جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

اصل‌ و نسب مزدک


کلمهٔ مزدک از مشتقات مزدا است که به زبان اوستائى به‌معنى خدا است و اهورمزد که بعدها اورمزد و هرمز شده هم از ترکيبات همان کلمه است. اسم پدر مزدک را مورخان مختلف چنين ذکر کرده‌اند: ابوريحان بيرونى نام او را همدادان (بامدادان)، مسکويه، قامارد دينورى مازيا مى‌دانند.
ظاهراً اين اختلافات ناشى از نسخ مختلف است، وگرنه اسم پدر مزدک چنانکه از ترجمهٔ پهلوى اوستا برمى‌آيد، بامداد بوده است.
در مورد محل تولد مزدک هم اختلاف است، چنانکه دينورى وى را از اهالى استخر و ابوريحان بيرونى از نسا(نسا شهرى است در خراسان در دو منزلى سرخس و پنج‌منزلى مرو و يک منزلى ابيورد و شش يا هفت منزلى نيشابور (معجم البلدان) و يعقوبى در کتاب البلدان ص ۶۷۷ مى‌گويد: از طوس تا نسا که جزءِ ولايت نيشابور مى‌باشد دو منزل است. در فارس و کرمان و همدان هم شهرى به اين اسم بوده و در ولايت آرمان، شهرى از بلوکات بم بوده است (معجم‌البلدان).) و مؤلف تبصرةالعوام وى را از تبريز مى‌داند.
مسئله قابل ذکر اين که خود مزدک ادعاى پيغمبرى نکرده، بلکه خود پيرو شخصى به‌نام زرشت‌بونده بوده که در همان زمان وى يا مقارن آن اوقات ظهور کرده و مى‌خواسته اصلاحاتى در دين زرتشت پيامبر ايرانى به‌عمل آورد. ولى مريد او (مزدک) پيش‌قدم شده و مراد خود را پس زده و او را تحت‌الشعاع قرار داده است.
به‌طور مسلم ظهور مزدک در زمان قباد بوده و انوشيروان پرچم‌دار توطئه‌اى بود که روحانيون و اشراف‌زادگان به‌وجود آوردند.
در تاريخ سياسى ساسانيان چنين آمده است: 'در زمان قباد مرد متفکرى به‌نام مزدک پسر بامداد پديد آمد و از آميختن دين مانى و زرتشت و عقايد افلاطون در کتاب جمهوريت کيشى تازه به‌وجود آورد که اساس آن را بر اصلاحات اجتماعى نهاده بود. مزدک از مردم استخر پارس و از مانويان و پيروان زرتشت خورگان به‌شمار مى‌رفت، استاد او همان زردشت خورگان مذکور است که اهل شهر فسا و سال‌ها در بيزانس (رم شرقي) به‌سر مى‌برد و در آنجا با کتب فلسفى يونانى از جمله جمهوريت افلاطون آشنائى پيدا کرد و تحت تأثير انديشهٔ مدينهٔ فاضلهٔ افلاطون قرار گرفت. افکار زرتشت خورگان که بيشتر جنبهٔ اقتصادى و اجتماعى داشت توسط شاگرد خود به جامعهٔ ايرانى معرف شد، بر اثر خشکسالى‌هائى که در اواخر عهد فيروز و اوايل سلطنت قباد در ايران روى داده بود، مردم قحطى زده توسط مزدک که مردى سخنور و زبان‌آور بود، درخواست‌هاى خود را به عرض شاه ايران، قباد رساندند. قباد که طالب اصلاحات در امور اجتماعى ايران بود از ترس مؤبدان و بزرگان جرأت به اقدام اين کار را نداشت، وجود مرد زبان‌آورى چون مزدک را که هواخواهان بسيارى از مستمندان داشت مغتنم شمرده بر آن شد که با دست وي؛ تعديلى در ثروت عمومى به‌عمل آورده و به اصلاحات اجتماعى بپردازد، اما چون اين اقدامات براى جامعه هنوز بسيار زود بود، قباد در مقابل نفوذ بزرگان و مؤبدان نتوانست مقاومت کند و آنان که قدرت فراوانى داشتند، او را از سلطنت برداشته در دژ انوشبرد (قلعه فراموشي) زندانى کردند و برادر او جاماسپ را به پادشاهى برگزيدند.
مزدک مى‌گفت که موجب اختلافات بين مردم دو چى زاست، يکى مال و خواسته و ديگرى زن. براى اينکه اين اختلافات از بين برود، بايد از توانگران گرفت و به تهيدستان داد تا به اين وسيله نابرابرى از بين برود و مساوات برقرار گردد. اما دربارهٔ زنان، عقيده داشت که مؤبدان و بزرگان که زنان بسيارى را در حرم‌خانه‌هاى خود جمع کرده‌اند بايستى به يک زن قناعت کرده، ديگر زنان را بين مردان بى‌زن تقسيم کنند تا هر مرد بالغى بتواند از داشتن يک زبن برخوردار شود. اصلاحات مزدک را مى‌توان يک نوع مسلک اشتراکى دانست. نظريهٔ اجتماعى او که مبتنى بر مساوات و تقسيم ثروت بين افراد بشر بود، توجه مردم را جلب مى‌کرد. برخى از دانشمندان، اين نهضت را به منزله عکس‌العمل بردگان و روستائيانى که نيمه برده بودند و همچنين طغيان سکنهٔ آزاد شهر و حومه بر ضد فئوداليسم و دستگاه برده‌دارى آن مى‌دانند که به‌صورت جدال طبقاتى درآمد و همچنين عليه حرم‌سراى توانگران که در آن زنان بسيارى براى کامگزارى احتمال ايشان محبوس بودند،...'
در آثار الباقيه ص ۳۱۱ در مورد مزدک چنين آمده است: 'در زمان قباد، مردى خروج کرد که مزدک‌بن همدادان نام داشت(فردوسى در شاهنامه چنين آورده:) و از اهل نساء بود و مؤبد مؤبدان يعنى قاضى‌القضات و در يام قباد‌بن فيروز ظهور نمود و مردم را به دين ثنويت خواند و در بسيارى از آراء با زرتشت مخالفت ورزيد و به اشتراک در مال و زن قائل گشت و جمعى زياد او را پيروى کردند و قباد نيز به‌دو ايمان آورد.
بيامد يکى مرد، مزدک به‌نام سخنگوى و با دانش و رأى و کام
گرانمايه مردى و دانش‌ فروش قباد دلاور به‌دو داد گوش
بنزد شهنشاه دستور گشت نگهدارى آن گنج و گنجور گشت
...الخ
در کتاب ايران باستان نوشتهٔ م.س. ايوانف و ديگران دربارهٔ مزدک و جنبش آن چنين آمده است: 'تعليماتى که در نيمهٔ سدهٔ سوم در فرقهٔ زردشتگان پديد آمد و سپس به‌نام مزدک پيشواى جنبش در پايان سدهٔ پنجم ميلادى نام مزدکى به‌خود گرفت و اغلب، آموزش مزدکيان را به مانى‌گرائى مى‌رسانند، اما چنين مى‌نمايد که تنها پذيرفتن دوگانه‌گرائى (روشنائى و تاريکي) مزدکيان و مانويان مشترک بوده است. در ديگر جهات، تعليمات مزدکيان هم در آموزش دينى و هم در آموزش اجتماعى با تعليمات مانى‌گرايان تفاوت داشته است. بنابر آموزش مزدکيان، فعاليت‌هاى پادشاهى روشنائي، دادگرانه، خردمندانه و داراى هدف است، اما فعاليت پادشاهى روشنائي، دادگرانه، خردمندانه و داراى هدف است، اما فعاليت پادشاهى تاريکي، تصادفى با هرج و مرج نابخردانه مى‌باشد. مزدکيان، اشتراک خواسته و زن را از برخى خيال‌پردازى‌هاى اجتماعى روزگار باستان گرفته بودند. اشتراک زن در عمل به‌معنى برهم زدن حرم‌سراهاى اشراف بود که در آنها صدها و هزارها زن در بند بودند اين عمل بسيارى از مردان تهيدست را به بى‌همسرى محکوم کرده بود. ازدواج گروهي، زناشوئى با خويشاوندان نزديک، چند شوهر داشتن و مهمان‌نوازى هترسيم(Heterism از واژهٔ يونانى هترا (Hetera) که در يونان باستان به‌معنى زن و بى‌شوهر و داراى استعداد اشرافى بوده که زندگى مستقل داشته و بدان سان که مى‌خواسته مى‌زيسته است.) که از رسوم و شکل‌هاى منسوخ و کهن ازدواج نزد اقوام ايرانى بود، در انديشهٔ زن بازتابيده است' .
کلمان هوار (۱۸۵۴ - ۱۹۲۷ م) يکى از خاورشناسان بزرگ فرانسه دربارهٔ مزدک چنين نوشته است: 'مزدک پسر بامداد در نيشابور خراسان به‌دنيا آمد. موعظه‌هاى وى بى‌نظمى‌هائى در کشور پديد آورد، زيرا کواذ (قباد) او را در انتشار کيش خود آزاد گذاشته و بى‌پروا از او حمايت مى‌کرد. تعاليم مزدک مأخوذ از اصول عقايد مانى بود، او نيز مانند مانى مى‌گفت که دو مبدأ وجود دارد يکى نور و ديگرى ظلمت. اما کشش نور ارادى است و داراى نيروى درک و هوشمندى مى‌باشد و حال آنکه ظلمت کشش تصادفى دارد و نادان و کور است. آميزهٔ دو اصل نور و ضلمت حاصل تصادف و بدون طرحى از پيش انديشيده بود و نيز چنين بود جدائى آنها. جهان از سه عنصر آب و آتش و خاک سر زد. از آميزش اين سه عنصر، تشکيلات خير و شر پديد آمده است. خير را اجزاءِ پاک آنها موجب گرديده، شر را اجزاءِ تيره آنها به‌وجود آورده است. مزدک گمان مى‌کرد که عالم روحانى نظير اين جهان سازمان يافته است. خدا مانند پادشاه بر سريرش مى‌نيشيند و چهار نيروى تميز، عقل، حافظه و سرور در برابر او ايستاده‌اند. اين چهار نيرو کارهاى جهان را توسط هفت وزير به‌نام‌هاى سالار، پيشکار، باربر، پلوان يا پروان (معنى اين کلمه معلوم نيست)، کاروان، دستور و کودک مى‌گردانند. اين هفت وزير در درون دوازده موجود روحانى حرکت مى‌کنند که از اين قرار هستند: خواننده، دهنده، ستاننده، برنده، خورنده، دونده، خيزنده، کشنده، زننده، کننده، آينده و شونده' .


همچنین مشاهده کنید