سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

کم، کن


کمان را به کماندار بده (عبيد زاکانى)
رک: کار را به کاردان بايد سپرد
کم بخور پدر حکيم را در آر، راست راه برو پدر حاکم را در آر! (عا).
کم بخور، غم نخور
يعنى قناعت کن و با اندک بساز تا با آسودگى خيال و فراغ‌بال زندگى کنى
کم بخور، گِرد بخواب!
رک: قناعت هر که کرد آخر غنى شد
کم بخور، نوکر بگير!
نظير:
يک نان کمتر بخور نوکر بگير!
ـ غلامى که بابات داشت سياه بود!
کم بخور هميشه بخور
رک: قناعت هر که کرد آخر غنى شد
کم بگو، سنجيده بگو
نظير:
سخن را بسنج و به اندازه بگوى
ـ کم گوى و گزيده گوى چون دُرّ (نظامى)
ـ سخن بسيار دانى اندکى گوى 
ـ سخن چون حکيمان نکو گوى و کوته (ناصرخسرو)
کم بود جنّ و پرى، يکى هم از ديوار پريد
رک: جن و پرى کم بود، يکى هم از ديوار پريد!
کم بوَد قيمت جنسى که فراوان باشد (قزل‌باش خان امّيد)
رک: کم شود قيمت کالا چو فراوان گردد
کمتر ز سگ کسى است که زخم زبان زند
کمترک انداز سگ را استخوان٭
نظير:
سگ را که چاق کنند هار مى‌شود
ـ سگ را که گُنده کنى بچّه‌ات را مى‌درد
 ـ خدمت به خر مزدش تيز است و لگد
ـ ندامت مى‌کشد هر کس به نااهلان کند نيکى
  ٭ آلت اشکار خود جز سگ مدان .........................(مولوی)
کمترکى، نترّکى! (عا).
رک: کاه از تو نيست کاهدان که از تو است
کم خور و بسيارى راحت نگر٭
رک: يک لقمه کمتر بخور گير حکيم نيفتى...
      ٭ چون تو همائى شرف کار باش ......................(نظامى)
کم خور و کم گوى و کم‌آزار باش٭
٭ چون تو همائى شرف کار باش ....................... (نظامى)
کمروئى کُرّهٔ حرام به بار مى‌آورد
رک: آدم کم‌رو هميشه کلاهش پسِ معرکه است
کم شود قيمت کالا چو فراوان گردد٭(قاآنى)
نظير: 
هر زيادى بى‌قيمت و هر اندکى با عزّت است
ـ متاع در همه‌جا بى‌بهاء ز ارزانى است (کاتبى)
ـ خواريِ هر چيز ز بسيارى است
ـ هر چه بسيار شود خوار شود
    ـ نرخ متاعى که فراوان بوَد گر به مَثَل جان بوَد ارزان بوَد (جامى)
ـ کم بوَد قيمت جنسى که فراوان باشد (قزل باش خان امّيد)
٭ ........................... با فراوانى کالا ضرر آميخته است (قاآنى)
کم‌عقلى هم بلائى است
کم عيالى دومِ توانگرى است (از قابوس‌نامه)
کم‌کم بخور پُر پُر نخور، هر چند زيادش خوشتره (عا).
رک: يک لقمه کمتر بخور گير حکيم نيفتى...
کم کند صحبتِ بدان خِرَدَت (سنائى)
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
کم گوى و به‌جز مصلحت خويش مگو٭
٭ .............................  چيزى که نپرسند تو از پيش مگو (باباافضل)
کم گوى و گزيده گوى چون دُرّ (نظامى)
نظير:
سعديا بسيار گفتن عمر ضايع کردن است (سعدى)
ـ پُر سخن گفتن نشان جاهلى است
ـ نيايد ز گفتار بسيار سود (فردوسى)
ـ آن خشت بوَد که پُر توان زد (نظامى)
    ـ يک دسته گل دماغ پرور از خرمن صد گياه بهتر (نظامى)
    ـ سخن کم گفتن و انديشه کردن بِهْ از بسيار گوئى پيشه کردن (هلالى جغتائى)
ـ پُر گفتن به قرآن خوش است
کم گيرى کَمَتْ گيرم، نمرده ماتمت گيرم (عا).
رک: کاسه داريم آرک اورک، تو پُر کنى من پُر ترک
کمِ ما و کَرَمِ شما!
هديهٔ ناچيز ما بپذير
کم‌مايه بوَد هزار پيشه (اخگر)
رک: پياز آدم هر جائى کوته نمى‌بندد
کم محلى از صد چوب بدتر است
کمند بر سرِ اسبان بدلگام زنند٭
رک: ستور هر چه چموش‌تر باشد لواشه‌اش را بايد محکم‌تر کشيد
٭ مرا کمند ميفکن که خود گرفتارم ........................ (سعدى)
کم‌همّت را نام بر نيايد (قابوس‌نامه)
    نظير: همّت بلند دار که مردان روزگار از همّت بلند به‌جائى رسيد‌ه‌اند
کنار گود نشسته مى‌گويد: لنگش کن!
کنّاس در بازار عطرفروشان بيهُش و بى‌خويشتن مى‌شود
نظير: از گلاب آيد جُعَل را بيهُشى
کند در هر قدم فرياد خلخال که حسن گُلرخان يا در رکاب است
رک: به حسنت مناز به يک تب بند است، به مالت مناز به يک شب بند است
کند فعل شيربچّهٔ شير
رک: تره به تخمش مى‌روَد حسنى به باباش!
کندند از مدينه و در کربلا زدند٭
ارتباطى ميان اين دو امر يا اين دو گفته وجود ندارد
٭ و آنگه سرادقى که فلک محرمش نبود .................. (محتشم کاشانى)
کُنده که بد شکن شد گاز را مى‌پَراند
وقتى فشار و سختى بر کسى فراوان وارد آمد طغيان مى‌کند
کَنْگَرْ خورده و لنگر انداخته
نظير:
خيال مى‌کند اينجا خانهٔ خاله است
ـ مسجد گرم و گدا آسوده!
  کَنَند از چانه اَرْ ريش کسى را از او مانَد به‌جا البتّه چانه! (روحانى)
رک: آنچه در جوى مى‌رود آب است...


همچنین مشاهده کنید