جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

مکانیک جسم سیال


کليهٔ ورزش‌ها تحت تأثير محيط سيالى که در آن انجام مى‌شوند واقع مى‌گردند، بازيکن بسکتبال که با سرعت به‌طرف حلقهٔ حريف حرکت مى‌کند بايد هواى مجاور خود را شکافته، و از درون آن عبور کند و لذا مقدارى از سرعت او کاسته مى‌شود. حرکت غوّاص در زير آب از اين هم بيشتر تحت تأثير محيط مجاور او يعنى آب قرار مى‌گيرد. شناگر هم‌زمان در دو محيط سيال متفاوت مسابقه مى‌دهد (آب و هوا) و لذا حرکت او تحت تأثير هر دو محيط و در رابطه با اندام‌هايى که در هريک از اين دو محيط در حرکت هستند واقع مى‌شود.
  غوطه‌ورى در آب
قابليت غوطه‌ورى يک جسم در آب (به‌دست آوردن و حفظ وضعيت ساکن در سطح آب) در اکثر ورزش‌هاى آبى از اهميت خاصى برخوردار است. به‌طور مثال در شنا، قابليت غوطه‌ورى شناگر در موفقيت او در سطوح مقدماتى و قهرمانى اثرگذار مى‌باشد. به‌طور منطقى کسى که راحت‌تر در آب غوطه‌ور شود بهتر مى‌تواند فن شناورى را بياموزد. در انتهاى ديگر طيف اجرايى فن شنا، قهرمانى که بتواند کاملاً در سطح آب غوطه‌ور مى‌شود براى حرکت در آب با مقاومت کمترى مواجه مى‌گردد و لذا هرگاه شرايط ديگر مساوى باشند چنين شناگرى با قابليت بهتر در امر غوطه‌ورى در آب به‌طور وضوع نسبت به حريفان خود که از چنين قابليتى تا اين اندازه برخودار هستند برترى و مزيت دارد.
  حرکت نسبى
موقعى که بازيکن اسکى روى آب در خط عبور قايق بر روى آب درياچه سُر مى‌خورد، از ديدگاه يک تماشاچى که در ساحل ايستاده است چنين به‌نظر مى‌رسد که آب ساکن بوده، و اسکى‌باز بر روى آن با سرعتى در حدود ۱۵ متر در ثانيه در حال حرکت است ليکن چنانچه اسکى‌باز به پائين و به طرف پاهاى خود نگاه کند به‌آسانى مى‌تواند به احساس معکوسى برسد يعنى به‌نظر او خودش ساکن و آب با سرعتى در حدود ۱۵ متر در ثانيه از زير پا به طرف عقب حرکت مى‌کند. عليرغم اينکه کدام‌يک از اين دو نظر موردتوجه واقع شوند اختلاف بين سرعت آب و اسکى‌باز (حرکت يکى نسبت و ديگري) دقيقاً مشابه و برابر با ۵۰ کيلومتر در ساعت مى‌باشد.
حال اين‌طور اتفاق مى‌افتد که اثر آب بر روى اسکى‌باز به حرکت نسبى بين آن دو وابسته است و نه به سرعت هريک از آنها و لذا به‌همين علت در تحليل اثرات حرکت بر روى آب مى‌توان هريک از اين دو نظر را موردتوجه قرار داد.
  کشش موج
موقعى که شناگر، شيرجهٔ استارت انجام مى‌دهد بدن خود را از سکو به جلو پرتاب کرده، آن را در جهتى نزديک به افق به پيش مى‌راند. در بخش اول شيرجه، او کاملاً در هوايى که از درون آن مى‌گذرد خود را فرو برده است و سپس موقعى که وارد آب مى‌شود و قبل از اينکه دوباره به سطح آب برگردد، مجدداً در محيط اطراف خود که اين‌بار آب است فرو رفته، در داخل آن به جلو سُر مى‌خورد. در طى هريک از اين دو عمل فرو رفتن هرگونه پيشرفت شناگر به جلو با مقاومت و مخالفت ناشى از محيط سيال خود همراه مى‌باشد. وقتى شناگر در هوا حرکت مى‌کند تحت تأثير نيروهاى شکل و سطح کشش که توسط هوا بر او وارد مى‌شوند قرار مى‌گيرد و همين‌طور وقتى در داخل آب سُر مى‌خورد مجدداً تحت تأثير نيروهاى شکل و سطح کشش که توسط آب بر او وارد مى‌گردد به حرکت خود ادامه مى‌دهد. شناگر در اين حالت مانند هر شيء ديگرى که در داخل آب حرکت مى‌کند تحت تأثير اين‌گونه نيروها قرار مى‌گيرد و لذا مى‌توان گفت نيروهاى شکل و سطح همواره بر روى حرکت اجسام در داخل آب اثرگذار مى‌باشند.
موقعى که شناگر به سطح آب آمده، شنا مى‌کند خود را وضعيت تازه‌اى قرار داده است که حالا نه کاملاً در آب فرو رفته و نه ديگر در هوا قرار دارد بلکه به نوبت در داخل هر دو محيط سيال خود هوا و آب عمل مى‌کند. در وضعيت‌هايى شبيه به اين، که تعداد زيادى از آن در ورزش‌هاى مختلف ملاحظه مى‌شود، جسم به‌کار گرفته شده علاوه بر کشش‌هاى شکل و سطح، تحت تأثير کشش سومى به نام کشش موج قرار مى‌گيرد، زيرا جسم در حرکت خود از يک محيط سيال به محيط ديگر توليد موج نموده که واکنش آن همان کشش مى‌باشد.
  نيروى بالابَر
بسيارى از شرکت‌کنندگان در ورزش وقتى بخواهند مهارت خود را بهبود بخشند سعى مى‌کنند عمل کشش را کنترل نمايند. علاوه‌ بر اين برخى از اين افراد همچنين کوشش دارند به‌نوعى بر نيروى بالابَر نظارت کنند (مؤلفه‌اى از مقاومت هوا که قائم بر نيروى کشش مى‌باشد) به‌طور مثال پرتاب‌کنندگان ديسک و نيزه سعى مى‌کنند تا وسيلهٔ ورزشى خود را طورى پرتاب نمايند که با حداقل نيروى کشش مواجه گردد و در نتيجه از سرعت حرکت آن به‌تدريج کاسته شود و در عين حال از مؤلفهٔ بالابر تا حدِّ بيشينه استفاده نمايند به‌طورى که وسيلهٔ ورزشى در هوا حفظ شده و طول مدت پرواز را زياد کند در پرش با اسکى نيز همين هدف دنبال مى‌گردد همچنين در اسکى روى آب براى بالا رفتن و در روى سطح آب قرار گرفتن از همين اصل پيروى مى‌شود.
در سرعت معينى از جريان، مقدار مؤلفه‌هاى کشش و بالابر تا اندازه‌اى به چگونگى وضع جسم در هوا وابسته است. هرگاه نيروى بالابر عمود بر جهت جريان هوا باشد مانند مثال ديسک در شکل b در اين صورت اندازهٔ کشش زياد و نيروى بالابر بسيار جزيى و کم خواهد بود و با اينکه اصلاً وجود نخواهد داشت. بنابراين به‌نظر بديهى است چنانچه قرار باشد جسم به بالا برود زاويهٔ بين جريان هوا و صفحهٔ جسم (زاويهٔ حمله) بايد چيزى غير از صفر و يا نود درجه باشد (تنها در اين وضعيت نيروى بالابر وجود ندارد). معنايش اين است که نيروى کشش بايد قدرى بيشتر از ارزش حداقل آن باشد. به سخن کوتاه بايد نوعى سازش و مصالحه بين تعارض ناشى از بيشينه نيروى بالابر و حداقل نيروى کشش صورت گيرد زيرا غيرممکن است هر دو را هم‌زمان کاملاً در اختيار گرفت. در پاره‌اى از ورزش‌ها، کوشش شده است تا زاويهٔ بهينهٔ حمله را به‌طور علمى به‌دست آورد به‌طورى که بهترين شکل سازش و مصالحه در آن رعايت شده است.


همچنین مشاهده کنید