جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

بُعد فرهنگی- اجتماعی(۲)


عيناً طبق استدلال لودزياک (۱۹۸۶) فهم انتقادى تلويزيون بايد از سطوح متن تلويزيونى و اطلاعات تجربى گردآورى شده از تجارب مخاطبان فراتر رود و ترکيب‌هاى اجتماعى کلان‌ترى را که تلويزيون در بستر آنها قرار مى‌گيرد، به‌ويژه اشکال گوناگون قدرت بشناسد. تلويزيون به‌واسطه روش‌هاى خاص خطاب‌گرى که دارد ترجيح مى‌دهد به روش‌هاى خاصى مخاطب‌نگرى کند و ساير روش‌ها را کنار بگذارد. اگر تلويزيون مخاطب خويش را بيشتر يک 'مصرف‌کننده' تلقى کند تا يک 'شهروند' اين گرايش صرفاً محصول گفتمان تلويزيونى نيست، بلکه ساير شبکه‌هاى عمدهٔ قدرت در جامعه نيز در تقويّت آن مؤثر هستند. نهادهاى رسانه‌اي، توليدات رسانه‌اى و دريافت آنها به‌وسيلهٔ مخاطبان همگى با ساختار اجتماعى و روابط قدرت مواجه مى‌شوند. چنانچه تلويحاً اين پيام از تلويزيون منتشر مى‌شود که نقش شهروندى ما خرد و حقير است، در اغلب موارد واقعيّت نيز جز اين نيست.
کار تلويزيون عمدتاً خاصيت همگنى و همسانى [با واقعيّت اجتماعى را] دارد، نه استثناء [از آن]. منظور من اين نيست که با يک نظام اجتماعى مواجه هستيم که به کمک رسانه‌ها در آن اختناق حکم‌فرما شده است، بلکه برعکس فشارها و تنش‌هاى فراوانى را در يک قالب اجتماعى پيچيده و در حال تغيير مى‌بينيم. نکته آن است که ما پديدهٔ تلويزيون را ــ‌همانند گسترهٔ عمومى که فصل مشترک زيادى با آن داردــ عاملى مى‌دانيم که به‌طور ظريف و متقابلى با ساير زمينه‌هاى سياسي، اقتصادى و اجتماعى - فرهنگى در هم تنيده شده است. به‌واسطهٔ اين‌چنين ارتباط و پيوند متقابلى است که تلويزيون در اشکال کنونى آن به‌وسيلهٔ اين زمينه‌ها ممکن مى‌گردد و اسباب امکان‌پذيرى خود آن را نيز فراهم مى‌آورد.
شايد واضح‌ترين نمونهٔ اين ارتباط متقابل، ماهيّت خود نظام سياسى و بالاخص گسترهٔ عمومى باشد. طى چند دهه تلويزيون موقعيّت برجسته و برترى يافته است - مثلاً در پاسخ به پرسش‌نامه‌هائى دربارهٔ عادات خبري، بسيارى از پاسخ‌دهندگان، تلويزيون را منبع اصلى اطلاعاتى و موثق‌ترين رسانهٔ خبرى خويش قلمداد مى‌کنند. ژورناليسم تلويزيونى از بسيارى جهات محصول سنت‌هاى سياسى جوامع ما است و در عين حال، سياست طبق تعريف امروزين خود، نمودى از انطباق آن با تلويزيون است. مبارزات سياسى صرفاً برجسته‌ترين شکل اين انطباق هستند زيرا حتى فرآيندهاى روزمرهٔ سياست نيز با منطق رسانه‌ها از جمله تلويزيون انطباق داده مى‌شوند. مطابق نتايج تحقيقات بى‌شمار، تعامل بين خبرنگاران و قدرتمندان، مجموعهٔ ارزش‌هاى خبري، قالب‌دهى به رويدادها، اشکال پذيرفته شدهٔ گفتمان، سبک مصاحبه‌ها، و عواملى از اين قبيل همگى بيانگر تلفيق تلويزيون با فرهنگ سياسى است. مى‌توان ادعا کرد که به حد معناداري، نظام رسمى سياسى يک پديدهٔ تلويزيونى کسب مى‌کنند، ترديد داشته باشند - همان‌گونه که هيگن (۱۹۹۴) در مورد مخاطبان نروژى دريافت - شايد به‌همان ميزان به ماهيّت نظام سياسى بستگى داشته باشد که به انواع بازنمائى‌هاى تلويزيونى وابسته است.
حساسيت درمورد کيفيّت مردم سالارانهٔ نظم اجتماعى غالب و گسترهٔ عمومى آن ايجاب مى‌کند که تلويزيون همچنان مورد نقد علمى قرار گيرد. نگرش منشورى به اين پديده ــ‌يعنى به ديدهٔ يک صنعت، يا مجموعهٔ گفتمان‌هاى انتقال يافته، يا تجربه‌اى اجتماعى / فرهنگى بدان نگريستن‌ــ مى‌تواند در حفظ افق‌هاى لازم براى تداوم اين نقد علمى به ما يارى رساند.
ديدگاه ساختار گرايانه در ارزيابى بازنمايى‌هاى تلويزيونى از واقعيّت، مقدارى نسبت‌گرائى نيز چاشنى کار خود مى‌سازد، اما به‌هيچ‌وجه مسائل سنتى حول موضوع قدرت را به‌طور کامل پاسخ نمى‌دهد؛ بلکه صرفاً همان مسائل را با شکل موشکافانه‌ترى مطرح مى‌سازد. بنابر اين در ديدگاه سنتى به مقولهٔ ايدئولوژى اين تحوّل پديد آمده که از اين پس نقد ايدئولوژى نمى‌تواند در برابر تأويل‌هائى که آنها را باطل و بى‌اعتبار و حتى غيرحقيقى مى‌خواند، ادعاى حقيقت عينى داشته باشد، زيرا خود آن نقد نيز محدود به ظرف اجتماعى خاص خويش است. وضعيّت اجتماعى و پيوندهاى بالقوهٔ نقد ايدئولوژى با دنياى قدرت، به‌طور طبيعى خود را آشکار مى‌سازند. بنابراين، هيچ تضمينى وجود ندارد که منبع نقد ايدئولوژي، خود عارى از بار ايدئولوژيک باشد؛ هيچ مبناى انديشگى يا انتقادى برترى وجود ندارد که بى‌نياز از نقد خويش باشد. در عوض، در دوران اخير نقد ايدئولوژي، با بلندپروازى کمتر و عينيّت افزونتري، يک فرآيند تأويلى قلمداد مى‌گردد که هدف آن به‌قول تامپسون (۱۹۹۰) و برت (۱۹۹۱) کشف روابط بين انواع بازنمايى واقعيّت و اشکال عينى سلطهٔ اجتماعى است. به‌اعتقاد بست و گلنر (۱۹۸۷)، تحليل انتقادى تأويلى (هرمنوتيک) بايد بتواند اين قبيل روابط را کشف کند.


همچنین مشاهده کنید