جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

گا


گابم مى‌زايد، آبم مى‌آيد، زنم هم دردش است! (عا).
رک: سِپَلِشْت آيد و زن زايد و مهمان عزيزت برسد
  گازُر که به‌کار خود تمام است بهتر ز حريرباف خام است (اميرخسرو دهلوى)
رک: پالانگريِ خوب بهتر از قلابدوزيِ بد است
گازر نکند به مزد تعجيل زيرا که گرو به‌دست دارد
نظير: گرو در دست گازر است
گاله به جهود ارزانى!
رک: سرِ خر و دندان سگ
گاو آمد و خورد دفتر پارين را
رک: آن دفترها را گاو خورد
گاو از کفّه‌ دور!
رک: دستِ خر کوتاه!
  گاوان و خران بار بردار  بِهْ ز آدميان مردم‌آزار (سعدى)
رک: سگ از مردم مردم‌آزار بِهْ
گاو با گاو جنگ مى‌کند گوساله از ميان مى‌رود
رک: اسب و استر که به‌هم افتادند خر در ميانه پايمال مى‌شود
گاو بکش، گنجشک هزارش يک من است! (عا).
رک: صد تا چقوک با پر و بالش نيم من است
گاو حاج ميرزا آقاسى است سر زده به همه جا وارد مى‌شود
نظير:
گاو على دوستى است
ـ سگ حسن دله است هر جا دارى باز ببيند داخل مى‌شود!
گاو زال از شيرِ ايوان انوشيروان نمى‌ترسد
گاو شاخ‌زن هم يکى را براى خودش نگاه مى‌دارد که به او علف بدهد
رک: چو بِهْ گشتى طبيب از خود ميازار
گاوِ على دوستى است
رک: گاو حاج‌ميرزا آقاسى است سرزده به همه‌جا وارد مى‌شود
گاو که پير شد گوساله‌اش عزيزتر مى‌شود
گاو ما شير نمى‌ده، امّا ماشالا به شاخش!(عا).
نظير:عروس ما شکل ندارد، امّا ماشالا به نازش!
گاوِ مشيرالدوله مشيرالدولهٔ گاوهاست
رک: اسب مشيرالدوله، مشيرالدوله‌ٔ اسب‌هاست
گاو ممکن است سياه باشد ولى شيرش سفيد است٭
      ٭ ظاهراً از امثال خارجى است که وارد زبان فارسى شده است
گاو نخريده آخور مى‌بندد!
نظير:
خر نخريده آخور مى‌بندد 
ـ عروسى نکرده بچّه در گهواره مى‌خواباند
ـ اول آخور ببند بعد گاو را بدزد
ـ اول چاه بکن بعد منار را بدزد
گاوِ نر هزار جريب به تخمش!
مرد کار و عمل از بسيارى و دشوارى کار نمى‌هراسد
رک: براى گاو نر چه يک جريب چه صد جريب
گاو و خر را به يک چوب نبايد راند
رک: همه را به يک چوب نبايد راند
گاو هنوز به چرم اندر است
نظير: اين رشته سر دراز دارد
گاوى است نيک شير و ليکن لگدزن است٭
٭ تَرفِ عدو تُرُش نشود ز آنکه بخت او  ........................ (انورى)
(ترف: نوعى کشک يا دوغ جوشاندهٔ خشک‌کرده باشد)
گاوى که به کهنه‌خورى عادت کرد چاره ندارد
رک: ترک عادت موجب مرض است
گاوى که در پناه با گاو ديگر جفت شود آشکارا خواهد زائيد
نظير: آبستنى نهان بوَد و زادن آشکار
گاوى که سرِ ليسه نباشد نمک نخورد
رک: غايب خايب است
  گاوى که سزاى کاه باشد گر کنجد دهيَش گناه باشد (اوحدى)
رک: براى هر خرى آخور نمى‌بندند
گاه از دروازهٔ تو نمى‌آيد، گاه از سوراخ سوزن بيرون مى‌رود
 
نظير: يک‌جا ميل و مناره را نمى‌بيند، يک جا ذرّه را در هوا مى‌شمارد
 
  گاه باشد که کودکى نادان به غلط بر هدف زند تيرى
بيتى است معروف که از گلستان سعدى (باب سوم، حکايت ۲۷) اقتباس شده و صورت مَثل به خود گرفته است اصل اين مثل در گلستان است:
    'يکى از ملوک پارس را نگينى گرانمايه بر انگشترى بود، بارى به حکم تفرّج با تنى چند از خاصان به مُصّلاى شيراز برون رفت، فرمود تا انگشترى بر گنبد عضد نصب کردند تا هر که تير از حلقهٔ انگشترى بگذراند خاتم او را باشد. اتفاقاً چهار صد تيرانداز که در خدمت ملک بودند جمله خطا کردند مگر کودکى که بر بام رباطى به بازيچه تير از هر طرفى مى‌انداخت. باد صبا تير او را از حلقهٔ انگشترى در گذرانيد. خلعت و نعمت يافت و خاتم به وى ارزانى داشتند. پسر در حال تير و کمان را بسوخت. گفتند: چرا چنين کردى؟ گفت: تا رونق نخستين بر جاى بماند قطعه:
    گَه بوَد کز حکيم روشن راى برنيايد درست تدبيرى
    گاه باشد که کودکى نادان به غلط بر هدف زند تيرى'
گاه مستىّ و گَهْ خرابى تو کس نداند که از چه بابى تو (اوحدى)
نظير: هر لحظه به رنگى بت عيّار درآمد (مولوى)
گاهى به اداء گاهى به اصول٭ ، گاهى به خدا، گاهى به رسول (عا).
نظير: نه به آن داريه و دنبک زدنت، نه به آن زينب و کلثوم شدنت
      ٭ مراد از 'اصول' اصول موسيقى است (دهخدا، امثال وحکم، ذيل همين مَثَل)


همچنین مشاهده کنید