چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

هر (۱۰)


هر که را حلم نيست ديو و دَد است
رک: بُردبارى نشانهٔ مردى است
هر که را خرج ز دخل است فزون عاقل نيست٭
نظير: بر آن کدخدا زار بايد گريست که دخلش بوَد نوزده و خرج بيست (سعدى)
٭ شاديِ هر که فزونست ز غم کامل نيست ............................. (صائب)
هر که را خُلقش نکو نيکش شمر خواه از نسل على خواه از عمر
هر که را خوابگه آخر به دو مُشتى خاک است٭
رک: آدميزاد تخم مرگ است
٭ گو چه حاجت که بر افلاک کشى ايوان را .............................. (حافظ)
هر که را دردى رسد ناچار گويد واى را
نظير: به ناچار فرياد خيزد ز درد (سعدى)
هر که را در سر نباشد عشق يار بهر او پالان و افسارى بيار! (شيخ‌ بهائى)
رک: سرى که عشق ندارد کدوى بى‌بار است
هر که را در عقل نقصان اوفتد  کار او فى‌الجمله آسان اوفتد (عطّار)
رک: دنيا به کام ابلهان است
هر که را ريش بزرگ است خرد کوسه بوَد٭
رک: ريش دراز و سر کوچک نشان حماقت است
٭ خواجه را با همه زفتى هوس مدح خود است بر لب گاو چه جاى هوس بوسه بوَد
اين حماقت نه عجب باشد از آن ريش بزرگ ........................ (اديب صابر)
هر که را زبان خوش‌تر، خواهان بيشتر (قابوس‌نامه)
نظير: هر که گفتار نرم پيش آرد همه دل‌ها به قيد خويش آرد (مکتبى)
هر که را زر بيش است حرفش پيش است
رک: اى زر تو خدا نه‌اى وليکن به خدا ستّارِ عيوب و قاضى حاجاتى
هر که را زر بيش است طمع بيشتر
نظير: مرغ هر چه فربه‌تر تخمدانش تنگ‌تر
هر که را زر در ترازوست زور در بازوست (سعدى)
رک: اى زر تو خدا نه‌اى وليکن به خدا ستّارِ عيوب و قاضى حاجاتى
هر که را زر در دست، حق در دست
نظير:
هر که را زر در ترازوست زور در بازوست (سعدى)
ـ تا زر دارى به زور محتاج نه‌اى 
ـ هر که را زر بيش است حرفش پيش است
نيزرک: اى زر تو خدا نه‌اى وليکن به خدا ستّار عيوبى و قاضى حاجاتى
هر که را سخاوت است چه حاجت به شجاعت است
رک: سخى در هر دو عالم سربلند است
هر که را سر بزرگ دردِسر بزرگ
نظير: 
سر بزرگ بلاى بزرگ دارد
ـ هر سرى که بزرگ‌تر است دردسرش هم بيشتر است
هر که را شرم نيست ايمان نيست
نظير: حيا حصار ايمان است
هر که را صبر نيست حکمت نيست٭
رک: صبر تلخ است وليکن برِ شيرين دارد
٭ گنج صبر اختيار لقمان است ........................ (سعدى)
هر که را طاووس بايد جور هندوستان کشد ٭
نظير:
هر که باشد طالب گوهر نينديشد ز آب (عبدالواسع جبلّى)
ـ هر که را محبوب بايد کُنده و زندان کشد
ـ هر که گنج خواهد رنج بَرَد
ـ زر از معدن به کان کندن برآيد (سعدى)
ـ آب حيوان درون تاريکى است (سنائى)
ـ جدّ و جهدى به‌کار مى‌بايد هر که را وصل يار مى‌بايد (اوحدى)
٭ ............................ هر که را محبوب بايد محنت زندان کشد (...؟)
هر که را ظلم بيش، دشمن بيش
رک: ظالم پاى ديوار خود را مى‌کَنَد
هر که را عقل است عقبىٰ را به دنيا کى دهد
هر که را عقل نيست دولت نيست٭
نظير:
آدمى را عقل مى‌بايد نه زر
ـ خردمند باشيد تا توانگر باشيد (قابوس‌نامه) )
ـ الهى آن را که عقل دادى چه ندادى و آن را که عقل ندادى چه دادى؟ (خواجه عبدالله انصارى
٭ عقل و دولت قرين يکدگرند ........................... (سعدى)
  هر که را مال هست و عقلش نيست روزى آن مال مالشى دهدش
و آنکه را عقل هست و مالش نيست روزى آن عقل بالشى دهدش (عمادى شهريارى)
رک: آدمى را عقل مى‌بايد نه زر 
هر که را محبوب بايد کُنده و زندان کشد
رک: هر که را طاووس بايد جور هندستان کشد
هر که را مى‌خواهى بشناسى يا با او معامله کن يا سفر کن
هر که را مى‌خواهى بگذارى سرگردان، هى سرت را بجنبان، هى سرت را بجنبان!
هر که را نيست ادب لايق صحبت نبوَد٭
نظير: آدميزاد اگر بى‌ادب است آدم نيست
٭ حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه ........................... (حافظ)
هر که رحمت نکند بر وى رحمت نکنند (از کيمياى سعادت)
نظير: درگذر تا از تو درگذرند
هر که رفت٭ روزيش را هم مى‌بَرد
٭ يعنى: هر که مُرد...
هر که رو داري٭ کند خانه‌دارى نکند
رک: آدم کم‌رو هميشه کلاهش پسِ معرکه است
٭ رودارى: رو دربايستى
هر که روغن زيادى دارد زير پار دُم خرش را چرب مى‌کند
صورت ديگرى است از: 'روغن که زياد شد زير دُم خر را هم با آن چرب مى‌کنند' . رجوع به همين مثل شود
هر که ريش دارد بابا نيست
نظير: هر گردى گردو نيست
هر که زاد بميرد (قابوس‌نامه)
رک: آدميزاد تخم مرگ است
هر که زر دارد دشمن در بر دارد (از جامع‌التمثيل)
نظير: زر را دوست بسيار و زر دار را دشمن بى‌شمار است
هر که زر ديد سر فرود آورد٭
رک: اى زر تو خدا نه‌اى وليکن به خدا ستّار عيوب و قاضى حاجاتى
٭ ................................... ور ترازوى آهنين دوش است (سعدى)
هر که زر ندارد پر ندارد
رک: بى زر مرغ بى‌بال و پر است
هر که زهرت دهد شکر بخشش (سنائى)
نظير:
آنکه زهرت دهد بدو دِه قند (سنائى)
ـ کم مباش از درخت و سايه فکن هر که سنگت زند ثمر بخشش (سنائى)
هر که سخن نسنجد از جوابش برنجد (سعدى)
رک: سخن را بسنج و به اندازه گوى
هر که سرش سوزد کلاه دوزد
هر که سوار خر عاريه بشود بايد يک ورى بنشيند
نظير: خر عاريه را يک ورى سوار مى‌شوند
هر که شمشير جور برکَشَد شمشيرِ غلبه بر وى کَشَند٭ (از نصيحةالملوک)
٭ سنائى مفهوم اين مَثَل را در قالب بيتى زيبا بدين‌صورت بيان کرده است:
هر که تيغ ستم کشد بيرون فلکش هم بدان بريزد خون
هر که شمشير زند خطبه به نامش خوانند
نظير: عروس مملکت آن در کنار گيرد تنگ که بوسه بر لب شمشير آبدار زند (ظهير فاريابى)
هر که شيرينى فروشد مشترى بر وى بجوشد (سعدى)
رک: هر کجا شکّرستان بوَد شکر باشد
هر که طمع کند خوارى بيند
رک: طمع مرد را ذليل و خوار کند
هر که ظالم‌تر چَهَش با هول‌تر٭
٭ عدل فرموده است بتّر را برتر ........................ (مولوى)
هر که ظالمى را از بند برهاند خود در بند مانَد
هر که عاشق نيست او را خر شمر٭
رک: سرى که عشق ندارد کدوى بى‌بار است
٭ ....................... خر بسى باشد، ز خر کمتر شمر (مولوى)
هر که عافيت خواهد گو ميانه‌رو باش، هر که عافيت خواهد گو در بدِ کسان لب مگشاى، هر که سلامت خواهد گو اهل مدارا باش
هر که عروس خاله شد بى‌حرمت و جزغاله شد
رک: عروس خانگى قربى نارد
هر که عروس عمه شد، مغز سرش چو دنبه شد! (عا).
رک: عروس خانگى قربى ندارد


همچنین مشاهده کنید