکی سابیدیم همش دوغ پتی بود!
عجب کشکی سابیدیم همش دوغ پتی بود! (عا).
نظیر: عجب ماستی خریدیم همش دوغ خالی بود!
عجله کار شیطان است
نظیر:
شتاب و بدی کار اهریمن است (فردوسی)
ـ تعجیل‌کننده پیر و شیطان است
ـ لعنت به‌کار دستپاچه!
عدل، ترازوی خدا در روی زمین است
عدلِ تو قندیل شب افروز تُست
رک: یک ساعت عدالت بهتر از هزار سال عبادت است
عدو در چَهْ و دیو در شیشه بِهْ!
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد٭ (صائب)
٭ ............................. خمیر مایهٔ دکان شیشه گر سنگ است (صائب)
عذر احمق از جُرمش بدتر است
نظیر:
عذر احمق بدتر از جرمش بوَد (مولوی)
ـ عذر احمق را نمی‌باید شنید (مولوی)
عذر احمق بدتر از جُرمش بود٭
رک: عذر احمق از جُرمش بدتر است
٭ ........................... عذر نادان زهرِ هر دانش بوَد (مولوی)
عذر احمق را نمی‌باید شنید٭
رک: عذر احمق از جرمش بدتر است
٭ مرغ بی‌وقتی سرش باید برید  .............................. (مولوی)
عذر تقصیرات ما چندان که تقصیرات ما
عذر رو را سفید نمی‌کند
نظیر: معذرت هم روی گناه را سفید نمی‌کند
عرعرش بس نیست، جو هم می‌خواهد! (عا).
رک: کچلی‌اش کم است، آواز هم می‌خواند!
عروس بی‌جهاز، روزهٔ بی‌نماز، دعای بی‌نیاز، قورمهٔ بی‌پیاز! (عا).
رک: روزهٔ بی‌نماز، عروس بی‌جهاز...
عروسِ پایش کج است می‌گوید راه خانهٔ داماد هموار نیست!
رک: به عروس گفتند برقص، گفت: اتاق کج است
عروس تعریفی شلخته از آب درمی‌آید! (عا).
عروس جوان، داماد پیر، سبد را بیار جوجه بگیر! (عا).
به طعن و تمسخر به‌کار برند
    نظیر: نزیبد مرا با جوانا چمید که بر عارضم صبح پیری دمید (سعدی)
عروس جهاز تنبان دارد مفت کفل گُنده‌اش! (عا).
عروس خانگی قُربی ندارد
نظیر:
هر که عروس عمّه شد مغز سرش چو دُنبه شد
ـ هر که عروس خاله شد بی‌حرمت و جزغاله شد
ـ هر که عروس خاله شد مغز سرش تو چاله شد
ـ به دُم جنبانک گفتند: چرا لنگهایت اینقدر باریک است؟ گفت: آخر من عروس عمّه‌ام هستم!
عروس سرِ خودش را نمی‌توانست ببندد رفت سرِ همسایه را ببندد (عا).
نظیر: زن حاجی خانهٔ خودش نمی‌توانست آش بپزد می‌رفت خانهٔ همسایه برای آش پختن!
عروس شدم وسمه کنم نه وصله! (عا).
نظیر: آمدم وسمه کنم نه وصله!
عروس عروسی داره، داماد خبر نداره! (عا).
رک: خانه عروس عروسی است، خانهٔ داماد خبری نیست
عروس که به ما رسید شب کوتاه شد! (عا).
رک: نوبت به اولیاء که رسید آسمان تپید
عروس که بی‌تنبون شد کنج صندوقخانه می‌نشیند (عا).
نظیر: بی‌بی از بی‌چادری خانه‌نشین شده است
عروس ما عیبی ندارد، کور است و کچل است و سرگیجه دارد! (عا).
نظیر:
چهارشنبه‌ها هم غش می‌کند
ـ شتر کجایش خوب است که لبش بد باشد
ـ نجنب که گنجی!
عروس ما شکل ندارد، امّا ماشاءالله به نازش! (عا).
نظیر: گاو ما شیر نمی‌دهد، اما ماشاءالله به شاخش! (عا).
عروس نازش به جهازش است
عروس نمی‌توانست برقصد می‌گفت اتاق کج است!
رک: به عروس گفتند: برقص، گفت: اتاق کج است
عروس به چشم تماشاگر آسان است
عروسی به هوس، تعزیه به عوض
عروسی چو بگذشت صد کاسه به نانی!
نظیر: گندمت چون پاک گردد پای بر غربال زن (صائب)
عروسی را که مادرش تعریف کند برای آقادائی‌اش خوب است!
نظیر: مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطّار بگوید (سعدی)
عروسی که مادرشوهر ندارد اهل محل مادرشوهرش هستند!
عروسی نکرده بچّه در گهواره می‌خواباند!
رک: گاو نخریده آخور می‌بندد
  عزّت ز قناعت است وخواری ز طمع با عزّت خود بساز و خواری مطلب٭ (اوحدی کرمانی)
      ٭ در کتاب گنج بی‌رنج تألیف فضل‌الله اویسی (ص ۸۴۶) این بیت به باباافضل نسبت داده شده است
عزّت هرکس به دست خودش است
رک: حرمت هرکس در دست خودش است
عزرائیل بدنام است!
نظیر:
 کاه از تو نیست، کاهدان که از تُست
    ـ بسیار مخور که نان هراسان از تُست بر خویش ترحمی که این جان از تُست
عزیز از ماندنِ دائم شود خوار٭ (دقیقی)
رک: مهمان تا سه روز عزیز است
٭ من اینجا دیر ماندم خوار گشتم ...........................(دقیقی)
  عزیزِ الهی به سعی بدخواه ذلیل نگردد (خواجه نظام‌الملک)
رک: عزیزکردهٔ خدا را نمی‌شود ذلیل کرد
عزیز پدر و مادر با پِهِنْ پا زن می‌شود یا مهتر!
رک: بچّهٔ عزیز دُردانه یا خُل می‌شود یا دیوانه
عزیزکردهٔ بابا آخرش حمّال می‌شود
نظیر: بچّهٔ عزیز دُردانه یا خُل می‌شود یا دیوانه
عزیزکردهٔ حق را ذلیل نتوان کرد
رک: عزیزکردهٔ خدا را نمی‌شود ذلیل کرد
عزیزکردهٔ خدا را نمی‌شود ذلیل کرد
نظیر:
عزیزکردهٔ حق را ذلیل نتوان کرد
ـ عزیز الهی به سعی بدخواه ذلیل نگردد (خواجه نظام‌الملک)
    ـ آنکه را کرد کردگار عزیز  نتواند زمانه خوار کند (قاآنی)
نیزرک: با خدادادگان ستیزه خطاست


همچنین مشاهده کنید