جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

کش، کع، کف


کشته آنقدر فزون است که نايد به‌شمار
رک: کشته از بس که فزون است کفن نتوان کرد
کشته از بس که فزون است کفن نتوان کرد٭
نظير: کشته آنقدر فزون است که نايد به‌شمار
٭ ..........................    فکر خورشيد قيامت کن و عريانى چند (نظيرى)
کشته گردد مارگير آخر به نيش مارها
رک: از مارگير مار برآرد همى دمار
کشتى چو بشکند چه زيان تخته پاره را (وحيد قزوينى)
نظير: چاه را چه زيان، کونِ دلو پاره مى‌شود
کشتى نوح چه انديشه ز طوفان دارد٭
٭ دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد .......................... (صائب)
کِشْ کِشْ است، چه زرکش، چه کوت‌کش
نظير: قبا سفيد قبا سفيد است
کشمشْ بى‌دُم نمى‌شود و ماهى بى‌تيغ
کشمشک آهسته برو آهسته بيا که گربه شاخت نزنه
رک: موش موشک آهسته برو آهسته بيا...
کُشنده‌تر از مرض، منّت طبيب است!
نظير: جان به تلخى دادن از ناز طبيبان بهتر است
کعبه‌اى آباد کرد هر کس دلى را شاد کرد٭
رک: عالمى را شاد کرد آنکه يک دل شاد کرد
٭ .............................. شد سليمان هر که مورى را ز لطف امداد کرد (طائى شيرازى)
کعبه چه رَوى برو دلى به‌دست آر
رک: دل به‌دست آور که حجّ اکبر است
کعبهٔ دل را زيارت کن که فرسنگش کم است
رک: دل به‌دست آورد که حجّ اکبر است
کعبه يک سنگ نشانى است که ره گم نشود (صامت بروجردى)
صورت ديگرى است از: 'غرض از کعبه نشانى است که ره گم نشود'
کفاف کى دهد اين باده‌ها به مستى ما٭
      ٭ ............................ خُم سپهر تهى شد ز مى‌پرستى ما (نجيب کاشى)
کفتر زدن که هنر نيست اگر راست مى‌گوئى يک دفعه هم شکار ببر برو!
کف دست که مو ندارد از کجاش مى‌کَنند
رک: خر برهنه را پالان نتوان گرفت
کفران نعمت زوال نعمت است
نظير:
کفر نعمت نعمت از کَفَت بيرون کند (مولوى)
     ـ هر آنکس که کفران نعمت کند به حرمان نعمت شود مبتلا (کمال اسمعيل)
کفر نعمت نعمت از کَفَت بيرون کند٭ (مولوى)
رک: کفران نعمت زوال نعمت است
٭ شکر نعمت نعمتت افزون کند .......................... (مولوى)
کفش آنِ پا، کلاه آنِ سر است٭
نظير: کُلَه بر فرق ز يبد کفش بر پاى (اميرخسرو دهلوى)
٭ روز عدل و عدل دادِ در خورست ............................... (مولوى)
کفش پينه‌دوز پاشنه ندارد!
رک: کوزه‌گر از کوزه شکسته آب مى‌خورد
کفش تنگ از پا بدر!
نظير: رها کن زن زشت ناسازگار!
نيزرک: تهى‌پاى رفتن به از کفش تنگ
کفش تنگ و پاى لنگ!
کفشِ تو شود پاره بر من چه حَرَج داره؟
کفش کفشِ گيوه، راه راهِ شيوه، زن زنِ بيوه
نظير: فرش فرش قالى، ظرف ظرف مس، نان نان گندم
کفش‌ها را هم امام جعفر صادق فرموده خودت نگهدار!
خواجه‌اى به زيارت دوستى رفت، غلام را به برداشتن کفش همراه برد. ميزبان براى اکرام به ميهمان خربزه‌اى شيرين و شاداب پيش وى نهاد و حديثى از امام جعفر صادق (ع) در خواص خربزه بخواند که تن فربه کند و بر قوت پشت بيفزايد و سدّهٔ معده براند و سنگ گُرده بريزاند، و کم‌کم خربزه بخورد تا قسمت روئين به غايت رسيد. سپس حديثى ديگر هم از آن حضرت روايت کرد که نيش کشيدن پوست آن دندان‌ها را جلا دهد و بر روشنى چشم بيفزايد، و پوست‌ها را نيز به دندان کشيدن گرفت. غلام که تا آن موقع اميد مى‌داشت که از خربزه يا پوست آن بخشى بدو رسد خشمگين کفش‌ها را نزد آقا نهاده گفت: کفش‌ها را هم امام جعفر صادق فرموده خودت نگهدار! (نقل از امثال و حکم دهخدا، ج ۳، ص ۱۲۲۱، با اصلاح رسم‌الخط و تغيير اندک در يکى دو عبارت)
کفش‌هايت جفت، حرفهايت مفت
رک: حرفهايت مفت، کفش‌هايت جفت!
کفش‌هايش يکى سينه مى‌زند يکى نوحه مى‌خواند!
کفگير به آفتابه مى‌گويد: دو سوراخ دارى!
رک: ديگ به ديگ مى‌گويد رويت سياه
کَفَمْ نِهْ، سرم نِهْ
رک: نان بده، فرمان بده


همچنین مشاهده کنید