سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا

خویشاوندی تعمیدی


خويشاوندى از پايه‌هاى جهانى روابط استوار انسانى است. امروز نيز عليرغم بسط شبکهٔ ارتباطات انسانى و تعدد و تنوع روابط، هنوز شبکه‌هاى انسانى - اجتماعى متکى بر خويشاوندى از اهميت ويژه‌اى برخوردار هستند. شبکهٔ وسيعى از انواع خويشاوندى در جهان وجود دارد. هر رابطهٔ خويشى با خود مجموعه‌اى از تکاليف و وظايف را به‌همراه دارد.
  خويشاندى نسبى
خويشاوندى نسبي، طبيعى‌ترين، عادى‌ترين و جهانى‌ترين نوع خويشاوندى است. هنگامى است که افراد داراى پيوند همخونى (Consanguinity) با يکديگر هستند و از يک نياى واقعى ناشى مى‌شوند؛
- خويشاوندى مادرسوئى:زن در اين نظام محور خانه و عامل انتقال ميراث و منبع اصلى خويشاندى به‌حساب مى‌آيد.
در چنين نظامى پدر در خانهٔ خود کمتر ديده مى‌شود؛ پدر نقش‌هاى معمول خود را نظير تقبل فرآيند اجتماعى کردن (Socialization Process) فرزندان، ارائهٔ نفقه به خانواده و تأمين مالى و اقتصادى آن و ... رها مى‌سازد و صرفاً به‌عنوان 'والد' يا مولد زيستى کودکان او مطرح مى‌شود.
نقش‌هاى محورى دائى: در اين نظام هر قدر مرد در خانهٔ خود فاقد اهميت است، در خانهٔ خواهر خود اهميّت مى‌يابد، نقش‌هاى اساسى پدر و گاه مادر را ايفاء مى‌کند و در بسيارى از موارد به‌صورت جايگزين براى هر دو عمل مى‌کند.
- خويشاوندى پدرسوئى (Agnatic):در اين نظام برخلاف نظام مادرسوئى مرد تمامى قدرت را در دست دارد و مردسالارى (Androcracy) يعنى حاکميّت مرد در جامعه به‌خوبى مشهود است. مرد انتقال‌دهندهٔ خويشاوندى است، همان‌طور که ميراث مادى جامعه از طريق صلب (مرد) انتقال‌پذير است.
- خويشاوندى دوسويه:زمانى پديد مى‌آيد که زن و شوهر داراى مرتبتى نسبتاً مساوى باشند، زن حق تملک اموال خويشتن را دارا است ( در بسيارى از موارد شاهد مشاع بودن اموال خانواده هستيم. در اين شرايط، زن در عمل از حق تملک اموال خويشتن بى‌بهره است. در موارد ديگر، نظام مالکيت مفروز در خانواده پذيرفته مى‌شود. در اين نظام، بالعکس، زن از حق تملک اموال خويش بهره‌ور مى‌شود و داراى شخصيت حقوقى است. نظام اخير مورد پذيرش دين مبين اسلام است.) ، خويشاوندى از دو منبع (زن و مرد) منشأ مى‌گيرد و جريان مى‌يابد. نمونه‌هاى زيادى از اين نوع خانواده در جهان وجود دارد.
  خويشاوندى سببى
روابط انسانى در اکثر موارد بر پايهٔ ارتباطاتى استوار مى‌شود که از خويشاوندى‌هاى سببى منبعث مى‌شود، در واقع پيوندهاى خاصى است که نه بر روابط خونى و طبيعي، بلکه بر علائق و اعتقادات قومى متکٌى است.
  خويشاوندى توتمى (Totemic kinship)
رابطهٔ خويشاوندى تنها با ازدواج يا همخونى واقعى پديد نمى‌آيد؛ در بسيارى از موارد، خويشاوندى قراردارى(Contractual Kinship) است.
خويشاوندى توتمى نشان اين واقعيت است که در دنياى پيچيدهٔ روابط انسانى تنها واقعيّت همخونى به‌حساب نمى‌آيد، بلکه در اکثر موارد، انسان‌ها به‌نوعى آرزوى همخوني ( به آن همخونى آرمانى نيز اطلاق مى‌شود. همان‌طور که در مبحث عشاير ملاحظه کرديم، هنگامى که از حد خانوار بالاتر مى‌رويم و به تيره و بالاتر از آن مى‌رسيم، مى‌بينيم که ديگر رابطهٔ واقعى خويشاوندى به‌چشم نمى‌خورد. اما با اين همه افراد خود را از يک تبار و دنياى مشترک مى‌دانند و همبستگى و پيوند خود را از همين مايه‌هاى خاص خويشاوندى اخذ مى‌کند.) را واقعيت مى‌پندارند.
  فرزندخواندگى (Adoption)
پذيرش دختر يا پسر ديگرى به‌عنوان فرزند، در اکثر جوامع از جمله ايران، موجبات پيدائى روابط و به تبع آن تکاليف و الزامات خاصى را فراهم مى‌سازد.
  خويشاوندى رضاعى
خوردن شير زنى ديگر، خود پيدائى روابط خويشاوندى خاصى را نويد مى‌دهد که رضاعى يا شيرى خوانده مى‌شود.
  خويشاوندى تعميدى
در مسيحيت آن کس که به فرد نامى معين و هويتى اجتماعى مى‌بخشد و در غسل تعميد او دخالت دارد، به نوعى رابطهٔ خويشى با او برقرار مى‌سازد که براى تمامى عمر پابرجاست؛ فرد وى را پدرخواندهٔ خود مى‌نامد و در جريان روابطى منظم و پايا با او جاى مى‌گيرد.
  خويشاوندى‌هاى ديگر
هنگامى که انسجام عقيدتى بين دو فرد يا دو گروه اوج مى‌گيرد، آنان به‌نوعى قرار اخوت با يکديگر مى‌بندند؛ در اين صورت خويشاوندى معنوى بين آنان پديد آمده است.


همچنین مشاهده کنید