پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

مى (۲)


ميخوارى بهتر از رباخوارى است
مى‌خواستى از توى صد دينار آشِ کشک، شال کشميرى درآيد؟
رک: کبوتر صد دينارى 'ياکريم' نمى‌خواند
مى‌خواهند آب را گِل‌آلود کند ماهى بگيرد
صورت ديگرى است از مَثَل 'از آب گِل‌آلود مى‌خواهد ماهى بگيرد'
نظير: دزد بازار آشفته مى‌خواهد
مى‌خواهد ارزان باشد غلتان هم باشد!
رک: کبوتر صد ديارى 'ياکريم' نمى‌خواند
مى‌خواهد از توى شُله‌زرد کوفته پيدا کند!
نظير:
مى‌خواهد از دُم سگ الک بسازد
 ـ مى‌خواهد نان در تنور سرد بپزد
مى‌خواهد از جوى بگذرد پايش هم تر نشود
مى‌خواهد خرمرده‌اى پيدا کند نعلش را بکَنَد!
نظير: آدم مفتخور دنبال گوز بى‌صاحب مى‌گردد
مى‌خواهد سر تراشى را از سرِ کچل ما ياد بگيرد (عا).
مى‌خواهى عزيز شوى يا دور شو يا گور شو
نظير:
    من اينجا دير ماندم خوار گشتم عزيز از ماندن دائم شود خوار (دقيقى)
ـ به کانِ خويش درون بى‌بهاء بوَد گوهر (انورى)
مى‌دهد ظاهر هر کس خبر از باطن او٭
نظير: ز سيما مى‌توان دريافت در دل هر چه باشد (صائب)
٭ ................................... رتبهٔ پيرهن آرى ز قبا معلوم است (سليم)
ميراثِ خرس مرده به کفتار مى‌رسد
رک: ارث خرس به کفتار مى‌رسد
ميراث خور بهتر از چشته خور است
ميراث‌ِ گرگِ مرده به کفتار مى‌رسد
صورت ديگرى است از مَثَل 'ميراث خرس مرده به کفتار مى‌رسد'
مى‌رسد آخر به‌جائى هر که صاحب جوهر است (عرفى همدانى)
مير غضبى آهسته بِبُر ندارد!
نظير: دشمنى آهسته بزن ندارد
مى‌رود چون کفشِ کج در پايِ کج (از جامع‌التمثيل)
مى‌زند عقرب چو فرصت يافت آخر نيش خود
مى‌زنم چهچهه بلبل که خرم بگذرد از پل (عا).
عبارتى است که افراد چاپلوس و زبان‌آور در توجيه زيان‌آورى و تعلّق‌گوئى خود بر زبان آورند
ميسّر کى شود بوسه به پيغام
رک: بوسه به پيغام نمى‌شود
مى‌سوز چنان که بر نيايد دودت (ابوسعيد ابوالخير)
مى‌فروشى از خودفروشى بهتر است ٭
      ٭ مأخوذ از اين بيت قاسم انوار:
مى‌فروشى هر چه هست از خودفروشى بهتر است چند عيب مى‌فروشان مى‌کنى اى خودفروش
ميفکن بر سر بى‌درد خود زفت
رک: سرى را که درد نمى‌کند دستمال نبند
مى‌کُشد زهر اگر اندک وگر بسيار است
مى‌کِشى بِکِش، اما نگذار پاره شود
مى‌کنم ديوانگى تا بر سرم غوغا شود٭
      ٭ سکّه بر زر مى‌زنم تا صاحبم پيدا شود .............................. (...؟)
مى‌گويم لباس ندارم، مى‌گويد دامنت را بگير!
رک: من گويم نر است، او مى‌گويد بدوش!
مى‌گويم نر است مى‌گويد بدوش!
رک: من مى‌گويم نر است، او مى‌گويد بدوش!
ميل چوبى و زنِ پير براى هم زدن هليم خوبند!
ميل خير به خير است و ميلِ شرّ به شرّ (عنصرى)
ميل دو نان به‌سوى دون باشد٭
٭ مردمان سوى مردمى يارند ................. (کمال اسمعيل)
ميل کودک به گردکان و موبز بيش باشد که بر خداى عزيز (اوحدى)
ميل و مناره را نمى‌بيند اما ذرّه را در هوا مى‌شمارد!
نظير: ذرّه مى‌بيند و خورشيد نمى‌بيند
ميمون بلاگردان طويله است (از جامع‌التمثيل)
رک: سگ خانه باش کوچکِ خانه مباش
ميمون توى حمّام داغ پايش سوخت بچّه‌اش را گرفت زير پايش
رک: ميمون که به تنگ مى‌آيد بچّه خود را زير پايش مى‌گذارد
ميمون زير دمش سوخت بچّه‌اش را به زير پا گرفت
رک: ميمون به تنگ مى‌آيد بچّهٔ خود را زير پايش مى‌گذارد
ميمون که به تنگ مى‌آيد بچّهٔ خود را زير پايش مى‌گذارد
نظير:
ميمون زير دمش سوخت بچّه‌اش را به زير پا گرفت
ـ چون مادر در آب غرقه شود فرزند خويش در زير پاى مى‌گيرد (سَمَک عيّار)
    ـ چو بگذشت آب از سرِ ناخدا نهد بچّهٔ خويش را زير پا
ـ ميمون توى حمّام داغ پايش سوخت بچّه‌اش را گذاشت زير پايش.
ميمون هر چه زشت‌تر است ناز و اداش بيشتر است
نظير: بُزِ گر از سرچشمه آب مى‌خورد
ميوه از درخت بيد نبايد جُست
    نظير:
هرگز از شاخ بيد بَر نخورى (سعدى)
    ـ درخت مُقُل نه خرما دهد نه شفتالو (سعدى)
    ـ زمين شوره سنبل برنيارد (سعدى)
ميوه‌ام داد آسمان وقتى‌که دندانم گرفت٭
نظير:
محال است اينکه با هم، نعمت و دندان شود پيدا (صائب)
ـ تا لبِ نانى عطا فرمود دندانم گرفت٭ ٭
    تا يکى خر داشت پالانش نبود يافت پالان گرگ خر را در ربود
    کوزه بردش آب مى‌نآمد به‌دست  آب را چون يافت خود کوزه شکست (مثنوى معنوى، دفتر اول)
٭ وقت پيرى آمد آن سيب ز نخدانم به‌دست .............................. (...؟)
٭ ٭کام بخشى‌هاى گردون نيست جز داد و ستد ................... (کليم کاشانى)
ميوهٔ خاک‌انداز، فضله و نجاست است
نظير: مطلب بوى نافه از مردار
ميوهٔ درخت دانش نيکوکارى و کم‌آزارى است (از سخنان بزرگمهر)
ميوه که پخته شد اگر نچيند از درخت بيفتد (قابوس‌نامه)
رک: آن ميوه که پخته شد بيفتد ز درخت
ميهمان گر چه عزيز است ولى همچو نفس خفقان آرد اگر آيد و بيرون نرود!
رک: مهمان تا سه روز عزيز است
ميهمان ميهمان را نمى‌تواند ببيند صاحب خانه هر دو را
صورت ديگرى است از مَثَل 'مهمان چشم ندارد مهمان را ببيند، صاحب خانه هر دو را'


همچنین مشاهده کنید