چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

یک (۵)


يک کاسه کاچى و صد تا سُرناچى!
رک: آفتابه لگن هفت دست شام و ناهار هيچى!
يک کُشتى و هزار جلاّد!
رک: يک پيکر و هزار خنجر!
يک کشته به‌نام بِهْ که صد زنده به ننگ
رک: يک مرده به‌نام بِهْ که صد زنده به ننگ
يک کشتى و دو کشتيبان؟
رک: دو پادشاه در اقليمى نگنجند
يک کفش آهنين مى‌خواهد و يک عصاى پولادين
يک کلوچ پنبه هم آدم مى‌کشد
نظير: عصائى شنيدى که عوجى بکشت
يک کلوخ صد کلاغ را بس است
رک: صد کلاغ را يک کلوخ بس است
يک کلّه و صد گلّه!
رک: يک آهو و صد سگ
يک گز ريسمان ببيند چهل گز مى‌جهد!
نظير:
تا بهش بگوئى، کيش! به هزار سوراخ قايم مى‌شود
ـ سيخ و پياز همراهش کنيد!
يک گز شاخ بِهْ از صدر ذرع دُم است٭
      ٭يا: يک وجب شاخ بهتر از هزار ذرع دم است
يک گز مطبخ بِهْ از صد گز طويله است
يک گز مطبخ، صد گز طويله!
رک: آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هيچى!
يک گل خندان کجا ديدى که همراهش نبود اشک شبنم، نالهٔ بلبل، فغانِ باغبان
رک: شاديِ بى‌غم در اين بازار نيست
يک گل شادى به باغ زندگانى کس نيافت
رک: شاديِ بى‌غم در اين بازار نيست
يک گناه بسيار است و هزار طاعت کم
يک گوشش در است، يک گوشش دروازه
نظير:
از يک گوش مى‌گيرد از يک گوش بيرون مى‌کند
ـ چه به من بگو، چه به در بگو، چه به خر بگو!
ـ نصيحت همه عالم به گوش من باد است (حافظ)
ـ من گوش استماع ندارم لمن تقول (سعدى)
ـ گوش خر بفروش و ديگر گوش خر (مولوى)
ـ پندش دادم از پِندش در رفت
ـ شر زنبورک خانه است 
ـ اسب نقاره‌چى است، گوشش پر است
    ـ گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهٔ ماست آنکه البته به‌جائى نرسد فرياد است (يغما)
    ـ آه سعدى اثر کند در سنگ نکند در تو سنگدل اثرى (سعدى)
ـ کَرِ مصلحتى دوا ندارد
    ـ پندم چه مى‌دهى تو که خود آگهى ز من زين گوش ناشنيده از آن گوش در کنم (صادق سرمد)
نيزرک: پند به نادان باران در شورستان است
يک لا بود نرسيد، دولاّيش کرديم برسد! (عا).
نظير: سوزن نرفت جوال‌دوز فرو کرديم برود!
يک لبش زمين را جارو مى‌کند يک لبش آسمان را
    نظير: لب پائين زمين را فرش مى‌کرد لب بالا نگاه بر عرش مى‌کرد
يک لحظه بخر آنچه فروشى همه سال
رک: يک روز بخر آنچه فروشى همه سال
يک لحظه زنده بودن بى‌دوستان عذاب است (يوسف حيدرآبادى)
مقا: 'بى‌عزيزان چه تمتع بوَد از عمر عزيز؟' و نظاير آن
يک لحظه غافل گشتم و صد سال راهم دور شد٭
رک: يک نفس غافل شدم صد سال راهم دور شد
٭رفتم که خار از پا کشم، محل ز چشمم دور شد ................................. (...؟)
يک لحظه هوسرانى، يک عمر پشيمانى
    نظير: گر از پى شهوت و هواخواهى رفت از من خبرت که بينوا خواهى رفت
يک لقمه بگاه بِهْ از صد لقمهٔ بيگاه (از مجموع امثال طبع هند)
يک لقمه کمتر بخور گير حکيم نيفتى،  يک پياله متر بنوش گير حاکم نيفتى!
نظير:
کم‌کم بخور، پُر پُر نخور، هر چند زيادش بهتره (عا).
ـ از خوردن پُر ملال خيزد (نظامى)
ـ نيشتر خورى اگر بيشتر خورى حلوا (خاقانى)
ـ به کمتر خورش بس کن از خوردنى (فردوسى)
ـ عقل ز بسيار خورى کم شود
ـ رنج آورَد طعام که بيش از قدر بود (سعدى)
ـ شکم چو بيش خورى بيش خواهد از تو طعام (ناصرخسرو)
ـ به کم خوردن کسى را تب نگيرد (نظامى)
    ـ به کم خوردن چو عادت شد کسى را چو سختى پيشش آيد سهل گيرد (سعدى)
ـ يک لقمه کمتر، خواب راحت‌تر
يک لقمه کمتر، خواب راحت‌تر!
رک: يک لقمه کمتر بخور گير حکيم نيفتى...
يک لقمه نانِ پرپرى، من بخورم يا اکبرى؟ (عا).
نظير: چاشت يک بنگى هم نيست ـ جلو بچّه بگذارى قهر مى‌کند.
نيزرک: آن قدر نبود که خوراک يک بنگى بشود
يک لقمهٔ نان و پنير، گور پدر شاه و وزير! (عا).
يعنى قناعت و رضايت براى انسان آزادگى و بى‌نيازى فراهم مى‌کند
يک مرهم و صد زخم
نظير: يک نار و هزار بيمار
مقا: يک انگور و صد زنبور
يک مرده به‌نام بِهْ که صد زنده به ننگ٭
نظير:
بميرم به‌نام و نمانم به ننگ
ـ مردن به‌نام بِهْ که زندگانى به ننگ
٭ يا ما سر خصم را بکوبيم به سنگ يا او تن ما به دار سازد آونگ
القصّه در اين سراچهٔ پر نيرنگ ....... (شاه نظر اصفهانى؟ فرّخى سيستانى؟)
يک مريد خر بِهْ از صد کيسهٔ زر!
نظير:
يک مريد خر بِهْ از يک توبرهٔ زر
ـ يک مريد خر بهتر از يک ده شش‌دانگ است
يک مريد خر بِهْ از يک توبرهٔ زر
رک: يک مريد خر بِهْ از صد کيسهٔ زر
يک مريد خر بهتر از يک دِه شش‌دانگ است
نظير: يک مريد خر بِهْ از صد کيسهٔ زر
يک مشترى خوب بهتر از يک دِهِ دربست است
يک من زور سه چارک است
يعنى در زور و قدرت بى‌جا همواره نقصى وجود دارد
يک مويز و چهل قلندر!
نظير:
يک انگور و صد زنبور
ـ يک نار و هزار بيمار
يک نار و هزار بيمار!
رک: 'يک مرهم و صد زخم' و 'يک مويز و چهل قلندر'
يک نان بخور يک نان هم خير کن
شاکر باش که از واقعه جان سالم بدر بردى
نظير:
يکى بخور يکى هم صدقه بده
 ـ رو شکر کن مباد که از بد بَتَر شود (حافظ)
يک نان کمتر بخور نوکر بگير!
رک: کم بخور نوکر بگير!
يک نان که از خانهٔ کدخدا بيرون مى‌آيد سگش هم همراهش است!
رک: نان خانهٔ رئيس است سگش هم همراهش است
يک نظر حلال است
    نظير: عاشق ار بر رخ معشوق نگاهى بکند به گمانم نه چنان است گناهى بکند
يک نفس غافل شدم صد سال راهم دور شد
نظير:
يک لحظه غافل گشتم و صد سال راهم دور شد (ملک قمى)
ـ يک دم غفلت دو صد ندامت دارد (صابر همدانى)
يک نقطه بگذارى زحمت است، يک نقطه بردارى رحمت
رک: محرم به يک نقطه محرم مى‌شود
يک نَهْ بگو و نُهْ ماه به شکم نکش
رک: بله گفتم بلا ديدم
يک نه و صد آسانى
رک: بله گفتم بلا ديدم
يک نه و صد هزار آسانى
صورت ديگرى است از مَثَل پيشين
يک نه و صد هزار راحت!
رک: بله گفتم بلا ديدم
يک وجب شاخ بهتر از صد ذرع دُم است
رک: زورت بيش است حرفت پيش است
يک وجب قد، يک طبق رو!
يک همه دان در دو جهان کس نديد (عطّار)
رک: همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند
يک هنرمند دل آسوده که ديد و که شنيد؟٭
رک: با هر که نشانى از هنر نيست...
٭ اندرين مُلک هنر همدم ناکامى شد ................... (رعدى آذرخشى)
يک يار بسنده کن که يک دل دارى٭
رک: خدا يکى، يار يکى
٭ دل در پى اين و آن نه نيکوست تو را ......................... (لاادرى)
يک يارِ يار بهتر از صد برادر ناسازگار!
نظير:
دوست خوب بهتر از برادر
ـ دوستان وفادار بهتر از خويشند 
ـ بيگانه اگر وفا کند خويش من است (خيّام)
يک يارِ نيک بهتر از برادر نزديک
نظير:
برادر خوب است رفيق باشد
ـ دوست خوب بهتر از برادر است
ـ يک يارِ يار بهتر از صد برادر ناسازگار 
ـ دوستان وفادار بهتر از خويشند (سعدى)
يکى از بام افتاد گردن ديگرى شکست (از جامع‌التمثيل)
    رک: گنه کرد در بلخ آهنگرى به شوشتر زدند گردن مسگرى!


همچنین مشاهده کنید