جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

کیش زروانی


يکى از باستانى‌ترين اديان ايرانيان کيش زروانى است که پس از گذشت هزاران سال دوباره در زمان ساسانيان رواج يافت. پيروان اين کيش، زروان اکرانه را خداى بزرگ و خالق اهورامزدا و اهريمن مى‌دانند. در اغلب نوشته‌ها، زروان با صفات بيکران آمده. مغان مى‌گويند: پيش از آنکه آفرينش شروع شود و پيش از آنکه آسمان و زمين و هيچ مخلوقى موجود باشد، در بسيط هستى وجودى حقيقى موجود بود که زروان (Zarvan) نام داشت. زروان خداوند بخت و اقبال و تقدير نيز خوانده مى‌شد. وى مدت ۱۰۰۰ سال عبادت کرد و قربانى داد تا از او فرزندى به نام ارميزت (Ormizt) (اورمزد) متولد شود که زمين و آسمان و آنچه در آنها است بيافريند. سپس در دلش او شک و ترديد راه يافت که آيا اين قربانى و عبادت و رنج به‌ثمر خواهد رسيد و داراى فرزندى به‌نام اورمزد خواهد شد؟
در اين حال زروان ارميزت، اورمزد و اهريمن را آبستن بود، با خود گفت، هر يک زودتر بيرون آيد شاهى جهان را به او خواهد داد. اورمزد از اين انديشه آگاهى يافته اهريمن را از پندار زروان خبر داد. پس اهريمن شکم پدر را شکافت و خود را در برابر او نمايان ساخت، زروان با شگفتى از او پرسيد: تو کيستي؟
اهريمن پاسخ داد: من فرزند تو هستم.
زروان گفت: فرزند من بايستى درخشنده و داراى بوى خوش باشد، در حالى‌که تو تاريک و بدبو هستي.
اورمزد خبردار شده فوراً از شکم پدر بيرون آمد و در برابر وى ايستاد، زروان که او را درخشندهٔ و خوش‌بو يافت دانست که اين پيکر درخشان پسر او است که براى تولد او آن‌همه عبادت کرده و قربانى داده بود.
پس دسته‌اى از چوب مقدس که در دست داشت به او داد و گفت: تاکنون من براى زادن تو قربانى مى‌کردم و از اين پس تو بايد براى من قربانى کنى و فديه دهي.
در اين هنگام اهريمن نزد زروان ايستاده گفت: تو عهد کرده بودى که هر يک از ما زودتر بيرون آيد و به تو نمايان شود شاهى جهان را به او دهي، اينک بنابر آن پيمان بايد مرا شاهى دهي.
زروان گفت: اى موجود پليد، ۹۰۰۰ سال از فرمانروائى بر جهان را به تو مى‌دهم ولى از آن پس فرمانروائى از آن اورمزد است و فرمان و ارادهٔ او اجرا خواهد شد. بعد از آن آفرينش شروع شد، آنچه را که اورمزد مى‌آفريد خوب و سودمند بود و آنچه را که اهريمن خلق مى‌کرد زشت و زيان‌آور.
ميان زروانيان افسانه‌هاى زيادى شايع است از جمله اينکه هرمزد يا روشنى مطلق و اهريمن يا تاريکى محض در پيکارى سخت درگير هستند. هرمزد يا اورمزد براى کمک خويش، شش ايزد هستى بخش به‌نام‌هاى ايزد نيک‌منشي، ايزد راستي، ايزد پادشاهى نيرومندانه، ايزد خرد، ايزد نعمت و ثروت و ايزد شادى‌بخش آفريد. پس اهريمن مقابله‌به‌مثل کرده شش ديو بر ضد ايزدان شش‌گانه آفريد. آنگاه هرمزد سه‌بار خود را به فراخى گستراند تا از خورشيد فراتر رفت و ستاره‌ها را آفريد و ستارهٔ سيروس (Sirius) (شعراى يماني)(شعرا به کسر شين نام دو ستاره‌اى است که يکى از آنها را شعراى شامى و ديگرى را شعراى يمانى مى‌گويند - شعرى‌ الغميصاء و شعرى العبور هم مى‌گويند. شعراى يمانى در شب‌هاى تابستان نمايان مى‌شود. آنها را در فارسى دو خواهران مى‌نامند.)را بر ستارگان سرورى بخشيد، از آن پس بيست و چهار ايزد ديگر آفريد که به درون تخم‌مرغ راه يافتند و چنين شد که نيکى و بدى با هم آميخته شد. سرانجام زمانى فرا خواهد رسيد که اهريمن پديدآورندهٔ همهٔ زشتى‌ها و بدى‌ها نابود شود و زمين صاف و هموار شده زندگى خوش و خوبى براى مردم پديدار گردد و همهٔ مردمان نيک‌بخت شده به يک زبان سخن بگويند.
کيش زروانى تا اين اواخر چندان شناخته نبود اما با پيدا شدن متون مانوي، ارزش و اعتبار و گسترش دين زروانى نيز آشکار گشت. چون در ديانت مانوي، زروان بالاترين خدا و هرمزد پسر او معرفى شده است.
برخى از پژوهشگران زروان را با برهما (Brahma) و کرونوس (Kronos) و ساتورن (Saturn) يکى دانسته‌اند.
نيبرگ (Niberg) نويسندهٔ دين‌هاى قديم ايران اظهار مى‌دارد: مغان ماد پيش از قبول دين زرتشت، زروانى بوده‌اند. ميان کيش زروانى و مانى همانندى‌هاى بسيارى وجود دارد.
در روايت مانوى دربارۀ آفرينش (به‌نقل از کتاب داستان‌هاى ايران باستان صفحات شصت‌وپنج تا هفتادوسه‌ و جلد دوم فرهنگ نام‌هاى اوستا صفحات ۶۵۰ تا ۶۵۴) چنين آمده: در آغاز جهان ما نبود و تنها دو گوهر بود: گوهر روشنائى و گوهر تاريکى - گوهر روشنائى زيبا و نيکوکار و دانا و گوهر تاريکى زشت و بدکار و نادان بود. قلمرو روشنائى در شمال بود و پايانى نداشت و قلمرو تاريکى در جنوب بود که به قلمرو روشنائى مى‌پيوست. شهريار جهان روشنائي، زروان بود و بر جهان از فروغ و صفا و آرامش حکم مى‌راند. در اين جهان مرگ و بيمارى و تيرگى و ستيز نبود، همه نيکى و روشنى بود. در جهان تاريکى (آز و حرص) ديو بدخوى و بدنهادى فرمانروائى داشت. قلمرو حرص و آز از ديوان پليد و بدکار و ستيزه‌جو آکنده بود. اين دو عنصر جدا از هم مى‌زيستند. يک روز ديو تاريکى در ضمن حرکات ديو مانند خود به جهان روشنائى برخورد کرده بود که جهانى روشن و زيبا و آراسته است، خيره شد و دل در نور بست و در صدد برآمد تا جهان روشنائى را تسخير کند و گوهر نور را در بر گيرد. پس با گروهى از ديوان به جهار نور حمله‌ور شد.
شهريار جهان (زروان) آمادگى براى جدال نداشت، پس دو خداى ديگر از خود پديد آورد. يکى از آن دو را که هرمزد، خداى جنگ آزما بود براى مقابله و راندن ديوان گسيل داشت. هرمزد پنج عنصر نورانى يعنى آب، باد، آتش، نسيم و نور را سلاح جنگ خود کرد. آب و باد و نور و نسيم را به خود پوشيد و آتش را چون تيغ در دست گرفت و به نبرد ديوان شتافت اما ديو بدکنش زرومند بود و ياران فراوان داشت و بدين جهت در جنگ پيروز شد و هرمزد شکست يافت. ديو آز و ياران او پنج عنصر نورانى را که به جاى فرزندان هرمزد و در حکم سلاح وى بودند بلعيدند و هرمزد شکسته و بى‌يار در قعر جهان تاريکى مدهوش افتاد. پس از زمانى هرمزد به ‌هوش آمده خود را اسير ديوان و بى‌کس و ياور ديد. پس از قعر جهان تاريکى خروش برآورد و از مادر خود که يکى از خدايان و آفريدهٔ زروان بود کمک خواست، خروش هرمزد از پايگاه ديوان تا بارگاه خدايان را در اندک زمانى پيمود و پيام وى را به مادر او رسانيد.
مام هرمز نزد زروان رفته گفت: اى شهريار جهان روشنائي، فرزندم هرمز را يارى کن. آنگاه زروان براى رهائى هرمزد، خداوندان ديگرى از خود پديد آورد. مهرايزد را که نيرومندترين اين خدايان بود براى نجات هرمزد به مرز جهان تاريکى روانه ساخت. مهرايزد هرمزد را ندا داد، چون از وى پاسخ شنيد، براى پيکار ديوان از خود پنج فرزند پديد آورد که مبارزترين آنان ويس‌بد (Visbod) بود وى سلاح پوشيده و به فرمان مهرايزد به جنگ ديوان شتافت و آنان را درهم شکسته و در زير پا نرمشان کرد و پوست از تن آنها جدا ساخت و بسيارى از ديوان را در آسمان‌ها به زنجير کشيد.


همچنین مشاهده کنید